Before the Coffee Gets Cold

Before the Coffee Gets Cold

Before the Coffee Gets Cold

3.7
134 نفر |
60 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

21

خوانده‌ام

228

خواهم خواند

117

شابک
9781335430991
تعداد صفحات
209
تاریخ انتشار
1393/10/11

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        در یکی از محله‌های شلوغ توکیو، در زیرزمینی کافه‌ای بخصوص است که می‌تواند انسان‌ها را به سفر در زمان ببرد؛ تحت شرایطی خاص. اما این سفر از آن دست سفرهای رایجی نیست که در کتاب‌ها می‌خوانید یا در فیلم‌ها می‌بینید؛ نه. برای سفر در زمان در این کافه باید از قوانین خاصی پیروی کنید.

«آب از سطح بالاتر به پایین‌تر جاری می‌شود. این طبیعتِ نیروی جاذبه است. ظاهراً احساسات هم مطابق نیروی جاذبه عمل می‌کنند. در حضور کسی که ارتباط نزدیکی با او داری و احساساتت را با او در میان می‌گذاری، دروغ گفتن و دست به سر کردنش کاری دشوار است. حقیقت می‌خواهد جاری شود. این موضوع، به ویژه زمانی اتفاق می‌افتد که سعی داری اندوه یا نگرانی‌ات را پنهان کنی. مخفی کردن غم از یک غریبه یا کسی که مورد اعتمادت نیست، کاری به مراتب آسان‌تر است.»
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به Before the Coffee Gets Cold

پست‌های مرتبط به Before the Coffee Gets Cold

یادداشت‌ها

نرگس

نرگس

1403/1/14

          برگشتن به گذشته یا سفر به آینده همیشه از آرزوهای انسان بوده! اگه بتونی به گذشته برگردی یا اصلاً به آینده سفر کنی، چیکار می‌کردی؟ ̃o.O

کتابی با سبک رئالیسم جادویی: 
داستانه فونیکولی فونیکولا؛ کافه‌ای کوچک در توکیو، که علاوه بر سرو نوشیدنی به مشتریانش فرصت سفر در زمان رو هم میده! و البته با کلی قانون (ˇ^ˇ)! یکی از قانوناش اینه که باید قبل از سرد شدن قهوه‌شون به زمان حال برگردند! چه فرصت کوتاهی..

داستان‌ به صورت کاملا روان روایت میشه؛ شروع میکنه به معرفی صاحبان کافه و مشتریاش که ۴تاشون در طول این کتاب در زمان سفر می‌کنند که و هرکدوم رو در یک فصل می‌خونیم:
عاشق و معشوق
زن و شوهر
خواهرها
مادر و فرزند

شخصیت‌پردازی خیلی قوی‌ای نداره! آدم‌ها کاملاً معمولی هستن و دیالوگ‌هاشونم معمولیه! へ‿(ツ)‿ㄏ
اما فکر‌می‌کنم از علت‌های معروف شدن این کتاب: ساده بودنشه و همینطور پرداختن به یکی از دل‌مشغولی‌های مهم آدما: گذر زمان، گذشته و آینده.
اگر به گذشته برگردیم قادر هستیم که چیکار می‌کنیم یا چیکار می‌تونیم بکنیم!؟ آیا عوض میشیم؟ این حسرت گذشته، باعث میشه که قدر زمان و حال رو بیشتر بدونیم یا نه؟ آینده چطور؟ 

برای سفر در زمان، توی این کافه، باید روی صندلی خاصی بنشینید که خیلی کم خالی میشه! یک نفر از مشتری‌های قدیمیه این کافه وقتی در زمان سفر میکنه و به گذشته برمی‌گرده، انقدر درون غرق میشه که دیگه نمی‌تونه به زمان حال برگرده و مثل یک روح میشه! روحی سرگردان و بی‌هدف. این برجسته‌ترین نکته‌ی کتاب بود برام.
زمان‌های زیادی بوده که به گذشته برگشتمو غرق شدمو مدت‌ها خودمو گم کردم..! الان خیلی بهتر درکش کردم. اگه قراره به گذشته نگاه کنیم باید این نگاه کوتاه باشه و عبرت‌آموز؛ انقدر مارو غرق نکنه که زندگی حال و آیندمون رو درگیر کنه.‌

🌱اما او همچنان بر این باور است که آدم‌ها با هر مشکلی مواجه شوند، همیشه توان مقابله با آن را دارند. موضوع، شهامت است و اگر صندلی بتواند شخصیت کسی را عوض کند، مشخصاً هدفی دارد. اما بجای گفتن این‌ها، با قیافه‌ی بی‌تفاوتش فقط می‌گوید: «قبل از اینکه قهوه سرد بشه، بخورش.»

در کل اگر از این سبک (رئالیسم جادویی) خوشتون میاد، پیشنهاد خوبیه. سبک، روان و بدون پیچیدگی.
حس میکنم خیلی بیشتر میشه در موردش نوشت مخصوصا در مورد هر داستان و نکاتی که داشت؛ اما نمیدونم الان چرا هرچی تلاش کردم نتونستم🫠



❌⚠️احتمال لو رفتن داستان: 
شخصیت‌ها با این قانون: «حتی وقتی به گذشته سفر می‌کنید، نمی‌تونید چیزی رو تغییر بدید» خیلی راحت کنار اومدن. حسرت خوردن واقعا چیزی رو عوض نمیکنه🤷🏻‍♀️.
        

43

آینده نمیت
          آینده نمیتونه، گذشته رو تغییر بده 
ولی می‌تونه حسی که نسبت به گذشته داری رو تغییر بده.

شاید برا همینه که نتایجت و نگاهت به اون نتایج اینقدر مهمه.
اگر نگاه مثبتی به نتیجه کارت داشته باشی، کل مسیرت برات هدفمند میشه، حتی تمام اون وقت‌هایی که داشتی درجا می‌زدی و درک می‌کنی چقدر به اون درجا زدن‌ها هم احتیاج داشتی.
متقابلا اگه نگاه منفی به نتیجه‌ت داشته باشی، حست به گذشته اینه که فقط وقتت‌رو تلف کردی...

گذشته رهات نمیکنه حتی اگه نتونی وقایعی که در اون رخ داده رو اصلاح کنی؛ گاهی لازمه بتونی اتفاق‌هایی که درون خودت افتاده رو تغییر بدی...

بعد کنکور این جمله خانم مونتمگری توی کتاب قصر آبی خیلی برام معنادار بود:« هولمز می‌گوید بازگشت به عقب در میان صفحات زندگی، انسان را غمگین می‌کند، اما والنسی دریافت که شادی او، وقتی به خاطرات گذشته‌اش نگاه می‌کند، به آن خاطرات هم سرایت می‌کند و رنگی صورتی به حضور خاکستری و کسل کننده‌ی گذشته او می‌زند.»
.
درمورد کتاب: توی کافه‌ای، تحت شرایط خاصی به آدما کمک می‌کنن به گذشته برگردن ولی نمی‌تونن حال و آینده‌رو تغییر بدن و فقط به اندازه سرد شدن یک قهوه فرصت دارن...
.
توی انیمیشن inside out 2 *شادی خاطرات رو توی آب قرار می‌داد و هویت رایلی رو می‌ساختن.
اینکه شادی اینکارو انجام می‌داد برای من خیلی معنادار بود اگه یادتون باشه وقتی اندوه خاطرات رو لمس می‌کرد، رنگشون تغییر می‌کرد و ناراحت‌کننده می‌شدند. 

*حسی که نسبت به خاطره‌ها و گذشته‌مون داریم خیلی سازنده‌ست.🌱
انگار این کتاب هم قصد داشت بگه شاید نتونی اتفاقات رو تغییر بدی ولی باور‌ها و احساساتت‌رو چرا...✨
.
۲ مهر ۱۴۰۳
        

21