معرفی کتاب مربای شیرین اثر هوشنگ مرادی کرمانی

مربای شیرین

مربای شیرین

3.9
101 نفر |
29 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

246

خواهم خواند

32

ناشر
معین
شابک
9645643325
تعداد صفحات
96
تاریخ انتشار
1399/9/18

توضیحات

        
هوشنگ مرادی کرمانی ، متولد شده در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد کرمان (16 شهریور ماه سال 1323) یکی از توانمندترین نویسنده های معاصر ایران است. بیشتر شهرت او به دلیل داستان هاییست که او برای کودکان و نوجوانان نوشته است.قابل ذکر است که وی فیلمنامه نویس نیز بوده است.
 کتاب برگزیده ی سال 1999 میلادی از سوی کتابخانه بین المللی مونیخ آلمان
داستان این کتاب از اونجایی شروع میشود که جلال مربایی را میخرد و صبح که میخواهد آن را بخورد و به مدرسه اش برود هرچه قدر زور میزند تا بلکه بتواند در آن را باز کند در باز کردن در آن ناتوان می ماند ؛ مادر او هم سعی میکند که در مربا را باز کند اما او هم نمیتواند و ...

داستان این گونه پیش میرود و جلال هم به دنبال حل کردن مشکل در مربا و علت یابی این مشکل می کوشد....


مربای شیرین داستانیست که سبک معمایی و ماجراجویی دارد و نخواندن آن به معنای از دست دادن یکی از بهترین آثار هوشنگ مرادی کرمانی است پس حتما آن را بخوانید.

      

لیست‌های مرتبط به مربای شیرین

نمایش همه

یادداشت‌ها

        داستان شیشه مربایی که درش باز نمی شود . کتابی جذاب برای کودکان خردسال . 
چیز دیگری نمی‌توان گفت .
اما درسی که با خواندن این کتاب فرا میگیرید این است که وقتی فردی یک اشتباه به نسبت کوچکی را  در یک جای دیگری بکند آن گاه است که  بدون آن که خودش خبر داشته باشد عده ای زیاد را لنگ و خود می کند. حالا فکر کنید اگر آن اشتباه بزرگ باشد چه جامعه ای از مردم لنگ می مانند .
کتابی است که متن روانی دارد و با همان متن بسیار روانش شما را می خنداند و باعث درک بهتر احساسات شخصیت ها می شود . 
در کل توصیه ای که دارم ،این است که این کتاب را تا زمانی که خردسال هستید بخوانید و کلی لذت ببرید.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

          خیلی سال پیش مامانم این کتاب رو برامون خونده بود و فقط یک مه از داستانش یادم بود، تا اینکه معلم ادبیاتیمون (خیلی زن محترمیه🛐) گفت برای درس آزاد باید یکی از کتاب‌های هوشنگ مرادی کرمانی (تازه این کتابش رو با امضا خودش دارم✨) رو بخونیم و خلاصش رو بنویسیم. من هم که ردینگ اسلامپ بودمو دنبال یه کتاب کوتاه مثل برق پیداش کردمش و خوندمش و بنظرم واقعا داستان جالبی داشت؛ جلال پسری که متوجه میشه در مربا‌ها باز نمیشود و ماجرایی آغاز میشود میفهمند در هیچکدام از مربا‌های کارخانه شبدر باز نمیشد و حالا جلال میخواهد شکایت کند و...
 که دقیقا همین لجباز بودن این پسر داستانش رو خیلی برام جالب کرد و واقعا باید بخونید. 🦦
با قلم نویسنده خیلی حال کردم که واقعا توی 96 صفحه خیلی درس‌ها و یک عالمه حس خوب رو جا کرده. 👀
حال و هوا داستانش رو واقعا دوست داشتم و توصیه میکنم حتما حتما حتما نه تنها بخاطر داستان خوبش بلکه بخاطر ایرانی بودن نویسندش و حس خوبی که داره بخونیدش. 🙏🏻
        

10

          

کتاب ۹۶ صفحه‌ای کوچکی که در کمتر از یک ساعت می‌شود آن را خواند و لذت برد! 
صفحه‌ی اول را که می‌خواندم، به این موضوع فکر می‌کردم که نویسنده چطور می‌خواهد این موضوع ساده و روزمره را به اندازه‌ی یک داستان بلند کش بیاورد! به وسط صفحه‌ی دوم که رسیدم دیدم تمام احتمالات ذهنی‌ام را برای باز کردن گره داستان، به بن‌بست خورد! نویسنده تمام این احتمالات را در تلاشهای جلال برای باز کردن شیشه‌ی مربا، نشانمان داد، که هیچ کدام، شیشه‌ی مربا را باز نمی‌کنند! 

جلال برای بازکردن شیشه‌ی مربا، از هرکس که می‌توانست و دستش می‌رسید کمک خواست! و همین کار، همه‌ی مردم را به تکاپو انداخت؛ اما، هرکس به نوعی ... 

داستان مربای شیرین، با ته‌مایه‌ای از طنز، با اغراق و بزرگنماییِ دلنشین، به یک نقدِ اجتماعی بسیارجدی و مهم پرداخته‌است.


مطالعه‌ی این کتاب به تمام افراد ۱۲+ سال توصیه میشود! متن روان و دلنشین داستان، همچین حجم کم آن، مطالعه و فهم آن را برای همه ساده می‌کند.

        

1

          سیزده یا چهارده سال پیش خونده بودمش و هنوزم وقتی اسمشو می‌شنیدم یا عکسشو میدیدم مزه ی شیرینش زیر زبونم بود و حالا که دوباره بعد از سالها خوندمش، رفتم به اون دوران.دلم برای کتابخونه ی مدرسمون تنگ شد..یادمه اون کتابخونه کتابای خیلی زیادی داشت ولی تک و توک بچه هایی بودن که کتاب امانت میگرفتن و میخوندن. یاد دبیر ادبیات اول راهنماییمون افتادم که سرکلاس برامون خمره رو میخوند و من از همونجا آقای مرادی کرمانی رو شناختم. حتی یادمه با چه لحنی و چقد روون و شیرین و با لذت میخوند برامون💖 یادش بخیر برای تشویق کردنمون به کتاب خوندن، هر کتاب غیردرسی که میخوندیم و سرکلاس معرفیش میکردیم بهمون یه مثبت میداد🥲 یادمه بعضی روزا چشماش پشت عینک قرمز و خسته بود انگار شب تا صبح بیدار بود. من اون موقع پیش خودم میگفتم حتما تا صبح کتاب میخونده و نخوابیده😅 اول راهنمایی بیشتر از هرچیزی منو یاد زنگ ادبیات و خانم بنوره میندازه. خیلی دوست دارم یه بار دیگه ببینمش🥲💖

🌱 امیدوارم شماهم مثل من تو نوجوونی خونده باشیدش چون برای اون سن خیلی میتونه جذاب و شیرین باشه ولی اگه تا حالا نخوندین حتما یه روز برید سراغش. قول میدم صفحه آخر و جمله آخر رو که بخونید به پهنای صورت لبخند میزنید💖

تیرماه ۱۴۰۱
        

23

          باز هم یک قصۀ شیرین و دوست‌داشتنی از نویسندۀ محبوبم «هوشنگ مرادی کرمانی» عزیز که مرا دوباره به دوران خاطره‌انگیز نوجوانی و روزهای مدرسه بُرد.

داستان از یک روز صبح آغاز می‌شود که پسرکی 12.5 ساله به اسم جلال که با مادرش زندگی می‌کند، می‌خواهد درِ یک شیشۀ مُربّا را باز کند و با صبحانه‌اش بخورد و به مدرسه برود.

اما در شیشه باز نمی‌شود، حتی مادر با گرفتن شیشه زیر شیر سماور هم موفق به باز کردنش نمی‌شود. جلال آن را به آقای زینلی همسایۀ طبقۀ پایین می‌دهد، ولی او هم نمی‌تواند در شیشه را باز کند.

جلال شیشه را با خود به مدرسه می‌برد و دوستانش از قوی و ضعیف، معلمان، ناظم، آقای مدیر و دیگران، هیچ‌کس نمی‌تواند در شیشه را باز کند. حتی خود احمدآقای بقال هم نمی‌تواند در شیشه را باز کند و شیشه‌های قبلی هم مثل این شیشه باز نمی‌شوند و ... .

این یک داستان ساده است که در خلال آن، نویسنده‌ای توانمند چون هوشنگ مرادی کرمانی، چنین شیرین و دقیق به معضلات و مشکلات فراوانی که هر روزه با آنها درگیریم، به زیبایی اشاره کرده است.

مسائلی چون؛ دهان‌بین بودن مردم و پیگیر شایعه بودن‌شان، بی‌توجهی و بی‌دقتی کارگران هنگام کار، پاسخگو نبودن شرکت‌ها و کارخانجات به خطاها و بی‌دقتی‌های کارگران‌شان، نبودن نظارت کافی بر قیمت‌گذاری و توزیع درست موادغذایی و ده‌ها و بلکه صدها مشکل و معضل اجتماعی و فرهنگی که زیر پوست شهر و روستا وجود دارد و کسی به آنها توجه چندانی ندارد.

می‌توان گفت که در این کتاب، با اثر پروانه‌ای روبرو می‌شویم و می‌بینیم که یک بی‌توجهی ساده و کوچک؛ چه مشکلات و دردسرهای بزرگی را برای گروه‌های زیادی از مردم به وجود می‌آورد.

زبان و نثر مرادی کرمانی، مثل نام داستانش؛ شیرین، خواندنی، دوست‌داشتنی و خوشخوان است و کافی است خواندن کتاب را شروع کنی؛ ابدا متوجه نمی‌شوی که چه موقع تمام شد و چطور به صفحات پایانی رسیدی.
        

20

zahrajalili

zahrajalili

1403/8/15

        آدم به سمجی این پسر ندیدم من...
آخه چیکار داری این مربا چرا باز نمیشه 
کل شهر و محل رو به بدبختی کشوند تا ببینه تقصیر کیه
حالا خوشمزه بود مربا؟🦦
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0