یادداشت ⋆。˚ ☁︎˚。⋆Mahlin *ੈ✩‧₊˚

        خب، قطعا برای هر انسان کتاب خوان نقطه ای به اسم شروع وجود داره و یک کتاب که من دوست دارم اسمش رو بزارم: شروع یک رویا.
کتابی که ما میخونیمش و باهاش در رویایی غرق میشیم که دیگه نمیتونیم خودمون رو ازش خلاص کنیم. 
جهانی که ما رو از واقعیت جدا میکنه و ما رو به مکان هایی میبره که واقعا همشون مثل یک رویا میمونن.
برای من شروع رویا از این کتاب بود. وقتی که اونو از کتابخانه مدرسه امانت گرفتم به ظاهرش نگاه کردم و مونده بودم که  به چه دلیل دارم این کتاب رو بر میدارم. یادمه که اون موقع بجز کتاب درسی هیچی نمیخوندم و گاهی هر چند هفته یک بار یک کتاب از کتابخونه میگرفتم و زیاد هم جذبش نمی شدم و میبردم پسش میدادم. این کتاب هم به همون امید برداشتم که هفته بعد ببرم و بزارمش سره جاش...
اما اون هفته فرق میکرد، کتابی که به صورت اتفاقی برداشتم، از جان کریستوفر بود که پیش از خوندن کوه های سفید باهاشون آشنایی زیادی نداشتم.
کتابو برداشتم و بردم...
هر شب قبل از خواب چند صفحه میخوندم به طوری که خوندنم دیوانه وار شد. یک شب چندین ساعت بیدار موندم و با اینکه فردا امتحان داشتم این کتاب رو تموم کردم... و اونجا بود که فهمیدم کتاب خوندن یعنی چی...
بعد از خوندن این شاهکار من دیوانه کتاب شدم. هرچی که دم دستم میومد رو میخوندم، برام مهم نبود چی بود یا جلدش چه شکلی بود، مهم این بود که یک کتابه و من فهمیده بودم هر کتاب ارزش یک بار خوندن رو داره چون نویسنده ای که پشت هر کلمش پنهان شده، برای نوشتن خط به خط اون کتاب زحمت کشیده...
بعد از خوندن کوه های سفید من دیگه اون آدم قبل نشدم و واقعا از خدا متشکرم که اون روز توی کتابخونه این کتابو جلوی من گذاشت.
این یادداشت ربطی به موضوع کتاب نداشت چون موضوع، مفهوم و همه چیز این کتاب برای من امتیازی بالاتر از هر نوشته ای داره. فقط نقطه شروع زندگی خودم همراه با کتابها بود و دوست داشتم جایی ثبت بشه که هرگز پاک نشه.
ببخشید اگه مجبور شدی این یادداشت خسته کننده رو بخونی❤☄



      
8

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.