رودین

رودین

رودین

3.8
31 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

51

خواهم خواند

32

شابک
0000000149164
تعداد صفحات
232
تاریخ انتشار
1364/1/4

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        رودین اولین رمان ایوان تورگنیف است منتشر شده به سال 1852 میلادی. داستان مردی که مشابهش بارها در داستان های دیگر تورگنیف تکرار می شود؛ مردی ناتوان از عمل کردن، با اراده ا ی ضعیف و مالامال از غمی مبهم اما همچنان درگیر ایده آل ها. رودین نمونه ی ایده آل چنین شخصیتی است که در ادبیات روسی از پوشکین تا گنچارف و لرمانتف تکرار شده است. رودین مردی است که میان ستایش نسل های پیشین و به طور همزمان در آغوش گرفتن دوره ی پررنگ انقلاب گیر کرده و ناتوان شده است. حضور چنین مردی، ماخولیایی و ناتوان در کنار زنی ایده آلیست و قدرتمند، جزو تم های اصلی داستان های تورگنیف است که در این اثر به عیان ترین شکلش نمایان شده است.ایوان تورگنیف، رمان نویس بزرگ روس، در نهم نوامبر 1818 در خانواده ای اشرافی به دنیا آمد. پدرش سرهنگ ارتش روسیه بود و در سال 1820، وقتی ایوان دو ساله بود، زن و سه پسرش را به اروپای غربی برد. ایوان به روسیه که بازگشت نزد استادان و آموزگاران مجرب تعلیم و تربیت یافت. او شیفته ی زبان روسی بود و متأسف بود از این که آموزگارانش این زبان را به او نمی آموختند، اما سرانجام توانست از طریق یکی از دهقانان املاک پدر کتابی روسی به دست آورد و با شوق بسیار بخواند.ایوان شانزده ساله بود که پدرش را از دست داد. او در 1834 به دانشگاه مسکو و سپس دانشگاه سن پترزبورگ رفت و تا سال 1837 با تمرکز بر فرهنگ کلاسیک، ادبیات روسی و فقه اللغه به تحصیل پرداخت و همچنین کار نویسندگی را آغاز کرد. او تحصیلاتش را از 1838تا 1841 در دانشگاه برلین پی گرفت و آن جا به مطالعه ی تاریخ و فلسفه، به خصوص فلسفه ی هگل، پرداخت. تورگنیف تحت تأثیر جامعه ی آلمان به روسیه بازگشت و فکر کرد که کشورش می تواند با کمک ایده های عصر روشنگری بهبود یابد. او نیز مانند بسیاری از تحصیل کردگان معاصرش به شدت با سرف داری مخالف بود. نخستین کوشش های تورگنیف در ادبیات و شعر نشانی از نبوغ داشت و توانست توجه ویساریون بلینسکی، یکی از پیشروان نقد ادبی روسیه، را جلب کند.تورگنیف هرگز ازدواج نکرد و همه ی عمر دلباخته ی پولین ویاردو، خواننده ی مشهور اپرا، بود. او بخش دوم زندگی اش را اغلب خارج از روسیه، در پاریس یا بادن بادن، به سر برد و تقریباً تا پایان عمر در نزدیکی خانواده ی پولین مقیم بود. تورگنیف در سال 1883 در پاریس درگذشت و در روسیه به خاک سپرده شد.
      

یادداشت‌ها

          آقای رودین حرف،حرف،حرف تا کی...مردِ عمل باش!!!

این رمان  شرح حال زندگی و ماجرای عاشقانۀ فردی به نام دیمیتری نیکلایویچ رودین و دختری به نام ناتالیا می باشد. رودین نمونه ای بارز از مفهومِ «بزرگی سراسر به گفتار نیست  دوصدکرده چون نیم کردار نیست»  
وی فردی است خوش صحبت وباسواد وخوش قریحه که از توانایی های فکری بالایی برخوردار است اما، در جامعه و محیط زندگی اش جایی ندارد.رودین ۳۵ساله فردی فقیر و روستایی است که برای اقامت به مسکو مهاجرت کرده و در خانۀ روستایی مادر ناتالیا(داریا)مستقر می شود. داریا زنی ثروتمند که خانه اش، محل رفت و آمد اشراف و بزرگان است وگاهی جای مباحثات علمی سیاسی اقتصادی میشود در خلال داستان از خرده روایت هایی بین رودین ودیگر اشخاص بزرگ می خوانیم اما، داستان اصلی وقتی شروع می شود که ناتالیای 17 ساله عاشق او می شود. همه چیز به نظر خوب پیش می رود تا زمانی که راز رودین برملا شده و  تصمیمی برای احیای  آزادی شخصی اش می گیرد.و درادامه.......
در واقع رودین، نمایندهٔ افراد تحصیل‌کرده و نخبه‌ایست که دانش و آگاهی‌اش در حد نظری و تئوریک باقی می‌ماند و هرگز به نیرویی سازنده و کنشگر بدل نمی‌شود؛ زیرا  فاقد اراده و مسئولیت پذیری وتوانایی لازم برای عملی کردن افکارِخود و ایجاد تغییرات و اصلاحات هستند.آرمان‌خواهی‌اش به جایی نمی‌رسد.چون وقتی پای عمل میرسد، نمی‌تواند مثل حرف‌هایش رفتار کند،در انتها او فقط و فقط یک  بازنده است.حتی ارادهٔ ایستادن پای دختری که به او علاقه مند است را ندارد و نمیتواند بماند.
رودین بیل زنی است که توان بیل زدنِ باغچه خود را ندارد.

با همین اولین کتابی که از ایوان تورگنیف خواندم پی به قدرت وفنِ داستان نویسی بالای  این نویسندهٔ روسی تبار بردم.روایت داستان روان وملموس وخواندنی بود وپراز دیالوگهای پربار وحرفه ای .کتابی پرحجم نیست ولی تاثیر بسزایی در فکرواندیشه خواننده میگذارد.کتاب را از نشرماهی مطالعه کردم ترجمه وویراستاری خوب وقابل قبولی داشت.کتابی که اولین بار نامش رادر برنامه کتاب باز توسط مهران مدیری شنیدم،ولی تا به امروز موفق به خواندن آن نشده بودم.

بریده هایی زیبا از کتاب :
هیچ چیز ممکن نیست بدتر و زننده ‌تر از خوشبختی باشد که دیر نصیب آدم می‌ شود؛ لذتی ندارد که هیچ، به علاوه حق لعنت فرستادن بر سرنوشت را هم از شما سلب می‌ کند

همیشه هم اشک‌ها مایه‌ی خیر نمی‌شوند. آن‌ها وقتی شفابخش و سرورانگیزند که قبل از فرو ریختن مدت زیادی در سینه بجوشند و سپس فرو ریزند. اول بسیار شدیدند، ولی رفته‌رفته آرام‌تر و شیرین‌تر می‌شوند و خستگی گنگ و ملال‌آور ما را می‌زدایند
        

39

          این کتاب منو با شخصیت خاصی رو به رو کرد که درک متفاوتی ازش داشتم...!
.
اول کتاب گفته میشه:« وطن بدون هریک از ما هم ممکن است باشد، ولی هیچ‌یک از ما بدون آن نمی‌توانیم باشیم. وای بر کسی که جز این فکر می‌کند و دوچندان وای بر کسی که حقیقتا بدون آن زندگی می‌کند!
جهان وطنی حرف پوچی است، شخص بی‌وطن صفر است، پایین‌تر از صفر. خارج از چارچوب ملیت هیچ‌چیز وجود ندارد؛ نه هنر، نه حقیقت و نه زندگی.»
و اصلی‌ترین دلیل خوندن این کتاب برام همین بخش بود.🌱

داستان درمورد مردم دهکده‌ایه که با ورود فرد جدیدی به نام رودین، زندگی‌شون کمی دچار تلاطم میشه...
.
در مورد کتاب بگم که، داستانِ اونقدر خاصی نداشت ولی شخصیت‌ها خوب به تصویر کشیده شده بودن و «رودین» گل سرسبد کتاب بود...!
از اون‌جایی که چپ و راست با رودین‌نماها مواجه می‌شدم و با نگاه « عالم بی عمل، زنبور بی عسل» برندازشون می‌کردم؛ این کتاب من رو مجاب کرد که از زاویه دیگه‌ای نگاه کنم و این باعث شد خیلی از خوندنش خوشحال باشم.
جز کتاب‌هاییه که به هرکسی پیشنهاد می‌کنم.🌱
.
📗از متن کتاب:
«کسی که صرفا خودش را دوست دارد مثل تک‌درخت بی‌ثمری خشک می‌شود.»

«انسان باید با مردم زندگی کند. این چه میلی است که آدم بخواهد مثل دیوژن توی خم زندگی کند؟
اولا توی خم به دیوژن خیلی خوش می‌گذشت. در ثانی شما از کجا می‌دانید که من با مردم زندگی نمی‌کنم؟»

«یادم می‌آید که من هم مثل خیلی‌ها اصرار داشتم حرف‌های رودین ممکن نیست در مردم اثر کند. ولی من در آن موقع از مردمی مثل خودم صحبت می‌کردم، از مردمی که به سن و سال فعلی من هستند، زیاد زندگی کرده‌اند و زندگی خُردشان کرده است. برای چنین مردمی یک نت خارج در کلام کافی است تا کل آن را ناساز کند و آن را بی‌اثر سازد. ولی خوشبختانه قوه شنوایی اشخاص جوان آن اندازه رشد و تکامل نیافته و آنقدر‌ها نازپرورده نشده است. 
اگر ماهیت و واقعیت آنچه می‌شنود در نظرش خوب بیاید، دیگر کاری به آهنگ آن ندارد! آهنگش را در وجود خود می‌یابد.»
.
۱۲ تیر ۳
        

25