معرفی کتاب تهوع اثر ژان پل سارتر مترجم امیرجلال الدین اعلم

تهوع

تهوع

ژان پل سارتر و 1 نفر دیگر
3.7
61 نفر |
21 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

14

خوانده‌ام

152

خواهم خواند

110

ناشر
شابک
9780811201889
تعداد صفحات
309
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        آنتوان روکانتن، قهرمان رمان تهوع، تک و تنها در شهر بوویل زندگی می کند. هر چند دست اندرکار پژوهشی تاریخی است، باری دلمشغولیِ عمده اش «وجود» است؛ وجودی که او به آن می اندیشد، وجود در ساحتِ متافیزیکی اش نیست بلکه وجود در ساحتِ این جهانی و جلوه گر در موقعیت های اجتماعیِ فرد آدمی و روابط وی با افراد دیگر جامعه است. دو چیز روکانتن را می آزارد: یکی آنکه این وجود، در ذات خود، ناوا
  آنتوان روکانتن، قهرمان رمان تهوع، تک و تنها در شهر بوویل زندگی می کند. هر چند دست اندرکار پژوهشی تاریخی است، باری دلمشغولیِ عمده اش «وجود» است؛ وجودی که او به آن می اندیشد، وجود در ساحتِ متافیزیکی اش نیست بلکه وجود در ساحتِ این جهانی و جلوه گر در موقعیت های اجتماعیِ فرد آدمی و روابط وی با افراد دیگر جامعه است. دو چیز روکانتن را می آزارد: یکی آنکه این وجود، در ذات خود، ناواجب و ناعقلانی است؛ و دیگر آنکه پیرامون او را جماعتی «رجاله»، با احساساتی دروغین و اندیشه های کلیشه ای، فرا گرفته اند. برخورد با این وجودِ ناعقلانی در انبوهِ جزئیات مبتذلش، گونه ای بیزاری و دل آشوبه و «تهوع» در روکانتن پدید می آورد. روکانتن به تجربه پی برده است که موسیقی حالت «تهوع» را در او می زداید و احساس بسط و خوشی به او می دهد. بفرجام، پس از سیر و سلوکی دردناک، در می یابد که برای رهیدن از چنبره ی هستیِ مهمل و ناموجهش باید ارزش هایی برای خودش بیافریند و برخورد وجودیِ ویژه ای اختیار کند. او به ادبیات دل می نهد و در این عرصه، رمان نویسی را به وجه خاص برمی گزیند. به این سان، امیدوار است که معنایی ارزشمند به زندگیِ بی معنایِ پیشینش بدهد.رمان تهوع، که در زمره ی آثار برترِ ژان پل سارتر است، پیشاپیش همه ی درونمایه های فلسفه ی او را در بر دارد، و براستی یکی از پرارج ترین نوشته های ادبیِ روزگار ما است.
  ...more
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به تهوع

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به تهوع

نمایش همه

یادداشت‌ها

Vallensa

Vallensa

1403/5/20

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

3

          از اون کتاب‌ها بود که باید تا آخرش خواند، وگرنه متوجه داستان نمی‌شوی . به کسانی که واقعا کتاب خوان هستند پیشنهاد خواندن میدهم، اما کسانی که هنوز شروع کرده‌اند به کتاب‌خوانی نه، چون باید تا آخر خواند و همچنین هم کسل کننده خواهد بود برای شما.

اما این کتاب شاهکاره، من که وقتی این‌ کتاب‌ را مطالعه میکردم، دنبال این بودم که تهوع چیست؟ چرا آنتوان، شخصیت اول داستان تهوع دارد؟ تهوع جسمی نه، تهوع روحی و درونی. ژان پل سارتر در این کتاب از ما در مورد هستی میگوید، می‌گوید که هرجا که بنگری و هرجا که بروی هستی هست. این هستی است که تهوع ایجاد می‌کند.
 
چگونه می‌توان بین این‌همه هستی، هدف زندگی خودمان را بیابیم؟ اصلا هدف زندگی ما چیست؟ چرا زندگی میکنیم؟
شخصیت اول داستان در یک جهانی قرار گرفته است که نمی‌تواند خودش را پیدا کند. و اطرافش که همه هستی هستند آن را به تهوع می‌آورد در جایی  از داستان آنتوان میگوید "وقتی آدم زندگی می‌کند، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.
 صحنه‌ها عوض میشوند، آدم‌ها می‌آیند و می‌روند." این یعنی اگر بخواهی زندگی معمولی داشته باشی، همین است. بدون هدف زندگی کردن همین است، می‌آیی، زندگی میکنی، میخوری، سفر میکنی، خوش میگذرانی، ازدواج میکنی، خونه درست میکنی، بچه دار میشوی، کار ساده‌ای هم میکنی، پولی هم در می‌آوری، بازنشسته میشوی، بعد هم میمیری!

 آیا هدف زندگی این است؟. کشمکش درونی آنتوان در این کتاب زیبا و کسل کننده است. باید حوصله و صبر داشته باشی. و با فکر این شاهکار را بخوانی

        

7

آزادی و جذ
          آزادی و جذابیت پنهان پوچی جهان

شاید تصوری غریب باشد، اما کمتر فیلسوف بزرگی را می‌یابید که اراده‌ی آزاد را همچون موهبتی آسمانی تقدیس کرده باشد. اغلب فیلسوفان به چنین چیزی اعتقاد ندارند، و آنها هم که دارند جهانی خلق می‌کنند که در نظر اول هیچ ربطی به جهان ما ندارد. اما کافی است این رمان شگفت سارتر را ورق بزنید. «اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است». سارتر این گزاره را واژگونه می‌کند: «همه‌چیز مجاز است پس جهان معنایی ندارد». خدا دیری است که مرده است و حالا ما مانده‌ایم با آزادی بی‌‌حدوحصر خویش که بهای آن سخت سنگین است: ما آزادیم اما به بهای بی‌معنایی و حماقت وجود. در نظر روکانتن، راوی رمان، آزادی انسان چنان ژرف است که در جهان جایی ندارد. جهان اشیا، جهان ضرورت و تصلب، جهان علیّت و قطعیت، چندان با آزادی اراده بیگانه است که روکانتن حتی از لمس‌کردن اشیا دچار تهوع می‌شود. چرا؟ زیرا انسان در این آکندگی هستی ضروری جهان، یک نیستی ناضرور است. انسان حفره‌ی اختیار است در میانه‌ی آکندگی جبر جهان. سارتر بدون هرگونه مماشاتی به شما می‌گوید که آزادی دقیقاً چیست: آزادی بی‌معنایی و پوچی لحظه‌ای است به نام انسان که در بافت سفت‌وسخت ضرورت علّیِ هستی، یک نیستی شکوهمند است. روکانتن به حدی به این عدم‌ ضرورت و پوچی انسان ایمان دارد که برای تسکین‌دادن خود دست به نوشتن رمانی تاریخی می‌زند: و تاریخ چیست جز جعل توهم اتصالات ضروری بین وقایعی بی‌معنا؟ او به‌صراحت درمی‌یابد که وجودش پوچ است: «من حق وجود داشتن نداشتم»، چرا که وجود داشتن می‌بایست سرشار باشد، تا حد به‌چرک‌نشستن، تا حد «مستهجن‌بودن»، چرا که دنیای وجود را با دنیای دلایل و عقل نسبتی نیست. سارتر نه فقط پدیدارشناسی نابغه، که رمان‌نویسی بی‌بدیل نیز بود که به شما اجازه می‌داد پیچیده‌ترین مفاهیم فلسفی را در زیست پرسوناژها تجربه کنید. هرچند امروز از زمانه‌ی رونق اگزیستانسیالیسم فرسنگ‌ها فاصله گرفته‌ایم، اما هر بار رجوع به آثار درخشان سارتر ما را به هیجان می‌آورد، فیلسوفی که از فلسفه‌ی نظرورزانه حالش به هم می‌خورد و بی‌وقفه بر آزادی ما در مغاک پوچی جهان پافشاری می‌کرد. هرچند به نظر می‌رسید از فلسفه‌ی سوژه‌ی سارتر با اوج‌گرفتن پساساختارگرایی دیگر جز خاطره‌ای باقی نمانده باشد، اما امروز بیش از هر زمان شاهد بازگشت به سارتر هستیم، آن هم در آثار بزرگترین و نوآورترین فیلسوفان زنده‌ی امروز، کسانی چون الن بدیو و کونتن میسو.
        

0

          تهوع همونطور که‌ مترجمش هم اولش گفته یادداشت‌های پراکنده‌ی سارتره که دست‌نوشته بوده و بعد تبدیل به کتاب شده و این کتاب بیشتر شبیه دفترچه خاطرات یک مورخه که اخیرا تجربیات عجیبی داره و در حالی که داره سعی می‌کنه روی کتابش کار کنه اون تجربیات رو می‌نويسه. به نظر من از اونجایی که کتاب یکسری یادداشت راجع به یک روزمرگی خاصه مبدا و مقصدی نداره؛ یعنی من که چنین انتظاری ازش نداشتم. می‌خوندمش چون نظریات و حرفاش برام جالب بود و انتظار نداشتم داستان به جای خاصی برسه؛ دقیقا مثل ناطوردشت.
و باید بگم حرفاش واقعا جالب بود و خوندن راجع بهشون حس شیرینی داشت.
قضیه‌ای که در آخر برای خودآموز اتفاق افتاد خیلی شوکه‌کننده بود و باعث شد بخش بزرگی از شخصیتش با اون اتفاق به مخاطب شناسونده! بشه. 
در کل کتاب زیبایی بود. از خوندنش پشیمون نیستم ولی به هر کسی پیشنهادش نمی‌کنم.‌اگر می‌تونید کتابی رو که داستان خاصی نداره و صرفا طرز تفکر یک نویسنده‌ی تاریخه، تحمل کنید، برید سراغش:>
        

1

alllan.g

alllan.g

2 روز پیش

          ﺗﻬﻮﻉ ﺭﻣﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺭﻙ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ، ﺣﺮﻓﺶ ﺭﺍ ﻣﻲﺯﻧﺪ ﻭ دید جدیدی از زندگی را با کلماتی ناخوشایند به ﺭﺥ ﻣﻲﻛﺸﺪ. ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺍﻳﻦ  ﻛﺘﺎﺏ -ﺍﮔﺮ ﺣﺴﻲ ﻛﻪ ﺗﻮﺻﻴﻒ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻴﺪ- ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺧﻴﺮﻩ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﺑﻘﺎﻳﺎﻱ ﺍﺳﺘﻔﺮﺍﻏﺘﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﺑﻮی ﮔﻨﺪﺵ ﻋﺼﺐ ﻫﺎﻱ ﺑﻴﻨﻲ ﺭﺍ ﻣﻲﺳﻮﺯﺍﻧﺪ ﻭ ﺷﻜﻞ ﻭ ﺷﻤﺎﻳﻠﺶ ﺣﺎﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﻲﺯﻧﺪ، ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﻧﻈﺎﺭﻩﮔﺮ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ  ﺑﻮﺩ ﺑﺎﻋﺚ ﻭ ﺑﺎﻧﻲ ﺍﺣﺴﺎﺳﻲﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﺎﻥﻃﻮﺭ ﻛﻪ ﺳﺎﺭﺗﺮ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ، ﺍﮔﺰﻳﺴﺘﺎﻧﺴﻴﺎﻟﻴﺴﻢ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﺎﺭ ﻣﺒﻨﺎﻱ ﺍﺧﻼﻗﻲ ﺁﻥ. ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﺭﻙ ﻣﻲﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺟﻬﺎﻥ  ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ، ﺍﻳﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺎﺭﻱ ﺳﻤﻲ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﮔﻠﻮﻱﺗﺎﻥ ﻣﻲﭘﻴﭽﺪ ﻭ ﺭﻭﻱ ﺍﻋﻤﺎﻟﺘﺎﻥ ﺗﺎﺛﻴﺮ ﻣﻲﮔﺬﺍﺭﺩ. ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ ﺻﺮﻳﺢ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺩﺍﺩ، ﺑﻪ ﻗﻮﻟﻲ " ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻠﻤﻪ ﮔﺬﺍﺷﺖ ". ﻣﻮﺟﻮﺩﻳﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺍﻃﺮﺍﻓت ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﻴﻮﻻﻱ ﺩﺍﺧﻞ ﻛﻤﺪ ﻣﻲﻣﺎﻧﺪ: ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭ ﻛﻤﻴﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺧﻮﺩ. ﻛﻠﻤﺎﺕ ﻭ ﺻﻔﺎﺕ ﻣﻌﻨﻲ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻲﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﺮﻛﻴﺐ ﻫﺎﻱ ﻣﻠﻤﻎ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ. ﺍﺷﻴﺎء ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻨﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﺼﻮﺻﻴﺎﺗﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺭﺥ ﻣﻲﻛﺸﻨﺪ، ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﺗﺸﻲ ﻛﻪ ﻣﻲﺳﻮﺯﺍﻧﺪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﻭ ﺗﻬﻮﻉ ﻭ ﺑﻴﮕﺎﻧﮕﻲ ﺭا ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ. ﻣﻌﺎﻧﻲ ﭘﺸﺖ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺎ ﭘﻮﭼﻲﺍﻱ ﺧﻼءﻭﺍﺭ ﺟﺎﻳﮕﺰﻳﻦ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ. دلهره ای که کیرکگور از آن حرف می زند، همان تهوعی است که سارتر از آن می نویسد. ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺯﻳﺮﭘﻮﺳﺘﻲ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻣﻲﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﻭﻟﺖ ﻧﻤﻲﻛﻨﺪ، ﺧﺮﺕ ﺭﺍ ﻣﻲﮔﻴﺮﺩ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭﺕ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺳﻴﺎﻩﭼﺎﻟﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪﺵ ﺧﻴﺮﻩ ﺷده ﻭ ﺗﺎ ﻋﻤﻖ ﺭﻭﺣﺶ ﺭﺍ ﻣﺘﺤﻤﻞ ﺷﻮﻱ. تا جایی پیش می رود که تمام هستی را دربر گرفته و از آن هم وسیع تر می شود.
 ﺭﺍﻩ ﺣﻞ ﺳﺎﺭﺗﺮ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﭘﻮﭼﻲ، ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻥ ﻣﻌﻨﻲ ﺍﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺳﺖ. ﺭﻭﻛﺎﻧﺘﻦ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻴﻦ ﮔﻮﺵ  ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺁﻫﻨﮓ ﺟﺰ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﺍﻓﺮﺍﺩﻱ ﻛﻪ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ، ﻳﺎ ﻫﻨﺮﻱ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﺮﺩﻥ، ﻣﻮﺟﻮﺩﻳﺖﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻩﺍﻧﺪ. ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺑﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﺧﺪﺍﺩ ﺭﻭﻱ ﻣﻲﻫﺪ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﭘﺨﺶ ﺷﺪﻥ ﺁﻫﻨﮕﻲ ﺩﺭ ﻛﺎﻓﻪ،  ﺗﻬﻮﻉ ﺍﺯ ﺭﻭﻛﺎﻧﺘﻦ ﺭﺧﺖ ﻣﻲﺑﻨﺪﺩ. ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺁﻫﻨﮓ ﻫﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﺟﺰ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺭﻳﺘﻢ ﻫﺎ ﻭ ﻧﺖ ﻫﺎﻱ ﻧﺎﻣﺘﻨﺎﺳﺐ. ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺁﻫﻨﮕﻲ ﺑﻪ ﺧﺼﻮﺹ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﻳﻪ ﻋﻮﺽ ﻣﻲﺷﻮﺩ. ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ، ﺩﺭﻭﻥ ﻣﻭﺳﻳﻘﯽ ﺣﻝ ﻣﯽﺷﻭﺩ:   
" ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻧﺠﺎﺕ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ: ﻣﺮﺩ ﻳﻬﻮﺩﻱ ﻭ ﺯﻥ ﺳﻴﺎﻩﭘﻮﺳﺖ. ﻧﺤﺎﺕ ﻳﺎﻓﺘﻪﺍﻧﺪ. ﺷﺎﻳﺪ ﻣﻲﭘﻨﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ  ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﺩﺭﻭﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﻭ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻫﻴﭻﻛﺲ ﻧﻤﻲﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺁﻥﻃﻮﺭﻱ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﺑﻪﺷﺎﻥ  ﻣﻲﺍﻧﺪﻳﺸﻢ ﺑﻪﺍﻡ ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﺪ. ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺁﻥﻫﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺭﻣﺎﻥ ﻫﺎﻳﻨﺪ، ﺁﻥ ﻫﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﭘﺎﻟﻮﺩﻩﺍﻧﺪ. ﺯﻥ  ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺳﺖ ﻣﻲﺧﻮﺍﻧﺪ. ﭘﺲ ﺁﻳﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﻴﻪ ﻛﻨﺪ؟ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﺧﺮﺩﻩ؟ ﺁﻳﺎ ﻣﻦ ﻧﻤﻲﺗﻮﺍﻧﻢ ﺳﻌﻲ  ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻜﻨﻢ... ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺳﺨﻦ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻧﻐﻤﻪ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﻧﻴﺴﺖ... " ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺭﺩﭘﺎﻳﻲ، ﺍﺛﺮﻱ ﺍﺯ ﻓﺮﺩ ﺑﻪ ﻭﺍﻻﺗﺮﻳﻦ ﻓﺮﻡ ﻣﻤﻜﻦ ﺛﺒﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮﺍﻱ  ﻭﺟﻮﺩ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻲﺷﻮﺩ، ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﺤﺪﻭﺩﻳﺖ ﻫﺎﻱ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻣﻜﺎﻥ. ﺍﻳﻦ، ﺩﺭﻛﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺭﻭﻛﺎﻧﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺣﺪ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﻟﻴﻠﻲ ﻧﻮ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﻭ ﻋﻄﺎ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﭘﻮﭼﻲ ﺍﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﻲ ﻣﻌﻨﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﻲﺁﻳﺪ، ﺑﺎ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻭ ﺧﻠﻖ ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﺩ ﺗﻮﺳﻂ ﺧﻮﺩﺵ ﻛﺎﻫﺶ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﻲ ﺭﻭﺩ.   
ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺷﻜﻞ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺭﻭﻛﺎﻧﺘﻦ ﺑﻪ ﻭﻗﻮﻉ ﻣﻲﭘﻴﻮﻧﺪﺩ:"ﻳﻚ ﻛﺘﺎﺏ. ﻳﻚ ﺭﻣﺎﻥ. ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺍﻧﺪﻳﺸﻴﺪ  ﻫﻤﺎﻥﻃﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺳﺖ ﻣﻲﺍﻧﺪﻳﺸﻴﺪﻡ: ﭘﻨﺪﺍﺭﻱ ﺑﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﻭ ﻧﻴﻤﻪ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﻱ."
        

0

          «تهوع»
از مشکل ترین کتاب هایی است که در این مدت خواندم!
ژان پل سارتر فیلسوفی است فرانسوی که از تاثیر گذارترین چهره های اجتماعی پس از جنگ در فرانسه به شمار می رود.
او را از چهره های برتر مکتب اگزیستانسیالیسم نیز به شمار می اورند، جنبشی که سارتر از بزرگان آن محسوب می شود در واقع عکس العملی فکری فلسفی در مواجهه با مظاهر جدیدتمدن صنعتی و خود فراموشی انسان در مقابل خود،همنوعان و جهان بیرون است.
البته تلاش های سارتر در این اثر  فلسفی هرچند برای رسیدن به «واقع» صورت گرفت اما بهره گرفتن بیش از حد از مفاهیم ذهنی و تحلیل های روان شناسانه او را تا مرز ایدئالیسم پیش می برد، لکن من برای دفاع از نویسنده به او حق می دهم که ابزاری جز مفاهیم درونی ذهن برای غور و کندکاو آثار و خصوصیات«واقع» نداشته باشد.
سارتر می نویسد تا به التهابات اعتقادی فلسفی خود آرامشی هرچند موقت بدهد،او می نویسد تا مخاطبین اش را در سردرگمی هایش،شک هایش و عدم قطعیت هایش شریک کند و در این مهم تا جایی پیش می رود که حتی گروه هایی از جوانان بر پای نظام فکری او هنجارهای سنتی خود را باز تعریف می کنند.
«تهوع» عنوانی است برای تمام بن بست های معرفتی که سارتر در مواجهه با پدیدارهای مختلف آن را حس(شهود) می کند.
«تهوع»در یک جمله تلاشی است برای نزدیک شدن هرچه بیشتر به حقیقت وجود با مطالعه افراد،اشیا، طبیعت و اتفاقات روزمره.
پ: او‌ به برخی از مفاهیم فلسفی همچون«مفتوم وجود»،«حقیقت وجود»،«تفکیک وجود از ماهیت»،«سریان وجود در افراد گوناگون» و ...اشاره صریح دارد.
        

2

          جنگ از فیلسوف چه خواهد ساخت؟

سارترِ پیش از جنگ جهانی دوم چه تفاوتی با سارتر پس از جنگ جهانی دوم دارد؟

به نظرم بدون پاسخ دادن به سوال بالا نمیتوانیم درک صحیحی از مفهوم اگزیستانسیالیسم در این رمان داشته باشیم. این رمان پیش از جنگ جهانی دوم نوشته شده است. یعنی دوره ای که اگزیستانسیالیسم سارتر از پرسش های وجودگرایانه فراتر نرفته و به مسئولیت اجتماعی (ضابطه ای فلسفی که خود او در کتاب اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر معرفی میکند) نرسیده است. به همین خاطر آنتون روکانتون طوری زندگی میکند که نمیتواند از تمام انسان های دیگر بخواهد این طور زندگی کنند. چه بسا طنین اصلی رمان این است که او از این پرتاب شدن به دل شرایط هستی کاملا ناراضی است و نارضایتی اش با تهوع های مدامش نشان داده میشود و بنابراین دوست ندارد هیچ کس مثل او رفتار و زندگی کند.
اما وجودگرایی سارتر پس از جنگ جهانی دوم و مشاهده آدمکشی گسترده در اروپا و اشغال کشورش است که از او یک روشنفکر مسئول و مبارز میسازد.


مهم ترین عنصر مشترک رمان های اگزیستانسیالیستی چیست؟

تنهایی:

از مدتها پیش دیگر کسی دلواپس آن نیست که وقتم را چه جور میگذرانم. آدم تنها که زندگی کند دیگر نمیداند قصه گفتن چیست. راست نمایی همزمان با دوستان ناپدید میشود. رویدادها را هم رها میکند بگذرند. آدمهایی را می بیند که ناگهان ظاهر میشوند حرفی میزنند و بعد میروند. در قضایای بی‌سروته فرو میرود. شاید مزخرفی از کار در میآید ولی در عوض همه ی چیزهای ناراست نما، همه چیزهایی که هیچ کس در کافه ها باورشان نمیکند به سراغ آدم می‌آیند.

مثل #بیگانه و #طاعون و #تنهایی_پر_هیاهو و #سیدارتا و #دمیان و خیلی رمانهای وجودگرایانه دیگر، قهرمان این رمان، آنتون روکانتن هم باید راهش را به تنهایی پیدا کند.

سارتر و فلسطیـ/ن

هرچه بالا گفتم درباره فصل اول و دوم زندگی سارتر بود تا توضیح بدهم یک رمان نویس ضعیف (که #سیمون_دوبوار و #کامو از رمانش ناراضی بودند) تبدیل به کنشگری اجتماعی شد.
اما سارتر در اواخر عمرش فهم غلطی از قضیه فلسطین پیدا کرد که #ادوارد_سعید در مقاله ای آن را توضیح داده و با جستجو میتوانید پیدایش کنید.

ولی چرا؟ سارتر خنگ بود؟ ابله بود؟ نه خیر! صهیو.نیست ها دورش را به آهستگی گرفتند. آنها به طور نظام مند این کار را در مورد اندیشمندان بزرگ جهان میکنند. میخواستند از #گاندی هم یک تایید برای تاسیس اسرائیل بگیرند ولی گاندی (شاید به حکمتی که محصول یک عمر مبارزه با استعمار بود) گول اشک تمساحشان را نخورد و محکم با کارهایشان مخالفت کرد.

ای خبرگزاری های بی خبر از عالم اندیشه، از سارتر یک صهیو.نیست نسازید. از کسی که نظرات محکمش علیه نظام سرمایه داری و موضع گیری های جانانه اش علیه جنگ ویتنام و بمباران شدن روستاهای کشوری فقیر مثل ویتنام با بمب های گران و ویرانگر ناپالم آمریکا هنوز توی یوتیوب هست یک چهره طرفدار اسرائیل نسازید. کمی عقل و اجتهاد داشته باشید و به خاطر یکی دو تا انتقاد رهبری از سارتر این فیلسوفی که کتابهایش هنوز در بازار کتاب کشور چاپ میخورند را نشان دار نکنید. اگر اهل اندیشه اید. مگر کسی ارسطو را به خاطر یک موضع اشتباه درباره زنان از تاریخ فلسفه پاک میکند؟ مگر کسی هایدگر را به خاطر یک خریت در دفاع از ناسیونال سوسیالیسم از دور می اندازد؟
        

10