مادام کاملیا: (بانوی گل های کاملیا)
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
4
خواندهام
120
خواهم خواند
49
نسخههای دیگر
توضیحات
کامیل(مادام کاملیا)داستان عشقی سوزان بین یک مرد جوان معمولی به نام آرمند دوال و مارگریت گوتیه یک زن نشانده فوق العاده زیبا و ولخرج است. مارگریت بر اثر عشق عمیق به آرمند از کارهای گذشته دست می کشد و با او در خانه کوچکی دور از محیط شهر زندگی می کند.تا این که پدر آرمند به دیدار مارگریت می رود و با اینکه به صداقت عشق او پی می برد،از مارگاریت می خواهد که با این عشق مانع خوشبختی فرزندش نشود.مارگریت پس از این ملاقات بی آنکه آرمند را از این دیدار آگاه سازد از خانه می گریزد و...
بریدۀ کتابهای مرتبط به مادام کاملیا: (بانوی گل های کاملیا)
نمایش همهیادداشتها
1403/1/31
سلام رمان مادام کاملیا از الکساندر دوما(پسر) یک رمان متمایز در رابطه با انسان، عقل، روح و قلبش است. بانوی حاضر در رمان روسپی خوانده میشود حتی توسط نویسنده و عاشقی دارد که برای بدست آوردن او از هیچکاری دریغ نمیدارد همچون مردان دیگر. چند جمله در این رمان باعث شد که رمان را متوقف کنم و به اعماق افکارم فرو روم، آنان را برای شما بیان میکنم؛ "کی میتوانم شما را ببینم؟" "هر موقع رنگ این کاملیا تغییر کند." این عبارت آنچنان در نظرم زیبا آمد که برایم قلم نویسنده اثبات شد فرزند الکساندر دوما توانسته بود همانند پدرش همهی رمانش را منسجم و با ظرافت سازد. گلی به نام کاملیا که رنگ عوض میکند و عمر آنچنانی ندارد درست همانند عشق میان عشاق و عمر بانوی رمان. "عشق آدمی را چقدر خوش اخلاق میکند." ایران، مهد شعر و ادبیات عاشقان و عارفان همیشه بر این پایه که عشاق دیگر در عقل خود نمیگنجند، استوار و درخشان بودهاست. تازگی ندارد که بفهمم عشق در تمام ادبیات یکسان خوانده میشود. هنگامی که به بانوی کتاب میداند چگونه دل مردی را بلرزاند، لرزش دل او تنها برای زیبایی بانو نبوده، کلمات او میتواند فرد را وادارد که دربارهی او بیندیشد. "فقط مرداناند که نمیتوانند ببخشند." نمیدانم چقدر در افکارم غرق شدم. تمام بدبختیهای جهان میتواند از مردان نشات گیرد و با زنان ادامه یابد، جنگها مثال بارز آناند. نشان میدهند که قلب هر مردی میتواند چقدر سنگین و بی احساس گردد و با اعمال دیگران ادامه یابد. دردی که هر انسانی میکشد او را تغییر میدهد، مردان را سختتر میگرداند و آنان را رشد میدهد. در اواسط رمان بر این باور نبودم که با اطمینان مارگریت را بر طبق سخنان نویسنده، روسپی خوانم. آن روح پاک و هراسانش گناهان دیگرش را میپوشاند. نامهی پایانی مارگریت به آرمان نشان میدهد چقدر روح کوچک و پاکی داشته است و تمامی رفتارش از سر دلسوزی برای آرمان بوده است. این عشق ستودنی از روسپی گری زاییده و یا گرفته نمیشود. نقطه اوج رمان نامهی پایانی عشاق بود که باعث شد از لحظه به لحظه رمان لذت ببرم همان گونه که نویسنده در پایان رمان بیان میکند مارگاریت زنی استثنایی بوده و نباید اون را تعمیم داد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
8
1403/9/16
13
1403/9/23
0
1402/1/18
0