ࡅߺ߳ߊހߊ

ࡅߺ߳ߊހߊ

@.Tara.Daruei.

43 دنبال شده

40 دنبال کننده

            با خودتان جوری برخورد نکنید که انگار مانده‌اید روی دست خودتان؛ آنگاه حتما با اکراه قیمت ارزانی را به شما نسبت می‌دهند و با منت شما را خواهند گرفت..
لطفا با ارزش باشید🌱:)
          

یادداشت‌ها

نمایش همه
        مثل بقیه کتابای مسحورکننده فریدا مک فادن، عالی🌠
نکته مثبتش این بود که اون قسمتی از داستان که زیاد معمایی نشده بود هم به قدری جالب نوشته شده بود که از علاقت به خوندن چیزی کم نکنه و اتفاقای شوکه کننده آخرش، جمله آخر کتاب، من دوسه بار همونو خوندم و اینجوری بودم که وای یعنی چیی😭
اما بقیه کتاباش(مثل بخش دی و دوستدار و..) به نظر من جالب تر بودن، دیگه انقد عجیب و غریب بود که آدم حتی به حدسش نزدیک هم نمی‌شد و اونقدر قابل درک نبود..
اینکه ما از اول داشتیم از زبون یه قاتل روانی داستان رو می‌خوندیم ولی هیچ نشونه ای یا علاقش به کشتن(مثل کتاب دوستدار که علاقش به خون رو نشون می‌داد.) یا اینکه خاطره ای از دکتره داره اصلا توی داستان نبود که آخرش که فهمیدیم بگیم ااا پس اونجا واسه همین اینجوری گفته بود و..، اینکه شوهرش هر چقدرم عاشقش باشه انقد مشکلی نداشت که زنش ۶ نفرو کشته(خب بالاخره خودش فقط یکی رو کشته بود و ناخواسته)، اینکه دکتره مرد خیلی راحت و الکی و چیزایی مثل این از نکاتی بود که از نظر مثبتم کم کرد.
و یه مورد دیگه هم سانسور های کتاب.. از نشر نون خوندم. من زیاد این چیزا برام مهم نیست ولی این خیلی تکرار می‌شد و داشت روند داستان رو خراب می‌کرد. البته اینکه مترجم یکم(تا جایی که اجازه داشت) اشاره کرده بود که زیادم داستان خراب نشه بهترش می‌کرد.

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

        کتاب باحالی بود اینکه بعضی جاها یکم یعنی در واقع خیلی اغراق‌آمیز می‌شد اذیت می‌کرد ولی اینکه همه چیز عالی و بی‌نقص و طبق انتظار ما پیش نمی‌رفت رو خیلی دوست داشتم..
اولای کتاب بهتر بود، طنزش بیشتر بود و اغراقش کمتر..
ولی در کل تجربه بدی نبود برخلاف کتاب قبلیش که خوندنش واسم خیلی طول کشید، این کشش زیادی داشت و با همه اشکالات سخت می‌شد کنارش گذاشت و دلت می‌خواست بخونی ببینی چی می‌شه:))

زیاد از تجزیه و تحلیل کردن یه رمان مفرح خوشم نمیاد، و به نظرم همین که لحظات خوبی رو با خوندنش تجربه کردم کافیه ولی خب بعد از خوندنش دوست داشتم اینا رو بگم.😁👇🏻
تا حدودی اسپویل❗️
منظورم از اغراق اینه که واقعا سامانتا فقط با چند ماه زندگی توی اون خونه انقدر تغییر کرد؟ کسی که انقدر هیچ کاری نمی‌کرد، انقدر سریع تمام نکات خانه‌داری رو در حد یه آشپز تحصیل کرده و یه خدمتکار کاربلد یاد گرفت؟ و فقط به خاطر اون علاقه‌ش به ناتایل که فقط چند ماه طول کشیده بود و اولش تقریبا بچه‌گانه بود، حاضر شد چنین موقعیت شغلی فوق‌العاده ای رو کنار بذاره؟
برای یه فرد عادی وقتی دید اون کار خیلی اذیتش می‌کنه منطقی بود که دوباره به اون فضا برنگرده اما برای کسی با چنین زندگی قبلی ای و این همه تلاش و زحمتی که واسه این کار کشیده بود.. نمی‌دونم حداقل به نظر من که خیلی وسوسه‌کننده‌ست‌.
برای همین اینکه فهمید فقط به خاطر موقعیتش افراد کنارش بودن و فک می‌کرد دوستاشن و یه بار تصمیم گرفت برگرده و تسلیم حرفای گای شد به نظرم خوب بود و به واقعی شدن داستان کمک کرد و فقط موندنش تو اون روستا هم باید بیشتر طول می‌کشید.
و اینکه اتفاقات برخلاف چیزی که فکر می‌کردم بود، اونجا که وقتی با زحمت به اتاق اون کلاهبرداره(اسمشو یادم نمیاد😅) رفت و هیچی پیدا نکرد یا وقتی به خاطر یه اشتباه کوچیک توی اون جشن همه هویت واقعیش رو فهمیدن و بعدش به جای اینکه طبق انتظار خواننده، عاقلانه رفتار کنه و توضیح بده و همه رو متقاعد کنه، مثل یه آدم عادی داد و بیداد راه انداخت و عصبانیتش رو نشون داد و بعد هم بیرونش کردن
و به خاطر این ها اینکه بعدش اون همکار و همسایه‌ش به حرفاش گوش داد غیرمنطقی نبود و برای خواننده خوشحال‌کننده بود.

ببخشید طولانی شد اگه خوندینش ازتون ممنونم.💓
      

10

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.