بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

کوه های سفید

کوه های سفید

کوه های سفید

جان کریستوفر و 1 نفر دیگر
4.0
38 نفر |
13 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

66

خواهم خواند

16

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

کتاب حاضر، مجلد نخست از مجموعه ی سوم "رمان های چهارگانه ی جان کریستوفر" است. در این مجلد "ویل پارکر" سیزده ساله باید به زودی کلاهک دار شود تا از دوران کودکی بگذرد و به جمع بزرگسالان درآید. اما او باخبر می شود که سه پایه ها، ماشین های عظیمی که بر سراسر زمین فرمانروایی دارند، به وسیله ی همین کلاهک با تسخیر اندیشه و اراده ی انسان ها، آنان را به اسارت درمی آورند. ویل دچار تردید می شود و راه کوهستان های برف پوش را پی می گیرد تا به کمک دیگر کسانی که هم چون او می اندیشند، خود و شاید هم نوعانش را از این بردگی برهاند.

لیست‌های مرتبط به کوه های سفید

یادداشت‌های مرتبط به کوه های سفید

            هرکدام از سه پایه ها، کنترل مغز مردم را در زمانی که فقط 14 سال دارند، به دست می گیرند. بعضی از مردم معتقدند که آنها علیه اربابان خود قیام کرده اند و گروه دیگری می گویند آنها وسیله هایی متعلق به موجودات فضایی هستند. اما ویل اصلا مایل به ادامه این روند نیست...

ویل (ویلیام) بدون اینکه بگوید در خانواده ثروتمندی زندگی می کند این موضوع را برای خوانندگان روشن کرد. در ابتدای داستان جمله ای گفته شد که بخشی از آن این بود. «خدمتکار ها به خصوص مالی». و اما هنگامی که کمی داستان پیش رفت، او به این موضوع اشاره کرد که همیشه در خانه غذاهای خیلی خوبی می خورده است. البته لزومی به اینکار از طرف نویسنده نبود و اگر بحث ثروتمند بودن ویل به میان کشیده می شد، قطعا پرت کردن اطلاعات یا چنین چیزی به حساب نمی آمد. با این حال، این روش بیشتر به دل می نشیند.

یکی از دیگر نکات مثبت آن، تشبیهاتی بودند که از نویسنده بر روی کاغذ نشانده بود. در طبیعت تشبیهات است که به درک بهتر خواننده کمک می کنند و در این مورد، به طرز درستی نقش خود را ایفا کردند.

شخصیت پردازی معمولی داشت. از شخصیت ها کاملا بی اطلاع نخواهید بود اما توضیحات خیلی کاملی هم در اختیارتان قرار نخواهد گرفت. با وجود این مورد، از افراد حاضر در داستان، تصوری به وجود می آید که بخشی از آن را خود خواننده به دست می گیرد.

در کل، می توان کوه های سفید را به عنوان یک کتاب خوب و در حد متوسط معرفی کرد اما اگر به دنبال چیزی بیش از این هستید قطعا موارد بهتری وجود خواهند داشت.
          
            سه گانه‌ی کوه‌های سفید، شهر طلا و سرب، و برکه‌ی آتش یک داستان سه جلدی بسیار جذاب است. 
۹-۱۰ ساله بودم که خواندم و از این بابت بسیار احساس خوش‌بختی می‌کنم که دقیقن در سنی که بسیار مناسب خواندن کتاب بود با آن مواجه شدم. 
خلاصه‌ی داستان این است که تعدادی موجود ناشناخته به نام «سه پایه» وجود دارند که با نصب کردن وسیله‌ای به اسم کلاهک روی سر مردم کنترل آن‌ها را به دست می‌گیرند تا در خدمت آن‌ها باشند. مردم خودشان وقتی کودکان به سن مشخصی می‌رسند در مراسمی این کلاهک‌ها را روی سر بچه‌ها نصب می‌کنند. داستان از این‌جا شروع می‌شود که تعدادی از کودکان، قبل از این‌که به سن موعود برسند فرار می‌کنند و برای نجات شهر با هم تلاش می‌کنند و به کوه‌ها پناه می‌برند و آن‌جا به دور از سلطه‌ی سه‌پایه‌ها شهری بنا کرده‌اند. از این‌جا داستان شروع می‌شود و سه جلد این داستان ادامه دارد. هیجان، بلندپروازی، حتا گاهی ترس، امید، جنگندگی و ... از احساساتی است که خواندن این کتاب به خواننده هدیه می‌دهد.
          
tasnim

1401/02/15

            ویل نمیخواست آن کلاهک را روی سرش بگذارد میخواست بتواند برای خودش زندگی کند و تحت کنترل نباشد و او مقاومت کرد ….
همه مان برای کار های مختلف مقاومت هایی کردیم و برخلاف بقیه عمل کردیم و گاهی این برخلاف دیگران عمل کردن به طور عادی پیش نمی رود . ویل هم مقاومت کرد و فرار برای اینکه نمیخواست سه پایه ها آن کلاهک را روی سرش بگذراند .
کتاب کوه های سفید با نویسندگی جان کریستوفر تقریبا توانست جذبم کند تا سر کلاس انشا پنجم به آن گوش بدهم و داستان را متوجه شوم ولی یک بار دیگر خودم خواندمش کتابی تخیلی که قانون های متفاوت دارد و گاهی قانون های مسخره که کل شهر بر دور آن قانون می چرخد و انجام ندادنش میتواند موجب کشته شدنت شود .
روند داستان متوسط بود نه خیلی جذاب و نه خیلی حوصله سر بر و می توانستی کتاب را برای خواندن نگهش داری و با اینکه تخیلی بود نویسنده قسمتی که میخواست در آن داستان را بگذراند را برای ما تخیلش را توضیح داده بود و کاری به قسمت های دیگر نداشت و ما هم هیچ احساس نیازی به دانستن قسمت های دیگر نداشتیم .
شخصیت پردازی خوبی داشت ولی جای بیشتر توضیح دادن شخصیت وجود داشت ولی با این حال من نسبت به شخصیت یک تصویری داشتم ومیتوانستم با داستان همراه شوم .
بعضی از جملات غیر قابل فهم بودند نه از نظر معنای کلامت از نظر چینش اشتباه بودند که میتواند مشکل ترجمه باشد .
در کل اگر می خواهید  بدانید با نگذاشتن کلاهک چه سرنوشتی برای ویل رقم می خورد  با تهیه ی این کتاب با داستان این کتاب همراه شوید .
          
zahra shams

1401/02/10

            وقتی عزمتان را جزم می کنید تا راهی را خلاف دیگران بروید، قطعا در آن موفق خواهید شد.هرچقدر هم که سختی و دشواری وجود داشته باشد اما شما باز هم از این سربالایی بالا می روید و به قله می رسید.

کتاب کوه های سفید اثر نویسنده ی مشهور جان کریستوفر است.تمام داستان از آزادی شروع می شود. پسری که نمی خواهد مثل بقیه ی مردم شهر در محاصره ی سه پایه ها باشد و تصمیم به فرار می گیرد...اگر دوست دارید بدانید که چه بلایی سر ویل می آید و چه اتفاقاتی را پشت سر میگذارد این کتاب را دنبال کنید.

اولین نکته ی مهم این کتاب، موضوع آن است.متفاوت و بسیار خلاقانه.ماجرای این داستان واقعا جدید بود و تخیلی قوی ای نیاز داشت که نویسنده از پس آن برآمده بود و آن را بسیار زیبا در قالب داستان گنجانده بود.از نظرم کریستوفر نمی خواسته تنها یک داستان بنویسد، انگار که در دل این داستان مفهوم بزرگ و مهم آزادی، نهفته است و شاید او با این هدف این کتاب را نوشته است.

اسم کتاب حس خوبی برایم داشت، درست است که نویسنده می توانست خلاقیت بیشتری در طرح اسم آن به کار ببرد، اما از نظرم کاملا اسم مناسبی بود و حتما در هر قسمت از کتاب نباید خلاقیتی به کار رفته باشد.

چندین بار گفته ایم که در کتاب(علمی-تخیلی)  تخیلی و یا فانتزی حتما باید شخصیت پردازی و پردازش صحنه بسیار عالی انجام شود. در این کتاب نیز صحنه پردازی بسیار تکمیل و مناسب انجام شده بود در حدی که گاهی احساس می شد نویسنده بیش از اندازه در حال توضیح مکان و صحنه ست، اما از نظرم در برخی کتب مشکلی ندارد.

روند داستان هیجان بسیار بالایی داشت. در طی سفری که ویل آن را سپری می کرد هر لحظه که گیر می افتاد و یا با سه پایه ها برخورد می کرد، هیجان و استرس شدیدی به خواننده وارد می شد که من این موضوع را خیلی دوست دارم و اصلا علاقه ای به کتاب های یکنواخت و آرام ندارم.

در متن داستان از آرایه هایی قبیل تشبیه استفاده کرده بود که کلا این مورد جلوه ی خاصی به داستان می دهد و گاهی باعث می شود تا خواننده بهتر متوجه آن صحنه و موقعیت بشود برای مثال: آسمان مانند قیر سیاه بود و یا درد مانند خنجر در پایم فرو می رفت.

متن داستان و دیالوگ ها ادبی بودند و این موضوع برایم آزاردهنده بود، البته از نظرم این مورد به خاطر زمان نوشتن این داستان بوده و کلا نمی توان این نکته را نکته ای منفی برداشت کرد اما جا داشت تا در این مرور به این مورد اشاره کنم.

متن داستان اصلا روان نبود، نمیدانم این موضوع به خاطر ترجمه بود یا مدل متن داستان به همین شکل بود، اما بسیار ناواضح و گاهی نامفهوم بود و یکی از دلایلش نیز این بود که در بخش هایی از متن فعل را در ابتدا و یا وسط جمله آورده بود و این اتفاق سبب نامفهومی متن و روان نبودن آن می شود.

در آخر اینکه، کتاب بسیار جذاب و جدیدی بود و اگر به دنبال موضوعی متفاوت هستید پیشنهاد می کنم که این کتاب را حتما بخوانید:)
          
            اولین کتابی بود که از جان کریستوفر خواندم. همیشه فکر می‌کردم مثل ژول ورن، علمی تخیلی های قدیمی، برای ما قدیمی حساب می‌شود. ولی این کتاب نظرم را عوض کرد. ایده خیلی جالبی داشت و خود کتاب آنقدر جذاب و به زندگی ما شبیه بود که می‌شود زمان زیادی با دیگران درباره آن بحث فلسفی‌ کرد.

پیشنهاد می‌کنم حتما بخوانید.

داستان درباره نوجوانی است که در یک روستا زندگی می‌کند. سالی یک بار در روستا مراسمی به نام کلاهک گذاری دارند. در این مراسم یک سه‌پایه عظیم که بالای آن یک نیم‌کره قرار دارد می‌آید و با چیزی قلاب مانند آن پسر یا دختر بالغ شده را بلند می‌کند و داخل نیم‌کره خود می‌برد. بعد از چند دقیقه فرد را برمی‌گرداند. از آن به بعد فرد مورد نظر یک کلاهک فلزی روی سر خود دارد که کم کم زیر موهایش پنهان خواهد شد. نکته اصلی این است که دیگر این آدم آدم سابق نیست و انگار مغزش توسط کلاهک کنترل می‌شود... ماجرا از اینجا آغاز می‌شود که ویل، نمی‌خواهد کلاهک بگذارد...

حتما حتما کتاب را بخوانید.
          
                کتاب کوه های سفید خوب بود ولی کمی سریع از اتفاقات عبور می کرد. و تخیلی بود 
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.