یادداشت سمی

سمی

سمی

3 روز پیش

        «خواهان خوشبختی کامل شما،خدانگهدار!» گاهی هم از من یاد کنید.امیدوارم که باز هم اسم من به گوش شما برسد.
.
ناتالیا نامه‌ی رودین را روی زانویش انداخت،مدتی بی‌حرکت نشست و به کف اتاق خیره شد.این نامه واضح‌تر از همه‌ی شواهد ممکنه به او اثبات می‌کرد که صبح هنگام جدا شدن از رودین وقتی بی‌اختیار بانگ زده بود که رودین او را دوست ندارد!اشتباه نکرده بود...
.
به من می‌گویید آرام باشم!؟ من به خاطر آنچه که شما فکر می‌کنید گریه نمی‌کنم...دلم از آن لحاظ نمی‌سوزد،دلم به این می‌سوزد که من درباره‌ی شما گول خوردم...ببینید!من برای مشورت پیش شما می‌آیم،آن هم در چنین دقایقی! آن‌وقت اولین حرف شما تسلیم شدن!تسلیم شدن است!...پس صحبت‌هایی را که درباره‌ی آزادی و فداکاری می‌کردید عملا این‌طور به کار می‌بندید که...
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.