شهاب تاریخ عضویت:آذر 1403 شهاب دنبال کردن @shahabii 38 دنبال شده 40 دنبال کننده کتابدوست(54 کتاب)40امتیاز دنبال کردن یک فرد علاقمند به کتاب خواندن. 📚 3یادداشت51امتیاز0لیستکتابخانه نمایش کتابخانه خواندهام 54 کتاب در حال خواندن 2 کتاب خواهم خواند 2 کتاب یادداشتها شهاب 1403/11/22 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 71 کتابی با نثری روان، ترجمه ی عالی و داستانی درکیر کننده که با اینکه حجم کتاب تقریبا زیاد بود تا اخرین لحظه درگیرش بودی و خسته کننده نمی شد. احتمالا کتاب های دیگه ی این نویسنده رو هم بخونم. 0 18 شهاب 1403/11/1 اورازان جلال آل احمد 3.3 4 کتاب کم حجم و دوست داشتنی از زندگی مردمان یکی از روستاهای اطراف تهران در سال ۱۳۲۴. 0 13 شهاب 1403/10/25 زنده به گور صادق هدایت 3.5 17 کتابی دوست داشتنی با داستان های متوسط و قوی و ضعیف ! بعضی از داستان هاش و خیلی دوست داشتم و از لحن نوشتاری جناب هدایت لذت بردم. 0 13 باشگاهها این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست. چالشها چالش روزی 20 صفحه به مدت 10 روز از کتابهای انتخابی چالش به پایان رسیده % 100 لیستها این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است. بریدههای کتاب شهاب 1404/2/8 ملت عشق الیف شفق 3.4 210 صفحۀ 120 خدا هر لحظه در حال کامل کردن ماست. چه از درون و چه از بیرون. هر کدام از ما اثر هنری نا تمامی است . هر حادثه ای که تجربه می کنیم ، هر مخاطره ای که پُشت سر می گذاریم ، برای رفع نواقصمان طرح ریزی شده است . پروردگار به کمبودهایمان جداگانه می پردازد، زیرا اثری که انسان نام دارد در پی کمال است. 0 6 شهاب 1403/12/3 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 57 صفحۀ 154 عشق راز خداست و باید از چشم دیگران پنهان بماند . به هر صورتی . این طوری مقدس تر و بهتر است . بیش تر به یکدیگر احترام می گذارند و بر پایه ی احترام بسیاری چیز ها بنا می شود . اگر یک بار عاشق هم بوده اند و اگر ازدواجشان از روی عشق بوده پس چرا باید عشق از میان برود؟ نمی توان نگهش داشت ؟ به ندرت پیش می آید که نتوان چنین کرد . اگر شوهر مهربان و درست باشد چه طور می شود عشق از میان برود؟ عشقِ اول ازدواج زود می گذرد، درست است . اما بعد عشقی از راه می رسد که حتی بهتر است . روح زن و شوهر به هم نزدیک می شود . در مورد تمام کار هایشان با هم تصمیم می گیرند . هیچ رازی را از هم پنهان نمی کنند و هنگامی که بچه از راه می رسد دیگر تمام اوقات، حتی سخت ترین آن شبیه به خوشبختی است . فقط باید عاشق بود و شهامت داشت . حالا دیگر حتی کار هم خوشی به همراه می آورد . حالا حتی اگر گاهی مجبور باشی از نان خودت هم به خاطر بچه ها بزنی باز هم خوشی . چرا که بعد ها به همین دلیل عاشقت خواهند بود . پس در واقع برای خودت پس انداز می کنی . بچه ها بزرگ می شوند و تو احساس می کنی سر مشق و حامی آن هایی ، و حتی وقتی بمیری افکار و احساساتت را به همان گونه که از تو دریافت کرده اند حفظ خواهند کرد ، شکل و شمایل تو را به خود خواهند گرفت . 0 10 شهاب 1403/11/10 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 57 صفحۀ 60 اگر هیچ کاری نکردنم فقط از تنبلی بود ، خدایا آن وقت چه احترامی به خودم می گذاشتم . به خودم احترام می گذشتم درست به این سبب که دست کم قادر بودم تنبلی را در وجودم داشته باشم . واجد لاقل یک خصلت می شدم که خودم می توانستم از وجودش مطمن باشم . سوال : او کیست ؟ جواب: یک تنبل . چه قدر دلپذیر بود اگر این جور توصیفم می کردند . این یعنی داشتن تعریفی مشخص. یعنی چیزی هست که از من بگویند. تنبل ! این یک لقب است و یک ماموریت . یک پیشه . شوخی نمی کنم . به واقع همین طور است . 0 3 شهاب 1403/11/7 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 57 صفحۀ 16 مثلا من خودم اعتماد به نفسم افتضاح است . به قدر گوژپشت یا کوتوله ای احساس نا امنی و زودرنجی می کنم . با این حال وقت هایی بوده که اگر بر حسب اتفاق سیلی ای می خوردم شاید از ان خشنود هم می شدم . جدی می گویم . بی شک می توانستم در ان نیز نوعی لذت پیدا کنم . البته لذت نومیدی . در نومیدی است که آتشی ترین لذت ها شکل می گیرند . به ویژه وقتی آدم به نافرجامی موقعیتی که در آن قرار گرفته وقوف تام داشته باشد . و این جاست که با سیلی ای آگاهی از این که به چه لجنی کشیده شده اید پاک خرده تان می کند . 0 20 شهاب 1403/11/3 اورازان جلال آل احمد 3.3 4 صفحۀ 40 "مراسم عروسی در عین حال که ساده و فقیرانه است، تشریفاتی دارد. در فصولی که آنجا بوده ام ( تابستان ها) فقط یک بار شاهد مراسم عروسی بوده ام. هیچ فراموشم نمی شود که داماد از سر در خانه ی خود یک تکه ی بزرگ قند را چنان به طرف کاروان عروس که به خانه اش می آوردند انداخت ، که اگر به سر کسی می خورد حتما می شکست؛ و نمیدانم چرا عروس را سوار بر قاطر و با زینتهایی که از پارچه و جاجیم از اطرافش آویخته بودند شبیه به حضرت قاسم یافتم که در دسته ها و تعزیه ها دیده بودم." 0 0 فعالیتهافعالیتی یافت نشد.
شهاب تاریخ عضویت:آذر 1403 شهاب دنبال کردن @shahabii 38 دنبال شده 40 دنبال کننده کتابدوست(54 کتاب)40امتیاز دنبال کردن یک فرد علاقمند به کتاب خواندن. 📚 3یادداشت51امتیاز0لیستکتابخانه نمایش کتابخانه خواندهام 54 کتاب در حال خواندن 2 کتاب خواهم خواند 2 کتاب یادداشتها شهاب 1403/11/22 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 71 کتابی با نثری روان، ترجمه ی عالی و داستانی درکیر کننده که با اینکه حجم کتاب تقریبا زیاد بود تا اخرین لحظه درگیرش بودی و خسته کننده نمی شد. احتمالا کتاب های دیگه ی این نویسنده رو هم بخونم. 0 18 شهاب 1403/11/1 اورازان جلال آل احمد 3.3 4 کتاب کم حجم و دوست داشتنی از زندگی مردمان یکی از روستاهای اطراف تهران در سال ۱۳۲۴. 0 13 شهاب 1403/10/25 زنده به گور صادق هدایت 3.5 17 کتابی دوست داشتنی با داستان های متوسط و قوی و ضعیف ! بعضی از داستان هاش و خیلی دوست داشتم و از لحن نوشتاری جناب هدایت لذت بردم. 0 13 باشگاهها این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست. چالشها چالش روزی 20 صفحه به مدت 10 روز از کتابهای انتخابی چالش به پایان رسیده % 100 لیستها این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است. بریدههای کتاب شهاب 1404/2/8 ملت عشق الیف شفق 3.4 210 صفحۀ 120 خدا هر لحظه در حال کامل کردن ماست. چه از درون و چه از بیرون. هر کدام از ما اثر هنری نا تمامی است . هر حادثه ای که تجربه می کنیم ، هر مخاطره ای که پُشت سر می گذاریم ، برای رفع نواقصمان طرح ریزی شده است . پروردگار به کمبودهایمان جداگانه می پردازد، زیرا اثری که انسان نام دارد در پی کمال است. 0 6 شهاب 1403/12/3 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 57 صفحۀ 154 عشق راز خداست و باید از چشم دیگران پنهان بماند . به هر صورتی . این طوری مقدس تر و بهتر است . بیش تر به یکدیگر احترام می گذارند و بر پایه ی احترام بسیاری چیز ها بنا می شود . اگر یک بار عاشق هم بوده اند و اگر ازدواجشان از روی عشق بوده پس چرا باید عشق از میان برود؟ نمی توان نگهش داشت ؟ به ندرت پیش می آید که نتوان چنین کرد . اگر شوهر مهربان و درست باشد چه طور می شود عشق از میان برود؟ عشقِ اول ازدواج زود می گذرد، درست است . اما بعد عشقی از راه می رسد که حتی بهتر است . روح زن و شوهر به هم نزدیک می شود . در مورد تمام کار هایشان با هم تصمیم می گیرند . هیچ رازی را از هم پنهان نمی کنند و هنگامی که بچه از راه می رسد دیگر تمام اوقات، حتی سخت ترین آن شبیه به خوشبختی است . فقط باید عاشق بود و شهامت داشت . حالا دیگر حتی کار هم خوشی به همراه می آورد . حالا حتی اگر گاهی مجبور باشی از نان خودت هم به خاطر بچه ها بزنی باز هم خوشی . چرا که بعد ها به همین دلیل عاشقت خواهند بود . پس در واقع برای خودت پس انداز می کنی . بچه ها بزرگ می شوند و تو احساس می کنی سر مشق و حامی آن هایی ، و حتی وقتی بمیری افکار و احساساتت را به همان گونه که از تو دریافت کرده اند حفظ خواهند کرد ، شکل و شمایل تو را به خود خواهند گرفت . 0 10 شهاب 1403/11/10 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 57 صفحۀ 60 اگر هیچ کاری نکردنم فقط از تنبلی بود ، خدایا آن وقت چه احترامی به خودم می گذاشتم . به خودم احترام می گذشتم درست به این سبب که دست کم قادر بودم تنبلی را در وجودم داشته باشم . واجد لاقل یک خصلت می شدم که خودم می توانستم از وجودش مطمن باشم . سوال : او کیست ؟ جواب: یک تنبل . چه قدر دلپذیر بود اگر این جور توصیفم می کردند . این یعنی داشتن تعریفی مشخص. یعنی چیزی هست که از من بگویند. تنبل ! این یک لقب است و یک ماموریت . یک پیشه . شوخی نمی کنم . به واقع همین طور است . 0 3 شهاب 1403/11/7 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 57 صفحۀ 16 مثلا من خودم اعتماد به نفسم افتضاح است . به قدر گوژپشت یا کوتوله ای احساس نا امنی و زودرنجی می کنم . با این حال وقت هایی بوده که اگر بر حسب اتفاق سیلی ای می خوردم شاید از ان خشنود هم می شدم . جدی می گویم . بی شک می توانستم در ان نیز نوعی لذت پیدا کنم . البته لذت نومیدی . در نومیدی است که آتشی ترین لذت ها شکل می گیرند . به ویژه وقتی آدم به نافرجامی موقعیتی که در آن قرار گرفته وقوف تام داشته باشد . و این جاست که با سیلی ای آگاهی از این که به چه لجنی کشیده شده اید پاک خرده تان می کند . 0 20 شهاب 1403/11/3 اورازان جلال آل احمد 3.3 4 صفحۀ 40 "مراسم عروسی در عین حال که ساده و فقیرانه است، تشریفاتی دارد. در فصولی که آنجا بوده ام ( تابستان ها) فقط یک بار شاهد مراسم عروسی بوده ام. هیچ فراموشم نمی شود که داماد از سر در خانه ی خود یک تکه ی بزرگ قند را چنان به طرف کاروان عروس که به خانه اش می آوردند انداخت ، که اگر به سر کسی می خورد حتما می شکست؛ و نمیدانم چرا عروس را سوار بر قاطر و با زینتهایی که از پارچه و جاجیم از اطرافش آویخته بودند شبیه به حضرت قاسم یافتم که در دسته ها و تعزیه ها دیده بودم." 0 0 فعالیتهافعالیتی یافت نشد.