معرفی کتاب گتسبی بزرگ اثر اف. اسکات فیتزجرالد مترجم معصومه مظاهری

گتسبی بزرگ

گتسبی بزرگ

3.5
330 نفر |
95 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

21

خوانده‌ام

687

خواهم خواند

248

ناشر
آبیز
شابک
9786229400531
تعداد صفحات
176
تاریخ انتشار
_

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        رمان گتسبی بزرگ اثر اسکات فیتس جرالد یکی از آثار برجسته ادبیات آمریکا در قرن بیستم به شمار می‌آید. این اثر پرشور و کلاسیک بارها و بارها تجدید چاپ شده و در دانشگاه‌ها و محافل ادبی جهان مورد بحث قرار گرفته است. کنت تاینان، هنرشناس انگلیسی گتسبی بزرگ را «کتابی که از تارک شاه موج آمریکایی به ساحل افکنده شده و برای همه ما جاذبه ای آنی و ماندنی دارد» توصیف می‌کند.

ماجراهای این کتاب در نیویورک و لانگ آیلند و در تابستان سال ۱۹۲۲ اتفاق می‌افتد؛ پس از رشد اقتصادی بی‌سابقه آمریکا که به دنبال هرج‌ومرج جنگ جهانی اول پدید آمده بود. شکوفایی اقتصادی این دوران باعث افزایش شمار میلیونرهای آمریکا شد. عده‌ای از این میلیونرها ثروت خود را از طریق قاچاق و فروش غیرقانونی مشروبات الکلی به دست آورده بودند که گتسبی، شخصیت اصلی رمان فیتزجرالد نیز یکی از آن‌هاست. فیتز جرالد هرچند همچون یکی از شخصیت‌های داستانش، نیک کراوی، ثروت و زرق‌وبرق آن دوران را می‌ستود، ولی با سقوط اخلاقی ناشی از آن مخالف بود. 
داستان رمان گتسبی بزرگ از زندگی مرموز یک ثروتمند آمریکایی آغاز می‌شود، درون‌مایه‌ای عاشقانه به خود می‌گیرد و در نهایت همزمان با روایت پیچیدگی‌های روابط درهم‌تنیده شخصیت‌ها و اتفاقاتی که برای‌شان می‌افتد، بنیان‌های اخلاقی جامعه آن روز آمریکا را به چالش می‌کشد.

چاپ اول گتسبی بزرگ چندان موفق نبود و در مدت ۱۵ سال باقی‌مانده از عمر فیتز جرالد تنها نزدیک به ۲۵٬۰۰۰ جلد از آن به فروش رسید. اما پس از جنگ، در حالی که نویسنده رمان نیز درگذشته بود، در سال‌های ۱۹۴۵ و ۱۹۵۳ تجدید چاپ شد و بلافاصله خوانندگان و طرفداران بسیاری یافت. در سال ۱۹۹۸، هیئت دبیران مادرن لایبرری گتسبی بزرگ را بهترین رمان آمریکایی قرن بیستم و دومین رمان برتر انگلیسی زبان در این قرن اعلام کرد.

گتسبی بزرگ اکنون یکی از بزرگ‌ترین رمان‌های آمریکایی به‌شمار می‌رود و آن را در مدارس و دانشگاه‌های سراسر جهان، در رشته ادبیات آمریکا، تدریس می‌کنند. همچنین از روی این رمان فیلم‌های متعددی نیز ساخته شده است.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به گتسبی بزرگ

نمایش همه

پست‌های مرتبط به گتسبی بزرگ

یادداشت‌ها

          نشرماهی چندی است رمان گتسبی بزرگ را با ترجمه‌ی رضا رضایی منتشر کرده است. از این کتاب پیش‌تر ترجمه‌های متعددی منتشر شده است، از جمله ترجمه‌ی مرحوم کریم امامی که ناشر آن نشر نیلوفر است. امامی این کتاب را اولین بار با نام طلا و خاکستر منتشر کرده بود. 


ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال 1395.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در شماره‌ی 111 فصلنامه‌ی نگاه نو (پاییز 1395)، ویژه‌نامه‌ای ترتیب داده شده است برای رضا رضایی، مترجم و ویراستار... هومن پناهنده در مقاله‌ی بلند «چرا ترجمه‌ای دیگر؟» ترجمه‌ی تازه‌ی رضایی از گتسبی بزرگ (اسکات فیتز جرالد) را با ترجمه‌ی کریم امامی از همین کتاب مقایسه کرده است. پناهنده نوشته: «زنده‌یاد امامی، زمانی پس از آن‌که شماری از رباعیات خیام را به انگلیسی ترجمه کرده بود، با پاکدلیِ بسیار چنین نوشت: "حالا امیدوارم ایرانیان انگلیسی‌دان دیگر هم به میدان بیایند و دنباله‌ی کار را بگیرند و ترجمه‌های بهتر و شیواتری عرضه کنند". به نظرم این امید او اکنون با ترجمه‌ی رضا رضایی از گتسبی بزرگ به واقعیت پیوسته است و... می‌توان گفت پیشرفت چشمگیری در زمینه‌ی ترجمه‌ی این اثر به فارسی رخ داده است، هم از لحاظ دقت در انتقال معنای متن فیتز جرالد، هم از حیث رعایت روانی و سلاست در بیان مقصود به فارسی».


ماهنامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی چهاردهم، سال ۱۳۹۵.
        

5

          گتسبی بزرگ، به بزرگی تعریف و تمجیدهایی که سالها در باره‌اش شنیده و خوانده بودم نبود. حداقل یک‌سوم آغازین کتاب ابداً چنین حسی را به آدم منتقل نمی‌کرد و چند بار من ِ کتاب‌خوان را وادار کرد در خواندنش وقفه بیندازم تا کمی بعد با حوصله بیشتر و حالی خوش‌تر به سراغش بیایم، بلکه برداشت متفاوتی از آنچه نزدیک یک قرن است مخاطب فعال داشته، داشته باشم.
 اما این اتفاق تا پیش از ورود به نیمه دوم کتاب نیفتاد.

 نیمه اول کتاب نیمه مهندسی ذهن مخاطب بود. آدم‌ها، روابط امروز و اتفاقات امروز زندگی‌شان موازی با هم روایت می‌شدند تا کم‌کم پازل کاملی از آنچه نویسنده قصد دارد از زمان حال بدانیم در ذهن‌مان نقش ببندد و ذهن‌مان فرصت تکمیل اینفوگرافی شخصیت‌ها و ارتباط بین‌شان را داشته باشد.

 با اینکه در کتاب با تعدد شخصیت مواجه نبودیم اما در ظاهر ارتباط خاص و پررنگی هم بینشان نمی‌دیدیم که حدس بزنیم باید در ادامه کتاب منتظر چه خلق و آفرینشی باشیم.

 اما با آغاز نیمه دوم و پرده برداشتن از گذشته این شخصیت‌ها و مشخص شدن ارتباطات و علت اتفاقات، ناگهان مخاطب حس می‌کرد به جای داستان با برشی از یک زندگی واقعی روبرو شده است. شخصیت‌های چندگانه کتاب نه به طور کامل ولی به طور مصداقی برای ما آشنا شدند و ردپای این رفتارها و تصمیمات در آدم‌های اطراف‌مان و حتی خودمان به راحتی قابل دنبال کردن شد و شاید همین کنجکاوی مخاطب را برای همراه شدن با ادامه داستان برمی‌انگیخت. اینکه آینده احتمالی هر کدام از این‌ها را ببینیم. اتفاقاتی که در قالب عشق، خیانت، اشتیاق و ثروت و امثال اینها روایت شده بود اما درون‌مایه‌ای بس عمیق‌تر و کلی‌تر با خود به همراه داشت.
 همه ما تصوراتی از عاقبت تصمیم‌های خاص زندگی داریم که مثلاً با سرکوب کردن یا پر و بال دادن به یک حس قدیمی با چه مواجه خواهیم شد و بسته به جهان‌بینی خودمان جوابی هم برای این سوال متصور هستیم؛ اما آنچه گتسبی به رایگان در اختیارمان قرار می‌داد، دیدن آینده پیش روی هر کدام از این تصمیمات بود. ما با رویاپردازی هایمان زنده‌ایم و به اینها دلخوشیم. اما گتسبی آینه‌ای از واقعیت بدون روتوش روبرویمان گذاشت. حتی پاسخ سوال معروف "عشق بهتر است یا ثروت" در دل این داستان داده شده است یا به عبارتی نشان داده شده که مهم نیست کدام بهتر است مهم این است که کدام در واقعیت برنده می‌شود.

و مهم‌تر از همه اینها نشان دادن مسیر منتهی شدن به انحطاط، افسردگی، پوچی یا پایان آدمی است. و مخاطبی که به روشنی درمی‌یابد برای جلوگیری از این تجربه های سیاه و دردناک، کی و کجای داستان زندگی‌اش باید دست از آزمودن آزموده‌ها بردارد و بداند نقطه عطف شروع تنزل روحی و سرنوشتی اش کجای سیر تصمیم‌گیری‌های زندگی‌اش است.

گتسبی بزرگ، برای من کتاب بزرگی نبود اما درس‌ها و نکته‌های زیادی از آن گرفتم و شاید بارزترین آنها فهمیدن تفاوت بین اصرار و پشتکار و لجبازی بود و آینده متفاوتی که در انتظار هر یک از این سه مسیر به ظاهر یکسان نشسته است
        

13

گتسبی بزرگ
          گتسبی بزرگ کتابی بود که نشون می‌داد چطور تقلا برای رسیدن به یک رویای منقضی شده، می‌تونه تو رو نابود کنه.

چیزی که درمورد نویسنده دوست داشتم این بود که ‎اصراری بر به عمق احساسات کشاندن خواننده نداشت، و اجازه می‌داد خواننده در بروز احساسات تصمیم بگیره؛ و اینطور می‌شد که علی‌رغم ناراحت کننده بودن برخی اتفاقات، چهره‌ت به سیلاب اشک بدل نمی‌شد بلکه با اشتیاق بیشتری عبارات رو دنبال می‌کردی.

چیز دیگه‌ای که خیلی از خواننده‌ها پوئن منفی در نظر گرفته بودن‌ش، شرح و توصیفات بسیار طولانی نویسنده بود؛ مثلا در باب یک منزل، بیشتر از دو صفحه توصیف نوشته بود‌‌. فلذا اگر صرفا به دنبال فهمیدن ماجرای داستان هستید، پیشنهاد می‌کنم فیلم‌ش رو تماشا کنید، و اگر مصر به خواندن خود کتاب هستید، با آرامش و صبر بیشتری کتاب رو مطالعه کنید که لذت‌ش در همین پیچیدگی قلم و فهم تشبیهات و توصیفاتش‌ه؛ نویسنده کشفیات بی‌نظیری داره و حتی در ساده‌ترین پاراگراف‌ها، مفاهیم عمیقی وجود داره.

متاسفانه برخی کلمات به خوبی ترجمه نشده بودن و بن مطلب ادا نشده بود (البته به تعداد انگشتان دست بودن)، اگر تونستید هم‌زمان با ترجمه، نسخه اصلی‌ش رو هم پیش ببرید- من خودم ترجمه آقای رضایی رو بیشتر دوست داشتم.

-Gatsbying: 
وقتی در فضای مجازی چیزی منتشر می‌کنیم که همه می‌بینن ولی فقط برای یک شخص بخصوص‌ه.
        

21

در تابستان
          در تابستان 1922 نیک کاراوای در لانگ آیلند ساکن  میشه و همسایه مرموزی به اسم گتسبی داره که آخر هفته‌ها مهمانی‌های بزرگ و غریبی برگزار می‌کنه که نیک رو متعجب می‌کنه.
افرادی که در این مهمانی‌ها حاضر میشن از همه طیفی هستن، بازیگر، کارگردان، ورزشکار، بیکار، علاف و...
و همگی هم بدون‌ دعوت میان.
گتسبی فقط یک نفر رو به مهمانیش دعوت می‌کنه؛ و اون کسی نیست جز... نیک! ولی چرا؟
.
خطر اسپویل⭕🌱
چند نکته:
۱. این کتاب قصد داره، ناکامی رویای آمریکایی رو در تحقق اهدافش به تصویر بکشه.
رویای آمریکایی چی می‌گه:
«هرکسی فارغ از اینکه در کجا به دنیا آمده یا در کدام طبقه اجتماعی متولد شده، می‌تواند به موفقیت و حقوق خودش در جامعه برسد.»
گتسبی با تلاش زیاد سعی کرد در جهت این رویا حرکت کنه ولی موفق نبود و به رویاش نرسید.
دیزی همون رویا بود. رویایی که هرچقدر گتسبی برای خریدنش تلاش کرد، موفق نشد. 

۲. نویسنده کتاب رو با توجه به تجربیات زندگی خودش نوشته. فیتزجرالد شخصیت دیزی رو از معشوقه‌ش الهام گرفته. خانواده دختر به دلیل فقر فیتزجرالد به اونها اجازه ازدواج ندادن.

۳. گتسبی ثروتش رو از طریق قاچاق الکل و... به دست آورده بود. اون زمان عصر ممنوعیت الکل در آمریکا بوده.
.
*این کتاب برای من:
خوشحالم که این کتابو خوندم گرچه به هر کسی خوندنش رو توصیه نمی‌کنم و از اون بیشتر دیدن فیلمش رو به هرکسی توصیه نمی‌کنم.
چون کتاب هیچ شخصیت سالم و مثبتی نداشت و وقایعش پر از ابتذال بود و بنظرم برای کسی که فقط بخواد برای گذراندن وقت یه رمان کلاسیک بخونه مناسب نیست.
ولی از طرف دیگه، از کتاب خوشم اومد‌ چون:
۱. گتسبی آدمیه که هر روز باهاش رو به رو میشیم، سلام و علیک می‌کنیم و گاهی برای شب دیدنی به خونه‌ش میریم، گاهی هم وقتی صبح از خواب بلند میشیم تو آینه میبینیمش!
گتسبی یه رویاپردازه
یه اورتینکره
یه کمالگرای عجیب و غریبه
یه نفره که رها کردن بلد نیست
یه نفره که زندگیش در مقطعی از زمان تموم شده
یه نفره که فکر می‌کنه می‌تونه گذشته‌رو جبران کنه
یه نفر که استعداد زیادی در امیدوار بودن داره، امید واهی
و با همه اینها یه عاشقه... ( رفتارهای گتسبی و ابراز علاقه‌ش صادقانه بود)

۲. از طرفی شخصیت دیزی؛
اگه با گتسبی ازدواج کرده بود هم خوشبخت نبود، چون کلا فازش مشخص نبود، نمیدونست از زندگی چی میخواد، وقتی بهش فکر می‌کنم گیج می‌شم.
... ترسو بود.
و دیزی برای مردان چشمگیر و خواستنی بود دقیقا مثل پول، (دیزی نمادی از داشتن بود):
«صدای دیزی خیلی بی‌پرواست! صدایش پر است از...»
درنگ کردم، گتسبی یک دفعه گفت:« صدایش پر از پول است!»

۳. مناسب ترین فرد برای دیزی، تام بود نه هیچ‌کس دیگه! در و تخته خیلی خوب باهم جور بودن!
«آن‌ها آدم‌های سهل‌انگاری بودند_ تام و دیزی_ همه چیز را به هم‌ می‌ریختند و پخش و پلا می‌کردند و یک چیز دیگر خلق می‌کردند و بعد خود را عقب می‌کشیدند و پشت پولشان یا اهمال کاری بی حد و حصرشان یا آنچه که آنها را با هم نگه داشته بود قایم می‌شدند و می‌گذاشتند دیگران گندکاری‌های آنها را پاک کنند.»
.
عکس‌ها:
_جینورا کینگ روی مجله town and country 
الهام بخش شخصیت دیزی( دختر مورد علاقه فیتزجرالد قبل آشنایی با همسرش)
_باقی عکس‌ها مربوط به فیلم the great Gatsby
        

48

          #یادداشت_کتاب 

#گتسبی_بزرگ
#دزد_ساحلی
#زیبا_و_ملعون
#اسکات_فیتزجرالد

حدود چند ماه قبل کتاب گتسبی بزرگ را خواندم، درواقع گوش کردم. قبل از آن فیلمش را دیده بودم. تنها علت خواندنش این بود که همه می‌گفتند شاهکار است و همه باید بخوانند و ...
اصلا از کتاب و فیلم خوشم نیامد. درواقع چون حس کردم فیلم خیلی غیرواقعی است، رفتم سراغ کتاب تا مطمئن شوم که دقیق از روی داستان ساخته شده یا این قسمت‌های نچسب و اغراق شده دستکاری‌های هالیوودی است.

نتیجه این بود که، اولا کتاب خیلی باحیاتر از فیلم نوشته شده، ثانیا بخش‌های مهمانی و ... در کتاب هم هست. باز هم نتوانستم علاقه‌ای به این کتاب پیدا کنم. تا اینکه توفیق اجباری و کار خدا، تحقیق درباره دهه ۱۹۲۰ آمریکا را روی دوشم گذاشت. 

بر اثر تحقیقات فهمیدم آن وضع و صحنه‌هایی که فکر می‌کردم اغراق است، واقعیت دهه ۲۰ آمریکا در قرن بیستم یا همان عصر جاز را نشان می‌داده است.

پس به سراغ سایر آثار فیتزجرالد رفتم. اول داستان کوتاه دزد ساحلی را خواندم و بعد رمان طولانی زیبا و ملعون. نکته اصلی ای که من از خواندن این کتاب‌ها دریافت کردم این بود که اولا فیتزجرالد واقعا نویسنده توانمندی است و به نظر من حتی از همینگوی هم بهتر می‌نویسد. برای مثال با وجود طولانی و خسته کننده بودن رمان زیبا و ملعون، (که البته بخشی از آن عمدی و به هدف نشان دادن کند بودن زندگی در برهه ‌ای از زمان برای شخصیت‌ها است) قاعده تفنگ چخوف به زیبایی در آن رعایت شده است.
ثانیا فیتزجرالد توانسته به خوبی فرهنگ و وضعیت جامعه‌اش در دهه ۲۰ را در کتاب‌هایش به تصویر بکشد.

زیبا و ملعون داستان زوج جوانی است که در زمان جنگ جهانی دوم در آمریکا زندگی می‌کنند. داستان آن‌ها تا سال ۱۹۲۰ ادامه پیدا می‌کند و به خوبی مخاطب را با شرایط آن دوران آشنا می‌کند. حتی به نظر من این کتاب شرح بخش زیادی از زندگی خود فیتزجرالد است که قسمتی از آن بعد از چاپ کتاب اتفاق افتاده است. (حتما علم غیب داشته!) 

دزد ساحلی شرح مدت کوتاهی از زندگی یک فلپر آمریکایی است. فلپر به دخترانی می‌گویند که آن دهه با تغییر در ظاهر، رفتار و سبک زندگی خود، در جهت مخالفت با هنجارهای مذهبی-اجتماعی زمانه تلاش می‌کردند.

گتسبی هم که شرح عشق فراموش‌شده یک جوان آمریکایی و تلاش برای زنده کردن آن است.

نکته مهم در کتاب‌های فیتزجرالد (برخلاف همینگوی) پایان‌های غافلگیرکننده است که باعث می‌شود علاوه بر خود داستان، پایان کتاب هم برای خواننده جذاب باشد. 

        

3

تارا

تارا

1402/10/27

          اگر میخواهید از عشق بخوانید کتابهای بهتری هم وجود دارد که لااقل نثر زیبا و شروع پر کششی داشته باشد و نام عشق در آن به واسطه شور و هیجانات شهوانی و در قالب خیانت به همسر ، به لجن کشیده نشده باشد.
نمی دانم از ترجمه بود یا چه که توصیفات برای زیبا جلوه کردن چنان مبهم نگاشته شده بود که رشته کلام از دست میرفت.
گاهی با عناوین دهان پر کنِ " بهترین رمان قرن..." یا " شاهکار ادبی ..." یا " برنده جایزه ..." که مواجه می شویم باید کتاب را به گوشه ایی پرت کنیم و به چشمان خود احترام بیشتری بگذاریم.هر چیز ارزش این القاب را ندارد. چه بسا این القاب به جهت تبلیغات ناشران برای فروش بیشتر به کتاب داده شده باشد.
خواندم که بفهمم چرا گتسبی بزرگ! پاسخی درخور که نیافتم هیچ به لحاظ ادبی رفوزه شد. از منظر اخلاقی هم همینطور. تعریفش از عشق هم که لنگ میزد . گویی تقلیدی ناموفق بوده باشد از رمانهای عاشقانه مطرحِ قرنهای پیش از خود. جالب اینکه تا نیمه های کتاب حتی نمیشد دوره و زمانه حاکم بر داستان را حدس زد.آن نیمچه امتیاز هم از سرش زیاد بود🤌
        

6

محمد

محمد

1402/5/30

        کتاب گتسبی بزرگ نوشته اسکات فیتزجرالد است و در سال 1925 نوشته شده است. کتاب صوتی این اثر 6 ساعت و 59 دقیقه است و راوی آن آقای آرمان سلطان زاده می باشد که ویژگی های معمول روایت های ایشان را دارد که مهم ترین آن صداسازی برای شخصیت ها است.

ترجمه  این کتاب من حیث المجموع بد نبود ولی خوب هم نیست. بعضی مواقع گنگ می شود. من 2 ترجمه را همزمان نگاه می کردم تا مقداری بفهمم قضیه چیست...
دو فیلم هم از این کتاب ساخته شده است که من فعلا تمایلی به دیدن آن ندارم به اندازه کافی بی ناموسی خواندم و شنیدم و دیدن را به زمانی که اعصاب داشتم موکول می کنم، البته اگر نبینم و نبینید بهتر باشد مگر اینکه خوشتان بیاید، واقعا خوشتان می آید؟!
این کتاب را ظاهرا بیل گیتس معرفی کرده است.
از کتاب های پرفروش تاریخ است و حدود 30 میلیون نسخه فروخته است ولی به نظرم شاید ارزشش را نداشته باشد.
داستان مربوط به دوران ممنوعیت الکل است. داستان عشق مثلثی شخصیت های مختلف است که من ازش خوشم نمی آید(اصلا مگر کسی خوشش می آید؟😐)
چون اعصابم را خرد کرد با اجازه تان کلیت داستان را می نویسم:
قضیه از این قرار است که ما یک شخصیت نیمه فضول داریم به نام نیک کاراوی که خیلی علاقه به دانستن زیر و بم زندگی ملت دارد و به طور ناخواسته در جریان داستان ملت قرار می گیرد. برای کار از غرب به شرق می آید و به دیدن فک و فامیل(دی زی) و دوست دوران دانشگاهش تام بوکانن در نیویورک می رود. خب بی ناموسی شروع می شود. تام زیدی دارد به نام مرتل که او شوهر دارد(تف به اون ذاتتان). این دو هرزه در نیویورک آپارتمان دارند که با یکدیگر خلوت می کنند با این تفاوت که شوهر مرتل نمی داند ولی زن تام می داند. مرتل عقده ای است.  فکر کنم یک جا هم اشاره ای به بچه  داشتن می کند. ظاهرا قبل از هرزگی شوهرش را دوست داشته است.(در این کتاب زن و شوهر سالم ندیدم که البته نویسنده هم در جایی به آن اشاره می کند.)
این یک قسمت از داستان است. می رویم به گذشته و 5 سال قبل ، زنِ تام عاشق یک خری بوده به نام گتسبی که آه در بساط نداشت. بنابر شرایط این دو نفر با هم ازدواج نمی کنند. گتسبی وارد قمار و فروش الکل تقلبی می شود(دوران ممنوعیت الکل در آمریکا است) و خرپول می شود. و آینده ای که برای خود از دوران نوجوانی ترسیم کرده بود را می سازد و شخصیت جدیدی از خود را ارائه می دهد که راست و دروغ را با هم مخلوط می کند و تحویل ملت می دهد(یک جورایی به ملت می گوید بچه پولدار و آقازاده است که اینطور نیست پسر یک کشاورز فقیر بوده است یا می گوید در آکسفورد درس خوانده درحالی که چندماه بیشتر در آنجا نبوده است).
گتسبی خانه بزرگی را در وست اگ می خرد تا نزدیک دی زی باشد و منتظر فرصتی است که ارتباط بگیرد. هر روز در آن خانه جشن و الواطی به راه است به این امید که دی زی هم یک بار به جشن او بیاید. این ارتباط به وسیله نیک و دختری به نام خانم بیکر مهیا می شود و خلوت ها شکل می گیرد و اشک و آه ...(خون از چشم تان بیایید!)
این دو هرزه نیز برنامه می ریزند که که قضیه را به تام بگویند و سپس با هم ازدواج کنند و بروند مانند دو مرغ عشق یک گوشه مثل سگ بمیرند! اما قضیه به هم می خورد زیرا تام پته گتسبی را روی آب می ریزد و عنوان می کند که او پدرسوخته ای است که دومی ندارد و همچنین یادآوری می کند که دی زی و او عاشق هم  بوده اند و دی زی یک مقدار سر عقل می آید(این دو هرزه بچه هم دارند!).
«اما جردن کنارم بود، کسی که برخلاف دی زی آنقدر عاقل بود که رویاهای خاک خورده قدیم را از دورانی به دوران دیگر نبرد»
در همین حین آقای ویلسون می فهمد که زنش هرزه است و دیوانه می شود و زن را در اتاق زندانی می کند و می خواهد از آن شهر برود. مرتل فرار می کند ...
پس از آن جر و بحث صورت گرفته در هتل بین هرزه های پولدار، دی زی و گتسبی با ماشین گتسبی در حالی که دی زی پشت فرمان است مرتل، زید تام را زیر می گیرند و پخ  پخ
آقای ویلسون که آمپرش ترکیده است ماشینی که زن هرزه اش را زیر گرفته به یاد دارد و در پی آن است. تام به او می گوید گتسبی مالک ماشین است. آقای ویلسون اول گتسبی و بعد خودش را می کشد.
گتسبی را مثل سگ چال می کنند. پدر گتسبی، نیک، یک پیرمرد دیگر و خدمتکاران در تشییع هستند و کس دیگری نمی آید. به جهنم!
حقیقتا نفهمیدم چرا این کتاب را نوشته است. غرور و تبختر بچه مایه دارهای آن رمان را  نکوهش کند؟ بی ناموسی را تقبیح کند؟ یا اون چیزهایی که آخر کتاب گقته است و من نفهمیدم یعنی چه شاید معنی آن همان نقل قولی است که در بالا ذکر کردم یا صرفا یک داستان برای سرگرمی است؟(کدام سرگرمی؟)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0