Gemma

Gemma

@Gemma

29 دنبال شده

61 دنبال کننده

            بزرگ ترین ترس من این است که تخیل‌م را قبل از مرگم از دست بدهم°•••
          

یادداشت‌ها

نمایش همه
        قبل از خوندن انتظارم از این کتاب خیلی بالا بود اما توی نظرات خونده بودم که آخر داستان یهو همه چیز عوض میشه و اکثرا از این موضوع رضایت نداشتن
اما نظر من؛
من با انتظار یه کتاب خیلیییییی خفن رفتم سراغش اما اون چیزی که میخواستم و نگرفتم از کتاب
روند داستان اصلا کند نبود و این یه نقطه قوت حساب میشه اما یکسری چیزهای تکراری داشت مثل اشاره زیاد به جعبه ی لوسی و …
اما خب اونقدر زیاد نبود که شمارو از خوندن زده کنه
ایده جالبی داشت کتاب و برعکس خیلیا که از پایان راضی نبودن بنظر من تازه از صفحه ۲۰۰ هیجان کتاب بیشتر میشه
البته موافقم داستان صفحه های اخر یهو به یه سمت دیگه میره انگار نویسنده نمیدونسته چجوری تموم کنه کتاب رو و سرهم بندی شده بود پایان کتاب
اما باز این موضوع هم اونقدر بزرگ نبود که یک نقطه ضعف خیلییی بزرگ حساب بشه
بخوایم با بقیه کتاب های ترسناک مقایسه ش کنیم میتونم بگم بهتر بود و از یسری کلیشه های تکراری استفاده نکرده بود و یجاهاییش واقعا چیزای ترسناک و چندش اوری داشت (اگه روحیه حساسی دارید نخونید این کتابو)
در کل خوندنشو پیشنهاد میکنم چون برای یک یا حتی دوبار خوندن خوبه اما با انتظار بالایی سمتش نرید که مثل من بخوره توی ذوقتون
      

9

        و پایان این کتاب عجیب و ترسناک!
این کتاب از اونایی بود که به خاطر حجم بالاش استرس داشتم برای خوندنش اما نویسنده تونسته بود یکنواختی رو تا جای ممکن به داستانش نیاره که البته اخرای داستان یکم تکراری بود این هرسری بیدار شدن و فراموش کردن ماجراها و اینا ولی خب قابل چشم پوشیه
تصمیم گرفتم کتابهای دیگه ای رو از این نویسنده بخونم چون تحت تاثیر تخیل و مهارتش قرار گرفتم
این کتاب استرسی جدید به من وارد کرد که آرزو کنم قبل از پیشرفت خطرناک علم بمیرم و چیزایی که توی کتاب گفته بود رو نبینم و تجربه نکنم
علت اینکه امتیاز کامل ندادم دو دلیل بود
یکی اینکه شاید تقریبا ۱۰۰ صفحه زیاد بود توی کتاب و نویسنده میتونست با مهارتی که در جهت های مختلف به خرج داده بود اینجاهم با استفاده از روند تند تری سرعت ببخشه به داستان و اینکه اخراش همون طور که گفتم یکم کند بود
دوم اینکه شاید باید این کتاب رو یکی دوسال دیگه می خوندم که بتونم ارتباط بهتری باهاش برقرار کنم و لذت بیشتری ببرم چون یجاهایی این جابجا شدن خاطرات و زندگی ها و رفتن از این زندگی به اون زندگی منو گیج میکرد و اینکه سعی می کردم یسری موقعیت هایی رو که متوجه نمیشدم درک کنم از لذت داستان کم کرد
ولی خب در کل ایده ی داستان واقعا جالب و همچنین شوکه کننده و ترسناک بود و به شخصه به عنوان کسی که این ژانر و این سبک داستان رو خیلی می پسنده این کتاب برام ارزشمند و لذت بخش بود و بهتون پیشنهادش میکنم.
      

7

        سلام،امیدوارم کسی صدایم را بشنود…

از این جمله به بعد فهمیدم قرار است عاشق این کتاب شوم و پیشبینی درستی بود
این کتاب توی لیست خریدم بود که دیدم همخوانیش برگزار شده و گفتم حالا که همخوانی داره بشینم با همخوانی و از روی پی دی اف بخونمش
و کاش نمیخوندم و خودم می خریدمش تا تمام جمله هاشو هایلایت کنم و بارها و بارها همراه آلد،فرانسیس بشم
این کتاب واقعا پاییزی بود بنظرم و از اون دسته کتاباییه که میچسبه زیر پتو با یه لیوان چای بخونیش و صدای بارون هم بکگراند باشه
روند کتاب اصلا کند نبود و به اندازه کافی هیجان داشت و نویسنده بلد بود چجوری خواننده رو مشتاق برای خوندن کنه
همچنین شخصیت پردازی خوبی داشت و من خیلی خوب میتونستم موهای بلند آلد یا لباسای عجیب فرانسیس و تصور کنم😭
در کل این کتاب تبدیل به یکی از کتابای مورد علاقم شد و بهتون پیشنهادش میکنم
پ.ن :اینم اضافه کنم که این نظر شخصی من و با توجه به ارتباطیه که با کتاب گرفتم و این فقط نظر من بود نه نقد تخصصی و ممکنه که نه حتما کتاب نقطه ضعف هایی هم داره…
      

5

        این کتاب معرکه نیست!
این کتاب شاهکار نیست عالی نیست بی نظیر نیست!!!
مثل خیلی از کتاب های ترند این کتاب هم اونقدری که ازش تعریف شد و بالا بردنش ارزش نداشت و پر از نقطه ضعف بود که نمیشه ازشون چشم بست
روابط عاشقانه زرد که یک دختر همزمان با دوتا پسر رابطه داشت
کشش و طولانی بودن داستان درحالی که نویسنده میتونست تعداد صغحات رو کم کنه و کیفیت  بالاتر متن و موضوع رو جایگزین کنه
چیزی که توی خیلی از نظرها خوندم این بود که وای برادران هاثورن خیلی جذاب بودن و فلان و بهمان
شوخی می کنید؟برای جذابیت شخصیت ها کتاب رو شاهکار معرفی می کنید؟
درسته من هم تحت تاثیر توصیفات فریبنده درباره ی جذابیت یکسری شخصیت ها مثل برادران هاثورن قرار گرفتم اما به قدری نبود که من رو عاشق این کتاب کنه و یک داستان بشدت معمولی رو برام تبدیل به یک شاهکار کنه!
*توضیحات زیاد از حد و توصیفاتی که نیاز به گفتنشون نبود
*روابط زرد و مثلث عشقی
بزرگترین نقطه ضعف هایی هستن که میتونم بهشون اشاره کنم+خیلی نقطه ضعف های دیگه
و نقات قوت: *جذاب بودن ۳۰ صفحه ی آخر
*کند نبودن داستان
در نظر داشتم ۲ ستاره برای این کتاب بگذارم اما در ۳۰ صفحه اخر نظرم عوض شد و نقد هایی که خبر از بهبود پیدا کردن داستان و قلم نویسنده در جلد های بعد می گویند من رو به خواندن جلد های بعد امیدوار کرد
در کل این کتاب رو به چشم یم شاهکار نگاه نکنید و گول بلاگر های اینستاگرام رو نخورید
در صورتی ممکنه این کتاب براتون جذاب باشه که جزو اولین کتابهایی باشه که می خونید که بازهم بنظرم اگر کتاب «راز لمبرت» رو که برای سنین +۱۲ هست و تقریبا ژانر معمایی بخونید بهتر از این کتابه
به چشم یک سرگرمی برای اوقات بدون کتاب و یک کتاب سطحی بهش نگاه کنید نه یک شاهکار!
      

17

        این کتاب؟
یک جنون و قیامت و وحشت و بیماری روانی در غالب ۱۰۰ صفحه!
اوایل داستان برایم کند بود تا صفحه ی ۴۰
و بعد داستان وارد بخش اصلی شد و من یک نفس تا اخرش را ادامه دادم
تا صفحه ی ۱۰۰ از یکنواختی داستان و اینکه کلا محتوا فقط شکنجه بود و شکنجه، غمگین و دل سرد شده بودم تا وقتی که…
با یادداشت های مترجم فهمیدم این داستان بر اساس واقعیت است:)
و آنجا بود که ضربه ی اصلی به من وارد شد
این کتاب روحیه ی آهنین برای خواندن میخواهد و منی که فکر میکردم با صحنه های دلخراش مشکلی ندارم با این کتاب تمام وجود و روح و جسمم دردی بزرگ را حس کرد
هم از توصیفات،هم از بن داستان که نشان دهنده ی خوی درنده و وحشی انسان بود که وقتی به جنون کشیده می شود،هرچیزی را از بین میبرد
در اخر اگر بخواهم نظر کلی درباره ی داستان بدهم میگویم :
انتظار چیز دیگری از این کتاب داشتم و کلا داستانی دیگر تصور کرده بودم،و انتظار پیشبینی ای از اینده داشتم،نه روایتی از گذشته!
اما طوری هم نبود که پشیمان شوم از خواندن کتاب و از اینکه روایتی واقعی میخواندم،هم خوشحال بودم و هم متاسف که تمام این دردها واقعیست
در نهایت،ممکن است این کتاب روح شمارا زخم کند و اگر روحیه ای لطیف دارید،به هیچ وجه سمت آن نروید
این هشدار با تمامی هشدار هایی که تا به حال درباره ی خشن بودن یک کتاب خوانده اید فرق میکند!
این کتاب جنون را از میان کلمات خود به خواننده منتقل میکند…
پس با احتیاط و تحقیق کامل به سمتش بروید!
      

19

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

فعالیت‌ها

Gemma پسندید.

13

شاهزاده خانومی در مترو

1

شاهزاده خانومی در مترو

1

ارثیه هاثورن

1

ارثیه هاثورن

1

Gemma پسندید.
سه قطره خون
          کتاب شامل یازده داستان از هدایت است. بیشتر داستان‌هایِ کتاب، زبانِ قوی، فضایِ غریب، وهم‌آلود و تاریکی دارند.
شخصیت‌های دیوانه یا عجیب، کشتن و خون از عناصرِ تکرارشونده در داستان‌های صادق هدایت هستند؛ نویسنده‌ای که از پدران داستان‌نویسی ایران به شمار می‌رود و سرانجام در ۴۹ سالگی خودکشی کرد.
"سه قطره خون" داستان غریبی است از شخصیت یک دیوانه. داستان با کِششِ بالایی شروع می‌شود و پایان‌بندی و فُرم خوبی دارد. کُدها و موتیف‌ها با هنرمندی در داستان جاگذاری شده‌اند و به درک خواننده کمک می‌کنند.
"گرداب" داستانی است دربارهٔ زِنا و پایان تلخی دارد. کُنش‌ها و تصاویر همسویی که در داستان به کار رفته، جالب هستند.
"داش آکل" جذاب‌ترین داستانی است که از هدایت خوانده‌ام. شخصیت‌پردازی عالی است و مَنِش یک لوطیِ بامرام به‌خوبی نشان داده شده است. داستان فضای عاشقانه‌ای دارد و شخصیت با کشمکش روانی دست‌وپنجه نرم می‌کند. پایان‌بندی هم فوق‌العاده قشنگ و لطیف است.
"آینهٔ شکسته"، داستانِ عاشقانهٔ ساده‌ و معمولی‌ای است که شکلِ سرراستی دارد.
داستان "طلب آمرزش" و "لاله" مرا به یاد داستان‌های مشابهی از جلال آل‌احمد و احمد محمود می‌انداخت.
"صورتک‌ها" با تصویرسازیِ دلخراشِ متناسبی تمام می‌شود و داستان معمولی‌ای دارد.
"مردی که نَفْسش را کُشت" حال‌وهوایی عرفانی و صوفیانه دارد و دربارهٔ حواشیِ کنج عزلت گُزیدن است.
        

40

Gemma پسندید.

165