فاطمه

فاطمه

@Lotus03

1 دنبال شده

0 دنبال کننده

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فاطمه پسندید.

24

فاطمه پسندید.
          ۱۲ نیمه‌شب ۳۰ بهمن: دلم میخواد همین الان برم بیرون و تا صبح قدم بزنم و به خودم و دنیای اطرافم فکر کنم و چوب نروژی رو گوش بدم.

۱۲ ظهر ۳۰ بهمن: از وقتی تموم شده دارم بهش فکر میکنم. قبل از خواب بهش فکر کردم. وقتی تو ماشین که بودم به سمت بیمارستان بهش فکر کردم. توی کلاس و بخش‌ بهش فکر کردم و کم و بیش چیزایی که به ذهنم میومد رو یادداشت کردم.

I once had a girl;
Or should I say she once had me!
موراکامی این کتاب رو با الهام از اولین جملات آهنگ چوب نروژی بیتلز نوشته.

شخصیت اصلی داستان، تورو واتانابه، یه پسر معمولی، تودل‌برو، عاقل نسبت به سنش و منطقیه. و خب تو شرایط مضخرفی گیر کرده! دوست صمیمی‌ش، کیزوکی، خودکشی کرده و تورو برای فاصله گرفتن از این اتفاق به توکیو میاد. در عین حال دوست‌دختر کیزوکی، ناوکو، هم به همین دلیل به توکیو اومده.
برحسب اتفاق تورو با ناوکو ملاقات میکنه و بعد از چند روز وقت گذروندن باهاش، هدف جدیدش رو پیدا میکنه. اینکه ناوکو رو از این چاه تاریک و عمیقی که توش گیر افتاده نجات بده.
تورو ناوکو رو دوست داره اما ناوکو ناامید از همه‌چی، قادر به دوست داشتن دیگری نیست. به قدری در تاریکی و غم فرورفته که هیچ‌کس نمیتونه او رو از این حالت بیرون بیاره.

از طرف دیگر تورو با میدوری آشنا میشه. دختری سر‌زنده، شاد، پر از امید به زندگی. نقطه‌ی مقابل ناوکو. میدوری هم با مشکلاتی مشابه مواجه میشه. او تورو دوست داره اما تمام فکر و ذکر تورو معطوف به ناوکوهه.
تورو همون تصمیمی رو میگیره که اگه ما به جای او بودیم هم همون تصمیم رو میگرفتیم. او همچنان به هدف اصلیش فکر میکنه. هر روز به فکر ناوکوست و براش نامه مینویسه و ناوکو تمام نامه‌هاش رو بدون پاسخ میذاره. در حالی که هیچ خبری از میدوری نمیگیره. 

در کنار تمام توصیفاتی که موراکامی از مرگ، عشق، دوستی و... داره، ما رو در جریان روال عادی زندگی تورو قرار میده. باهاش سر کلاس‌های دانشگاه‌ش میریم. با دوستش شب‌ها به بار میریم و... . همین باعث میشه که بیشتر با تورو اخت بگیریم.

تورو فکر میکنه انسانی معمولی‌ایه؛ بدون هیچ ویژگی خاص. قدر خودش رو نمیدونه. همیشه خودش رو در موقعیتی پیدا میکنه که نفر سوم روابطه‌. رابطه‌ی کیزوکی و ناوکو، هاتسومی و ناگاساوا و... . تورو خودش رو با ادمای اطرافش تعریف میکنه.
تورو از زندگی یک چیز رو میخواست. نجات ناوکو از چاه عمیق و تاریکی که توش گیر افتاده. به همین دلیل با مرگ ناوکو هیچ هدفی براش باقی نمیمونه. خودش رو گم میکنه.
وقتی به خودش میاد میبینه که وسط یه خیابون ایستاده و مردم از کنارش میگذرن.
الان نوبت توروست که انتخاب کنه که برای خودش زندگی کنه و خودش رو با روابطش با دیگران تعریف نکنه.

و این بنظرم بهترین پایان برای این سفر دردناک و طاقت‌فرساست.


پ.ن: هر کدوم از ما بعد از خوندن چوب نروژی احساس میکنیم بخشی از داستان بخشی از زندگی خودمونه که قبلا تجربه کردیم. فکر میکنم تجارب این‌چنینی همون چیزین که مارو از مرز بین جوانی و بزرگسالی رد میکنند.
سال گذشته، توی ۲۱ سالگی تجربه‌ای مشابه با تورو داشتم. من هم خودم رو با روابطم با دیگران تعریف میکردم. حواسم به خودم نبود و وقتی به خودم اومدم دیدم هنوز سر جای اولم ایستادم و ادما، بی‌اهمیت از کنارم میگذرن. منم مثل تورو باید از ناوکوی خودم دل میکندم و بالاخره باور میکردم که او نمیتونه عشقی که من میخوام ازش رو بهم بده.
        

1

فاطمه پسندید.
          جنگل نروژی،
رمانی‌ست غمگین که «هاروکی موراکامی» نویسنده‌ی مشهور، دوست داشتنی و پرآوازه‌ی ژاپنی آن را به سبک رئال نوشته است.
در ابتدا عرض می‌کنم که فرقی نمی‌کند به سراغ کدام ترجمه از کتاب بروید چون این کتاب به اندازه‌ای سانسور شده که خواندنش به فارسی هیچ (تاکید می‌کنم هیچ) ارزشی ندارد، من بعد از خواندن ابررمان «کافکا در ساحل» می‌دانستم آثار موراکامی به چه شکل سانسور شده‌اند و آماده‌ی مواجهه با آن بودم، در ابتدا جهت کنجکاوی با خواندن ترجمه‌ی آقای «مهدی غبرایی» خواندن را آغاز کردم و همانطوری که پیش‌تر نیز در این سایت نوشته‌ام آن پولی که انتشارات و مترجم بابت این نوع آثار دریافت می‌کنند چیزی جز لقمه‌ی حرام نیست.
بنابراین کتاب را به گوشه‌ای انداخته و خواندن را با نسخه انگلیسی به پایان رساندم. پیشنهادم به شما عزیزان هم مانند کافکا در ساحل اینه که یا از ابتدا به سراغ نسخه‌ی انگلیسی بروید و یا اگر می‌خواهید حتما فارسی بخوانید همزمان با متن انگلیسی به همراه یک لغت نامه جلو بروید تا چیزی را از دست ندهید چون تقریبا هر چند صفحه بخشی از کتاب یا حذف یا به مسخره ترین شکل ممکن تحریف شده است.
نام این رمان برگرفته از نام یک تِرک موسیقیِ مشهور به نام
Norwegian Wood (This Bird Has Flown)
از آلبوم Rubber Soul
نوشته‌ي John Lennon
و اجرای گروه موسیقیِ The Beatles می‌باشد که شخصیت‌های داستان هر کدام به شکلی با آن ارتباط خاص برقرار می‌کنند.
در ابتدای رمان شخصیت اول داستان این ترک را در فرودگاهِ هامبورگ می‌شنود و ناخودآگاه هم خود و هم ما رو به گذشته‌ي خود می‌برد و تا پایان ما را غرق می‌کند.

این رمان داستانِ زندگیِ پسر نوجوانی به نام «تورو واناتابه» را روایت می‌کند، او ۲ دوست به نام‌های «نائوکو» و «کیزوگی» دارد که آن‌دو از کودکی با هم بزرگ شده‌اند و هم اکنون باهم رابطه دارند و با یکدیگر یک اکیپِ دوستیِ ۳ نفره ساخته‌اند و همیشه باهم هستند.
من مطابق روال همیشه در ریویوهای خودم هیچ اشاره‌ای حتی مختصر و کوتاه به متن داخل کتاب نمی‌کنم بنابراین فقط به نقل جزئیات قابل ذکر اشاره میکنم.
این رمان از زندگیِ جوانانِ ژاپنی در ده‌ی ۱۹۶۰ توکیو روایت می‌کند که شور انقلابی داشتند و به دنبال تحولات گسترده بودند.
جنگل نروژی به هیچ وجه تنها یک رمان عاشقانه‌ی معمولی نیست، آنقدر جزئیات اتفاقاتِ آن دوران مو به مو توسط نویسنده روایت شده که در نگاه اول می‌توانیم حتی به این فکر کنیم که این روایت‌ها داستان زندگی خود موراکامی‌ست!
در این رمان غمگین که تم خودکشی هم در آن پررنگ هست، درگیری‌های شخصیت‌های جوان در مواجهه با عشق و روابط و پس از دست‌ دادنش روبرو می‌شویم.
شخصیت‌های دیگری هم در این کتاب هستند که معروف‌ترین آنها «ناگازاوا» که یکی از هم اتاقی‌های خوابگاه واناتابه، «میدوری» یکی از عشق‌های واناتابه و همچنین «ریکو» هم اتاقی نائوکو که شخصیت مورد علاقه‌ی من در کتاب بود و وقتی داستانی از گذشته‌ی او روایت شد یکی از سوپربخش‌های این رمان بود.
همانطور که می‌دانیم اگر داستان‌های کوتاه موراکامی را کنار بگذاریم، می‌توانیم رمان‌های او را به ۲ دسته‌ی رئال و رئالیسم جادویی تقسیم کنیم، بنابراین اگر کافکا در ساحل بهترین انتخاب و پرچمدار آثار رئالیسم جادویی اوست، این رمان نیز پرچمدار آثار رئال اوست و اگر علاقه‌ای به رمان‌های پایان باز و پر از معما و ابهام موراکامی ندارید می‌توانید این بخش از آثار او را با خواندن این کتاب آغاز و از آن لذت ببرید.
به این رمان هم بدون هیچ تعارف و خجالتی ۵ ستاره میدهم و خواندنش را به همه‌ی دوستانم پیشنهاد می‌کنم.
---------------------------------
امروز مورخ بیست و چهارم خرداد یک هزار و چهارصد، ریویوی فوق پس از اینکه بار دیگر توسط دوستانم مورد اقبال قرار گرفت، به دلیل رویت چند اشتباه نگارشی مورد ویرایش قرار گرفت.
        

12