معرفی کتاب اما اثر جین اوستین مترجم عالیه کیفری

اما

اما

جین اوستین و 1 نفر دیگر
3.3
196 نفر |
51 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

42

خوانده‌ام

481

خواهم خواند

207

شابک
9786229702567
تعداد صفحات
468
تاریخ انتشار
1400/4/12

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        جین اوستن پیش از شروع داستان نوشت، "می             خواهم قهرمان زنی بیاورم که هیچ             کس مثل خودم خیلی دوستش نخواهد داشت."اِما دختری زیبا، باهوش و پول             دار است. البته اِما "خیال             باف" است و با اینکه خودش از ازدواج کردن دوری می             کند، مدام برای آدم             های دور و اطرافش نقشه می             کشد، برنامه             ریزی می             کند و از روی ناآگاهی آنها را درگیر ماجراهای عاشقانه می             سازد...اِما بهترین و لذت             بخش             ترین اثر جین اوستن در عاشقانه             های ادبیات کلاسیک است.
      

پست‌های مرتبط به اما

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          من عاشق رمان‌های کلاسیک، انگلستان ویکتوریایی و داستان‌هایی با محوریت زنان هستم اما اما را زیاد دوست نداشتم. بار اول که خواندم اصلا نپسندیدم اما در بار دوم بیشتر خوشم آمد. همان‌طور که از اسم کتاب مشخص است این کتاب داستان اما وودهاوس است. برویم سراغ چیزهایی که در این کتاب دوست نداشتم:
داستان را دوست نداشتم، داستان غرور و تعصب و حتی عقل و احساس به نظرم بسیار قوی‌تر است اما در این کتاب به نظرم داستان قوی نیست، شخصیت اما دوست‌داشتنی نیست و حتی کمی شبیه شخصیت زن‌های بوالهوس کتاب‌های دیگر جین آستین است که اینجا قهرمان کتاب است و من نمی‌فهمم چرا. داستان هریت به نظرم خوب جلو نمی‌رود و قطع ارتباط یک مرتبه‌ای‌شان ضربه‌ی بدی بود. از طرف دیگر در این کتاب نگاه از بالا به پایین خیلی وجود دارد. آقای نایتلی هم از سیزده سالگی عاشق اما شده که زیاد جالب نیست. البته که برای نویسنده‌ها و کتاب‌های آن دوره عجیب نیست اما از آن جا که جین آستین نظریات مترقی زیادی در کتاب‌هایش دارد و از زمانه جلوتر است برایم عجیب است. حتی در این کتاب هم این نظریات مترقی وجود دارد که همین باعث شد به کتاب سه ستاره بدهم و به آن‌ها می‌رسیم.
کتاب را به طور کلی دوست داشتم به دلیل طنز جین آستین و پیشرو بودنش که بالا گفتم. در این کتاب جین آستین چندبار به صراحت نظراتش را می‌گوید که به نظرم خواندنی و آینده‌نگرانه بوده. مثلا در صفحه‌ی ۳۰ در مورد مدرسه‌های دخترانه می‌گوید: «خانم گادارد مدیر مدرسه بود... نه از آن جور مدرسه‌های رسمی یا موسسه‌های که در آن‌ها با جمله‌های پرآب و تاب و مطالب پوچ و شسته رفته سعی می‌کنند تعالیم روشنفکرانه را طبق اصول جدید و نظام‌های جدید با اخلاقیات آراسته و نظیف تلفیق کنند... خلاصه، نه از آن جور جاها که خانم‌های جوان کلی پول می‌دهند تا سلامت‌شان مختل شود و عاطل و باطل و ظاهربین شوند.. بلکه یک مدرسه‌ی شبانه‌روزی واقعی و درست حسابی به سبک قدیم که در آن مقدار معقولی فضل و کمالات به قیمت معقول فروخته می‌شود و دخترها را به آنجا می‌فرستند تا دست‌وپاگیر خانواده نباشند و توی سر خودشان بزنند تا چیزکی یاد بگیرند بدون آنکه هیچ خطری در کار باشد که مثلا علامه یا نابغه گردند.» در این کتاب از این مدل اظهارنظرهای جین آستین بیشتر دیده می‌شود که به نظرم جذاب و و برای دوران خودش بسیار رو به جلو بود.
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          در داستان «اما» هم تیپ کاراکترهای معمول جین آستین دیده می‌شوند. آقای نایتلی خیلی شبیه کلنل برندون «عقل و احساس» و آقای دارسی در «غرور و تعصب» بود. فرانک چرچیل هم البته تا حدی شبیه ویلوبی در «عقل و احساس» و ویکهام در «غرور و تعصب» بود. در اینجا هم کاراکترها هر کدوم عیب و ایراداتی دارن که در طول داستان کم‌کم برطرف می‌شن. اما به‌نظرم این داستان خیلی پیچ‌وخم‌های بیشتری داشت نسبت به داستان‌های قبلی. مثلاً خود اِما خیلی شخصیت جالبی داره؛ هم می‌تونه روی اعصاب آدم باشه با تمام دخالت‌هایی که در زندگی بقیه می‌کنه، هم قابل‌درک و ملموسه و آدم می‌تونه باهاش همدلی کنه. اِما به‌شدت تنهاست و پدرش به اون خیلی وابسته است و از بچگی انگار همیشه ازش انتظار می‌رفته بی‌نقص باشه و در همه چیز سرآمد بقیه. اینکه سعی می‌کنه با هریت دوست بشه و کمکش کنه بهش نشون بده مهم نیست از خانواده‌ای بااصل‌و‌نسب نباشی، خیلی جالبه و درعین‌حال انگار نشون می‌ده اِما حتی در روابط دوستانه‌اش هم می‌خواد مطمئن باشه که طرف برتر رابطه است و برای همین خطر نمی‌کنه با کسی مثل جین صمیمی بشه که از خیلی جهات برتر از خودشه. فرانک چرچیل هم جالبه؛ در عین شباهتش به کاراکترهایی مثل ویکهام و ویلوبی، نسبت به اونا اخلاق‌مدارتره و در نهایت با وجود دروغ‌گویی‌هایش خیلی هم خوشبخت می‌شه. اما فرانک هم کودکی سختی داشته؛ وقتی مادرش می‌میره می‌ره پیش دایی و زن‌دایی‌اش و زن‌دایی‌اش خیلی کنترل‌گر بوده و نمی‌گذاشته فرانک نفس بکشه. برای همین باز فرانک هم در عین بی‌نقص نبودن قابل‌درک می‌شه شخصیتش. من خیلی دلم برای هریت می‌سوخت، دختر یتیمی که ناگهان وارد فضای طبقهٔ بالای جامعه می‌شه و مدام این حقیقت تو صورتش کوبیده می‌شه که تو اینجا جایی نداری. البته نیت اِما از دخالت در زندگی هریت خیر بود، اما خب هریت آسیب زیادی دید از این حس عدم تعلق و ناکافی بودن صرفاً چون خانوادهٔ بااصل‌ونسبی نداره؛ چیزی که اصلاً تقصیر خودش نبوده. آقای التون من رو یاد آقای کالینز در «غرور و تعصب» می‌انداخت و واقعاً همون‌قدر رفتارها و کارهاش آدم رو عصبانی می‌کرد؛ شخصیت نمایشی و خودخواه و جالبه که در هر دو مورد این دو شخصیت کشیش بودند. آقای نایتلی خیلی مرد آقامنش و دوست‌داشتنی‌ای بود، اما گاهی از اینکه نقش پدر اِما رو ایفا می‌کرد و مدام بهش درست و غلط رفتارش رو یادآوری می‌کرد اذیت می‌شدم، البته اینکه چقدر با هم صمیمی و دوستانه رفتار می‌کردن زیبا بود. جین فیرفاکس تا حدی من رو یاد جین در غرور و تعصب می‌انداخت، البته فقط از لحاظ شخصیت آروم و خوددارش. جین زندگی خیلی سختی داشت و اینکه با تمام استعداد و توانایی‌هاش صرفاً به‌خاطر فقر مجبور بود شرایط سختی رو تحمل کنه خیلی ناراحت‌کننده بود ولی شخصاً دلم می‌خواست بتونه کار کنه و مستقل بشه نه اینکه ماجرای اون هم به ازدواج ختم بشه.
        

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

16