یادداشت zahra shams

zahra shams

1401/2/10

کوه های سفید
        وقتی عزمتان را جزم می کنید تا راهی را خلاف دیگران بروید، قطعا در آن موفق خواهید شد.هرچقدر هم که سختی و دشواری وجود داشته باشد اما شما باز هم از این سربالایی بالا می روید و به قله می رسید.

کتاب کوه های سفید اثر نویسنده ی مشهور جان کریستوفر است.تمام داستان از آزادی شروع می شود. پسری که نمی خواهد مثل بقیه ی مردم شهر در محاصره ی سه پایه ها باشد و تصمیم به فرار می گیرد...اگر دوست دارید بدانید که چه بلایی سر ویل می آید و چه اتفاقاتی را پشت سر میگذارد این کتاب را دنبال کنید.

اولین نکته ی مهم این کتاب، موضوع آن است.متفاوت و بسیار خلاقانه.ماجرای این داستان واقعا جدید بود و تخیلی قوی ای نیاز داشت که نویسنده از پس آن برآمده بود و آن را بسیار زیبا در قالب داستان گنجانده بود.از نظرم کریستوفر نمی خواسته تنها یک داستان بنویسد، انگار که در دل این داستان مفهوم بزرگ و مهم آزادی، نهفته است و شاید او با این هدف این کتاب را نوشته است.

اسم کتاب حس خوبی برایم داشت، درست است که نویسنده می توانست خلاقیت بیشتری در طرح اسم آن به کار ببرد، اما از نظرم کاملا اسم مناسبی بود و حتما در هر قسمت از کتاب نباید خلاقیتی به کار رفته باشد.

چندین بار گفته ایم که در کتاب(علمی-تخیلی)  تخیلی و یا فانتزی حتما باید شخصیت پردازی و پردازش صحنه بسیار عالی انجام شود. در این کتاب نیز صحنه پردازی بسیار تکمیل و مناسب انجام شده بود در حدی که گاهی احساس می شد نویسنده بیش از اندازه در حال توضیح مکان و صحنه ست، اما از نظرم در برخی کتب مشکلی ندارد.

روند داستان هیجان بسیار بالایی داشت. در طی سفری که ویل آن را سپری می کرد هر لحظه که گیر می افتاد و یا با سه پایه ها برخورد می کرد، هیجان و استرس شدیدی به خواننده وارد می شد که من این موضوع را خیلی دوست دارم و اصلا علاقه ای به کتاب های یکنواخت و آرام ندارم.

در متن داستان از آرایه هایی قبیل تشبیه استفاده کرده بود که کلا این مورد جلوه ی خاصی به داستان می دهد و گاهی باعث می شود تا خواننده بهتر متوجه آن صحنه و موقعیت بشود برای مثال: آسمان مانند قیر سیاه بود و یا درد مانند خنجر در پایم فرو می رفت.

متن داستان و دیالوگ ها ادبی بودند و این موضوع برایم آزاردهنده بود، البته از نظرم این مورد به خاطر زمان نوشتن این داستان بوده و کلا نمی توان این نکته را نکته ای منفی برداشت کرد اما جا داشت تا در این مرور به این مورد اشاره کنم.

متن داستان اصلا روان نبود، نمیدانم این موضوع به خاطر ترجمه بود یا مدل متن داستان به همین شکل بود، اما بسیار ناواضح و گاهی نامفهوم بود و یکی از دلایلش نیز این بود که در بخش هایی از متن فعل را در ابتدا و یا وسط جمله آورده بود و این اتفاق سبب نامفهومی متن و روان نبودن آن می شود.

در آخر اینکه، کتاب بسیار جذاب و جدیدی بود و اگر به دنبال موضوعی متفاوت هستید پیشنهاد می کنم که این کتاب را حتما بخوانید:)
      
2

3

(0/1000)

نظرات

نام من اوزیماندیاس هست .خح

0