معرفی کتاب زنده بگور اثر صادق هدایت

زنده بگور

زنده بگور

3.5
111 نفر |
18 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

236

خواهم خواند

58

شابک
9782000039679
تعداد صفحات
131
تاریخ انتشار
1384/10/11

توضیحات

        زندهبگور مجموعه داستانی از صادق هدایت است که در سال 1312 منتشر شد. این کتاب مشتمل بر 9 داستان کوتاه است که به ترتیب عبارت اند از: زنده به گور، حاجی مراد، اسیر فرانسوی، داوود گوژپشت، مادلن، آتش پرست، آبجی خانم، مرده خور ها و آب زندگی. مهم ترین داستان این کتاب زنده به گور است که نام کتاب هم بر گرفته از این است. برخی از کارشناسان بر این باور هستند که داستان زنده به گور در مورد خود صادق هدایت است و آینه ای از تجربیات و شخصیت وی می باشد. این داستان در مورد مردی که تا دوران جوانی اش در ایران زندگی کرده و سپس به خارج مهاجرت کرده است. او از همه کس و همه چیز بیزار است حتی از خودش هم بیزار است و قصد خودکشی دارد، خودش را جلو ماشین می اندازد، سعی می کند با مبتلا شدن به بیماری کار را تمام کند، حتی سم می خورد و در اخر هم تلاش می کند با خوردن تریاک خودش را از بین ببرد اما هیچ کدام از این راه ها به نتیجه نمی رسند. او حتی در خودکشی هم موفق نمی شود، ولی در پایان داستان متوجه می شویم که این مرد دیوانه بوده و این ها یادداشت هایی است که از او باقی مانده چرا که مرده است. در کل داستان آمیزه ای از افسردگی و اختلال شخصیت است، ویژگی هایی که در اکثر داستان های هدایت به چشم می خورد. این تیپ شخصیت ها نیز در زندگی واقعی وجود دارند و خیلی دور از ذهن نیستند، آدمی که رنج می کشد و درگیر یک سلسله افکار رنج آور است، چون ارتباطش با واقعیت کاملا قطع نشده، از وضعیت خودش آگاه است. اما این فهمیدن مطلع بودن از رنج کشیدن، به معنی تسلط بر خود داشتن نیست، در افکار وسواسی این حالت ها وجود دارد.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به زنده بگور

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به زنده بگور

یادداشت‌ها

eliya

eliya

دیروز

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          زنده به گور٬ نام مجموعه‌ایست شامل نه داستان کوتاه به نام‌های: زنده به گور٬ حاجی مراد٬ اسیر فرانسوی٬ داوود گوژپشت٬ مادلن٬ آتش پرست٬ آبجی خانم٬ مرده‌خورها و آب زندگی از صادق هدایت.
من تا به امروز هیچ اثری از صادق هدایت نخوانده بودم و دست بر قضا چون مابین رمان‌هایی که می‌خوانم به خواندن داستانِ کوتاه روی می‌آوردم این بار به سراغ یک مجموعه از داستان‌های او رفتم. اولین داستان یعنی زنده به گور انقدر من رو شگفت‌زده کرد که باورم نمی‌شد و خودم را ملامت می‌کردم که چرا زودتر به سراغ داستان‌های او نرفته‌ام اما داستان‌های بعدی برخی معمولی و برخی بسیار ضعیف بودند و آخرین داستان که یک کپیِ مسخره از داستان یوسف پیامبر بود.
اگر داستان زنده به گور به تنهایی چاپ می‌شد بدون هیچ تردیدی بهش پنج ستاره می‌دادم اما بقیه داستان‌ها خیلی خیلی باهاش فاصله دارند٬ چون مجموعه‌ی داستان هست به هر داستان به شرح زیر نمره دادم: زنده به گور پنج ستاره٬ حاجی مراد دو ستاره٬ اسیر فرانسوی سه ستاره٬ داوود گوژپشت سه ستاره٬ مادلن یک ستاره٬ آتش پرست دو ستاره٬ آبجی خانم سه ستاره٬ مرده خور چهار ستاره و نهایتا آب زندگی دو ستاره و جمعا ۲۷ ستاره که معدلش برای نه داستان میشه سه ستاره که به کتاب دادم.
        

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        احتمال اسپویل داستان آخر (آب زندگی)
باتوجه به شناختی که از صادق هدایت داشتم، میترسیدم پایان این داستان هم تلخ باشه اما شیرینی پایان آن، به جانم نشست.
و جمله پایانی هدایت:همانطور که آن ها به مرادشان رسیدند، شما هم به مرادتان برسید!
باشد که از آب زندگی بنوشیم و بینا و شنوا شویم و از کوری و کری جهالت نجات یابیم و سرنوشت خود را به دست گیریم 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          تم های اصلی در همه داستان های هدایت تقریبا این دو تا است:
تمسخر و نفرت از عقب ماندگی فکری ایرانی ها
ناکامی در رسیدن به شادی و رضایت واقعی

نمونه های اولی مثل حاجی آقا و توپ مرواری و ...
نمونه های دومی مثل بوف کور و تاریکخانه و عروسک پشت پرده و داش آکل و ...

البته خیلی جاها ممکن است این دو با هم ترکیب شده باشند مثل تاریکخانه
بحثم الآن اصلا زیباشناختی نیست که مثلا درباره تفاوت  زیاد شکل پرداخت بوف کور و حاجی آقا حرف بزنم

حالا یک نقد اخلاقی
با فلسفه اخلاق ارسطو این کاراکتر اصلی داستانهای هدایت که دو تا ویژگی بالا را دارد حاصل رفتار خودش است. خودش خودش را ساخته. خودش از آن تعادل ارسطویی خارج شده بنابراین جهان را این قدر تاریک میبیند. اگرچه جهان تاریک هست چون آدمهای داستانهای هدایت واقعا احمق و ناکام هستند اما راوی مثالی بیش از همه مسئول تیرگی جهان است.

اما فلسفه اخلاق کانت اینجا یک جواب جالب به ما میدهد. کانت فردی را فرض میگیرد "که طبیعت هیچ سهمی از نوعدوستی در وجود او قرار نداده" آیا این غیراخلاقی است؟ به هیچ عنوان. هیچ کس مجبور به دوست داشتن دیگران نیست. در فلسفه اخلاق کانت هیچ کس مجبور به هیچ کاری نیست چون همه ارزشهای اخلاقی بر "خودآیینی" استوار هستند. بعد کانت میگوید اگر این فرد کاری نیک برای دیگران انجام بدهد عملش هزاران بار اخلاقی تر از کاری است که کسی از سر "میل" نوعدوستی انجام دهد. پس اتفاقا بهترین معیار برای سنجش رفتار اخلاقی فردی است که هیچ سائق لذت طلبی، کامجویی و برتری خواهی نداشته باشد. خب کاراکتر مثالی هدایت بسیار شبیه شخصیتی است که کانت فرض گرفته. بنابراین هدایت خدمت بزرگی به ادبیات ما انجام داده: او شخصیتی مثالی خلق کرده که میتواند نزدیک ترین فرد به معیار سنجش ناب اخلاقی باشد و البته از نوع انسان متجدد. چون در ادبیات کهن شخصیت عارف بریده از دنیا  داشته ایم

تکمیل میشود احتمالا
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          معرفی داستان کوتاه زنده به گور اثر صادق هدایت :
براستی این زندگانی چیست که ما را هر لحظه به فکر مرگ میکشاند؟
یک داستان کوتاه در سبک وهمناک. سبکی که به اقلیت ها میپردازد، اقلیت یک جامعه مانند دیوانگان، افسردگان، قاتلان و ... . در این داستان هم با یک شخصیت عجیب روبرو هستیم، شخصیتی که در ارزوی مرگ و تنها خواسته اش از این دنیا رسیدن به مرگ است! مرگ، نیستی، اتمام زندگی، اتمام زندگی ای سخت، پوچ و بی معنی. ما نمیدانیم چه بر سر این شخصیت امده که به اینجا رسیده، و اصلا نیاز به دانستن و دلیلی هست؟ ایا زندگی در ذات خود پوچ و بی معنا نیست؟ صرف زیستن در این جهان ارزوی مرگ را به همراه ندارد؟ شاید برای بعضی ها داشته باشد و برای بعضی ها نداشته باشد. به قول هدایت : بهشت و جهنم هر فرد درون خودش است و خدا انسان را در دو دسته خلق کرده است : خوشبختان و بدبختان! پس میشود گفت ارزوی مرگ برای بدبختان طبیعی است؟ شاید اره شاید هم نه.
نثر این داستان کوتاه بسیار ادبی، زیبا، احساسی و گیرا است. نثری که این اثر کوتاه را به یکی از شاهکار های ادبیات فارسی معاصر تبدیل میکند.
یادداشت های این دیوانه در تمنای مرگ را بخوانید که شاید با ان همدلی کردید، شاید هم نکردید، شاید از خوشبختان باشید، نمیدانم. من درکش کردم.
زروان ( علی رستمی شاهراجی )
        

4