تا حد زیادی که فکرش را هم نمی کردم از این اثر لذت بردم 💚
      

        (اوه )عزیزم نبودی  ببینی چقدر در دوفصل اخر کتاب صورتم را شستم تا کسی نبیند چقدر احساساتی شدم و احمق به نظر نیایم.
      

        برای نوجوانان مناسب است،  اما اگر مثل من  جا ماندید در جوانی و بزرگسالی  هم خواندنش بی ثمر نیست ،و از آن لذت خواهید برد.
      

         کتاب خوش خوان است و طنز داستان حسابی شمارا به خنده می اندازد.
در این کتاب کمی خوش شانسی در میان بدشانسی های بسیار  و ماجرا جویی های فراوانی خواهید دید.
از نظر علم آمار، احتمال این که یک آدم بی‌سوادِ بزرگ شده در سوئتوی دههٔ ۱۹۷۰ روزی متوجه شود با پادشاه و نخست‌وزیر سوئد در یک کامیون حمل سیب‌زمینی گرفتار شده است ۱ به ۴۵۷۶۶۲۱۲۸۱۰ است. البته این درصد احتمال بر اساس محاسبات همان فرد بی‌سواد تخمین زده شده است.
      

        من کتاب رو بصورت صوتی گوش دادم و سبک کتاب که گفت و گو محور است ،بسیار خوب و تاثیر گذار است. در این کتاب یک روانشناس یک متخصص تغذیه و یک مبتدی در حال گفت وگو هستند .کتاب برای من جذاب و آموزنده بود .
      

        این کتاب شمارا به آینده میبرد ،و چالش ها و دغدغه های پیرمردی باز مانده از این زمان را می‌شنوید که در عصری هست که مردم بالا صد سال عمر میکنند .
بخش های که برای من از این کتاب جذاب بود :ماجرای جنگ اسرائیل و فلسطین بود .همچنین نقدی بر دو اثر جورج اورول (۱۹۸۴ومزرعه حیوانات)و اشاره به ناپلئون بود
      

        خیلی ناگهانی بدون هیچ پیشینه ایی و آشنایی قبلی با نویسنده ،صرفا چون یه رمان کلاسیک از نشر افق بود شروع کردم به خواندن  ،این داستان درباره عشق بین یک دختر خوشگذران که مخارج زندگیش از جیب مرد ها تامین میشه و به زندگی تجملاتی  عادت کرده به نام مارگریت گوتیه و پسری عاشق پیشه که ثروت چندانی نداره  و عایدی  اندکش که کفاف خرج معشوقه اش را نمی دهد به نام آرمان دووال آغاز میشه و نویسنده ذکر می‌کنه که داستان کاملا واقعیه .اول داستان اینجوری بودم که مشخصه مارگریت خیانت می‌ کنه ،اما در آخر داستان با فوران احساساتم روبرو شدم و دو فصل پایانی رو فقط گریه میکردم .بسیار زیبا بود امید وارم شما هم بخوانید و لذت ببرید 
      

        بینوایان یکی از زیبا ترین داستان هایی بود که تا به حال خوانده ام .هم اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان خودش را خوب به تصویر میکشد .هم  درس اخلاق میدهد.با آنکه کتاب شخصیت های زیادی داشت آنها یی که در من تحول ایجاد کردن . ژان والژان و تحولات درونیش  که اسقف ماریل باعث دور شدن بدی ها از او بود و او تا آخرین لحظه عمرش خودش را پاک نگه داشت .ژاور که یک بازرس خبره و موفق بود و در کارش بسیار دقیق و  بی رحم بود ،انقدر که در آخر داستان نتوانست بین وظیفه و انسانیتش یکی را انتخاب کند .گاوروش  که در میان بدی ها روح پاکی داشت .و تمام آن افرادی که در نزاع های سیاسی برای انقلاب فرانسه کشته شده اند.
      

        قریب به یک هفته است که این کتاب را تمام کردم ،اما نمی‌توانستم از روی امتیاز و یادداشت این کتاب سرسری بگذرم .این کتاب حس این را به شما القا میکند که چیز های زیادی به شما یاد داده ،در حالی که نمی تواند مستقیم بگویید چه درسی گرفتید به نظرم مستقیم با روح شما ارتباط برقرار می‌کند.از آنجایی که شخصیتی دارم که تنهایی را به میهمانی رفتن و کتاب را به دوستان ترجیح میدهم تصمیم گرفتم تغیر رویه بدهم  تا در تنهایی غرق نشوم و به آدم ها عشق بورزم  و زندگیم را وقف آرزو و هدف هایم نکنم شاید من هم مثل آقای  هانتا بعد از ۳۵سال کار در زیرزمین مرطوب انبار کاغذ باطله  به نتیجه و  هدف هایم نرسم  نمی خواهم زندگیم  را مثل او به پایان برسانم  .در هیاهوی اطراف ولی در تنهایی درون 
      

        کتابی که میشود در او غرق شد .به بعضی  شخصیت های کتاب نفرت و به بعضی ها عشق  می ورزید ،حتما یکبار از دست هر شخصیت این کتاب عصبانی میشوید .. بسیار داستان پر کششی دارد و بسیار زیباست ، اگر تا به حال آن را نخواندید  خود را به یک اثر فاخر از امیلی برونته دعوت کنید ،چقدر غم انگیز است که عمر کوتاهش این اجازه را نداد که آثار بیشماری را خلق کند.
      

        کتاب بسیار زیبایی بود ،ای کاش تمام کتاب های تاریخی مثل این کتاب نوشته می شدنند،داستان از ابتدا تا انتها جذاب و گیرا بود .و بسیار دوستش داشتم 
      

        فکر میکنم چند ماهی هست که در دست دارمش .با بی حوصله گی تمام خواندمش ولی از کاردبری بودن کتاب کم نمی شود. بعضی فصول واقعا مهم و کار آمد هستند .🙂بی حوصله گی من فک کنم بخاطر غرق شدن در مجموعه ها و رمان هاست 
      

        این کتاب فوق العادس به نظرم و تا ۷۰ درصد داستان به خوبی پیش رفت .اما توقع یک پایان خوب داشتم ،اصلا طبق انتظارم پیش نرفت ولی بسیار واقع گرایانه بود ،و پایانش شباهت زیادی به کتاب قلعه حیوانات داشت و صلح و پایان خوش در کار نبود .
      

        حتی با وجود اینکه میگویند سانسور شده ولی به نظرم بسیار زیباست و حتما بخوانیدش ،من عاشق جمله(( زمستان در راه است ))خانواده استارک شدم .
      

        چهار میثاقی ‌ که به شما می آموزد چگونه بجای دوزخ در بهشت زندگی کنید .
یکبار خواندنش کافی نیست بار ها و بارها باید بخوانیدش تا مطالب در ذهن شما ته نشین شود 
کتاب بسیار ساده و روان است ،با مثال هایی که در روزمره با انها  مواجه هستیم