معرفی کتاب کتاب ساحلی اثر امیلی هنری مترجم مریم رفیعی

کتاب ساحلی

کتاب ساحلی

امیلی هنری و 2 نفر دیگر
3.9
51 نفر |
23 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

89

خواهم خواند

78

ناشر
نون
شابک
9786226652865
تعداد صفحات
352
تاریخ انتشار
1400/2/27

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        A romance writer who no longer believes in love and a literary writer stuck in a rut engage in a summer-long challenge that may just upend everything they believe about happily ever afters.

Augustus Everett is an acclaimed author of literary fiction. January Andrews writes bestselling romance. When she pens a happily ever after, he kills off his entire cast.

They’re polar opposites.

In fact, the only thing they have in common is that for the next three months, they’re living in neighboring beach houses, broke, and bogged down with writer’s block.

Until, one hazy evening, one thing leads to another and they strike a deal designed to force them out of their creative ruts: Augustus will spend the summer writing something happy, and January will pen the next Great American Novel. She’ll take him on field trips worthy of any rom-com montage, and he’ll take her to interview surviving members of a backwoods death cult (obviously). Everyone will finish a book and no-one will fall in love. Really.
      

لیست‌های مرتبط به کتاب ساحلی

نمایش همه

پست‌های مرتبط به کتاب ساحلی

یادداشت‌ها

10

طناز

طناز

1403/10/3

          «وقتی حس می کردی دنیا تاریک و ترسناک است عشق میتوانست تو را به رقصیدن وادارد؛ خنده میتوانست کمی از دردت بکاهد؛ زیبایی میتوانست ترست را سوراخ سوراخ کند. »

«زندگی مجموعه‌ای از لحظات خوب و بده، تا خوده لحظه مرگت که میشه گفت یه لحظهٔ بده. عشق اینو تغییر نمیده. »

«همه تو زندگیشون مشکل دارن،  بعضی وقتا فکر کردن
درباره مشکلات بقیه تقریباً آرامش بخشه.»

«برای پدر و مادرم که گواهی بر دست قدرتمند گرچه رباتی سرنوشتند»

«دخترک ساده چشم براقی که عاشق پایان خوش بود سرانجام تکه پاره شده و عینک خوش بینی اش هم زیر پا الگدمال شده بود.»

« هر لحظه از هر روز در حالی که بقیه مردم دنیا با گامهای بلند پیش میرفتند، من سکندری میخوردم و عقب می ماندم.»

«شادی همیشه بهترین بود ولی یک شادی عاشق با هیچ چیز قابل مقایسه نبود. یک جورهایی بیشتر خودش میشد بی پرواتر بامزه تر خنگول تر باهوشتر، مهربان تر عشق بهترین دوست مرا از درون روشن میکرد و حتی اگر تک تک دلشکستگی هایش واقعاً تخریب کننده ،بودند هرگز باعث نمیشدند از دنیا کناره گیری کند. هربار دوباره عاشق میشد حس میکردی شادی اش دارد لبریز میشود»

«من زمینه را برای شکسته شدن دلم فراهم کرده بودم و اکنون حس میکردم فقط باید خود را آماده میکردم و منتظر میماندم ضربه فرود بیاید.»

«اینجوری نیست که اتفاقات بد انقدر زندگیت رو سوراخ سوراخ کنن که عمق گودالش باعث شه هیچ خوبی ای به اندازه کافی بزرگ نباشه که دوباره خوشحالت کنه هر چقدر هم اتفاقات مزخرف بیفته همیشه گلهای وحشی هم وجود دارن همیشه باد و طوفان توی جنگل و نور آفتاب روی موجها وجود داره.»

«همیشه حس میکردم پایانهای خوش کتابها مثل یک آغاز نو هستند، ولی برای من اینطور نبود پایان خوش من زنجیره ای از خوشیهای فعلی متصل به هم بود که نه فقط به یک سال گذشته بلکه به سی سال گذشته بر می گشت. مال من قبلاً آغاز شده بود و برای همین امروز نه یک پایان بود و نه یک آغاز. فقط یک روز خوب دیگر بود یک روز عالی یک «خوش و خرم فعلی»، آنقدر گسترده و عمیق که میدانستم - یا در واقع باور داشتم - نیازی نیست نگران فردا باشم»

مدت طولانی دلم میخواست این کتابو بخونم و توقع خودمو ازش خیلی بالا برده بودم و همش منتظر یه چیز خاص و خفن بودم  در صورتی که یه رمان حال خوب کن معمولی بود و اگر ازش توقع الکی نداشتم ازش بیشتر لذت میبردم
        

0

paria

paria

1403/10/30

          خب،من این کتابو چند ساعت پیش تموم کردم.
اولا باید بگم که خیلی خیلی لطیف بود و کاپل به شدت کیوتی داشت! واقعا زیاد! و تو اون دسته ای بودن که من هی میگفتم یالا ابراز علاقه کنید بدویید! و این دسته از دسته ای که برا صحنه های عاشقانه شون غش و ضعف میکنم جداس.چون دسته ی دوم دیگه به هم رسیدن ولی دسته ی اول هنوز به هم نرسیدن و من هی منتظرم عشق شون رو به هم ابراز کنن ^-^
ولی نکته اینه که غش و ضعف برا صحنه های کیوت و عاشقانه در هر دو دسته هست..خیلی پیچیده شد به نظرم :| خبببب...
جدا از اینا داستان قشنگی بود..لطیف بود و باعث شد دلم بخواد عشق زندگیم نویسنده باشهههه! خیلی کیوت بوددددددن! واقعا خیلی نکته ی مهمیه که طرف کتابخون باشه و نویسنده هم باشه چون که این جوری کلی سرگرمی باحال به وجود میاددد(اینجا محل ریویو نویسی برا کتابه یا گفتن لیست خصوصیات نیمه ی گمشده؟(خنده)) 
و من که عاشقش شدم و درسته که پر از هیجان و اینا نبود،ولی ارامش خاصی که داش عالی بود،حرفایی که میزدن هم همین قدر کیوت و عالی بود و کلا...عالی بود دیگه( متاسفانه همون موقعی که تموم شد نتونستم اینجا احساساتم رو خالی کنم و برا همین انقد ریویوم الان این جوری شده..خداروشکر اون موقع که تموم شد تو خود کتاب احساساتم رو خالی کردم(خنده))
همین دیگه...من دوسش داشتم و کاری که ازش میخواستم رو برام انجام داد(میخواستم حالم رو خوب و استرسم رو کم کنه وقتی شروعش کردم و خب درسته که به مرور زمان استرسه از بین رفت و حالم خوب شد ولی این کتاب همون موقع که شروعش کردم استارت خوب کردن حالم رو زد و من ممنونشم)
خلاصه همین دیگه...دوسش داشتممم و عاشق ژانی و گاس ام :)
رفتن تو قلبم..بوممم خوش اومدید به قلب شلوغ پلوغ من :)
        

0

        یه کتاب قشنگ با پایان خوش و خرم!
یا شایدم خوش و خرم های فعلی!
یه کتاب پر از عشق،زیبایی و شاید ناراحتی 
فقط یکم زیادی روند داستان طولانی بود و بخاطر اون نیم نمره کم کردم
جزو کتاب های مورد علاقه‌م شد ولی...
بی نقص نبود!
کتاب مورد علاقمه،با بی نقص ترین کتابی که خوندم فرق داره")
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6