من، پیش از تو

من، پیش از تو

من، پیش از تو

جوجو مویز و 1 نفر دیگر
3.7
287 نفر |
85 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

14

خوانده‌ام

832

خواهم خواند

104

شابک
9786009684298
تعداد صفحات
520
تاریخ انتشار
1397/11/7

توضیحات

        نه ازکاستی ها گله مندم و نه از آن چه میخواهم در دسترسم نیست. میخواهم قدم بردارم و تو در کنارم باشی، شانه به شانه. وقتی مقابل چشمانم رخ نمودی، به همان اندازه وابسته ات شدم و وقتی  درون قلبم جا گرفتی، گام به گام با تو پیش رفتم. امیدی که رنگ باخته بود، دوباره جان گرفت، اما رفیق نیمه راه بودی، رفتی . کوشیدم کنارم بمانی، اما بی فایده بود.فقط میتوانم به قولی که دادم وفا کنم، یعنی بال هایم را بگشایم و پرواز کنم.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به من، پیش از تو

نمایش همه

یادداشت‌ها

Davoud sarvi

Davoud sarvi

1403/6/31

          رمان با از دست دادن کار لوئیزا کلارک در یک کافه محلی آغاز می شود. او با داشتن فرصت های شغلی کمی در شهر کوچکش در انگلیس، شغلی به عنوان مراقب ویل ترینر، تاجر ثروتمندی که دو سال قبل در تصادف با موتورسیکلت از گردن به پایین فلج شده بود، می پذیرد. ویل در ابتدا نسبت به لوئیزا سرد و دور است، اما وقتی آن دو زمان بیشتری را با هم می گذرانند، شروع به ایجاد پیوند می کنند.لوئیزا متوجه می شود که ویل، که زمانی یک تاجر ماجراجو و موفق بوده است، از زمان تصادفش با افسردگی و احساس ناامیدی دست و پنجه نرم می کند. او به لوئیزا می گوید که قصد دارد برای خودکشی کمکی به سوئیس سفر کند که در آنجا قانونی است. لوئیزا از این ایده وحشت زده می شود و تصمیم می گیرد تا نظر خود را تغییر دهد.در طول رمان، لوئیزا و ویل رابطه نزدیکی برقرار می کنند. لوئیزا ویل را با تجربیات جدیدی آشنا می کند و به او کمک می کند تا عشقش به زندگی را دوباره کشف کند. ویل به نوبه خود به لوئیزا کمک می کند تا اعتماد به نفسی برای دنبال کردن رویاها و جاه طلبی های خود به دست آورد. ویل علیرغم احساسات فزاینده آنها نسبت به یکدیگر، همچنان به برنامه خود برای پایان دادن به زندگی خود متعهد است.
        

0

          من اول فیلمش رو دیده بودم دو بار و مجذوب بازیگراش و به خصوص اون شور و نشاط شیرین لوییزا شده بودم.
داستان دختری که یک جورهایی نون‌آور خونه‌ست و شغلی رو قبول می‌کنه که توش باید از فرد معلولی که دست‌ها و پاهاش حرکتی ندارن، مراقبت کنه. بیشتر از نظر روحی، نه جسمی.
داستان زندگی‌بخشیدن‌ه. داستان یادآوری دلایلی برای ادامه دادن، برای موندن، برای نفس کشیدن.
این کتاب داشت می‌گفت حتما نباید دست و پات رو از دست بدی و یک گوشه بیفتی تا زندگی نکنی، در کمال سلامتی، میتونی درگیر تکرّر و روزمرگی بشی و خودت رو فراموش کنی، خواسته‌هات رو و دل‌خوشی‌هات رو.
اول که می‌خونیش،فکر می‌کنی فقط این ویلیامی که روزی چقدر موفق بوده و حالا ویلچرنشین شده، به کمک و انگیزه و یادآوری نیاز داره، ولی در آخر هر دو در تلاشند که به دیگری زندگی کردن رو یادآوری کنن. و این قشنگه، سخته و خیلی حوصله و صبر میخواد ولی قشنگه.
این هم بگم که وقتی شروعش کردم که داشتم کتاب سنگینی می‌خوندم که یهو ازش خسته می‌شدم. برای اینکه مجبور نشم اون کتاب رو ول کنم، وسط مسط‌هاش این رمان رو شروع کردم. خب آدم همیشه باید ببینه انتظارش از کتابی که می‌خونه چیه. من دنبال یه شاهکار ادبی و کتاب پرفروش و محبوب نبودم. و دلیل خوندنم هم این‌ها نبود. و چون توقع بار ادبی و معنایی خاصی نداشتم و به چشم تفریح بهش نگاه می‌کردم، ازش راضی بودم.
        

0

          
۳/۵از۵⭐️
لوییزا کلارک، دختر جوانی هست که زندگی ساده ای داره و تمام عمرش رو رر محل زندگی اش سپری کرده. اون که به شدت به کار و پول نیاز داشت، پرستار پسری به نام ویل ترینور میشه که بعد از یک حادثه ی رانندگی، مجبوره بقیه ی عمرش را روی ویلچر بگذرونه. ویل، قبلا فردی پرروحیه و بلندپرواز بود اما حالا سرزندگی خودش را از دست داده و مطمئن هست که نمیتونه زندگی به این شکل را تحمل کنه. ویل، خیلی دمدمی مزاج هست و با نیش و کنایه حرف میزنه، اما لوییزا به تدریج یاد میگیره که چطوری میتونه با اون تعامل بکنه و پس از مدت کمی، حسی از عشق و علاقه نسبت به او در دل لوییزا شکل میگیره. وقتی که لوییزا میفهمه که ویل برای خودش، نقشه های وحشتناکی در سر دارد، تصمیم میگیره تا به او نشان بده که زندگی بازهم ارزش زندگی کردن رو داره
__________________________________________

اولین کتاب از جوجو مویز بود(صوتی گوش دادم)
کتاب پر از احساسات خوب و بد بود.خیلی دلنشین بود و خب در زندگی واقعی هم ممکنه این اتفاقات بیفته و تصورش میشد کرد.برای گوش دادن موقع آشپزی یا قبل از خواب خیلی خوب بود✨️😍
فصل آخر:)))))))
        

3