یادداشت سارا
11 ساعت پیش
خوندن این کتاب مصادف با سالروز درگذشت صادق هدایت شد و همین مسئله معناش رو برام بیشتر کرد . این کتاب از کتاب قبلی (سگ ولگرد) تاریک تر و ترسناک تر بود . تو تمام داستان ها شخصیتها با سرنوشتشون داشتن میجنگیدن . جنگی که همیشه آدمیزاد توش بازنده است چون قدرت سرنوشت جمعی بیشتر از سرنوشت فردیه . _داستان اول مرتبط ترین داستان با عنوان کتاب هست . زنده به گور ! اگر حال مناسبی ندارین پیشنهاد میکنم سراغش نرین . برای من خوندن این بخش عقیدهای رو که خودکشی روش مرگ شریفی میدونه قابل قبول تر کرد . شاید باید به افرادی که نمیخوان زنده بمونن اجازه بدیم بمیرن و تو کارشون دخالت نکنیم و به جای متهم کردن اونا عواملی که باعث شد این تصمیم رو بگیرن رو متهم کنیم . مشکل اینجا است که ما از وسط داستان تلاش برای خودکشی وارد شدیم و از قبل و اتفاقاتی که براش افتاده خبر نداریم . گیاهخواری و تفاوت با گوشت خواری. _داستان دوم حاجی مراد بود . کسی که میدونست باید چه تصمیمی بگیره ولی از ترس تغییر و تنش اون تصمیم رو نمیگرفت و به خودش لقب خوش قلب رو داده بود تا وجدانش رو آروم کنه . در نهایت خود سرنوشت کاری کرد که پشیمون بشه. _داستان سوم نقل خاصی نداشت . _داستان چهارم هم ترکیبی از شب های روشن و چند تا کتاب دیگه بود . _داستان پنجم هم نقل خاصی نداشت . _داستان ششم هم همینطور . _داستان هفتم هم دوباره منو به این باور رسوند که خیلی جاها خودکشی بهترین راه حله! _داستان هشتم داستان یک فرد مرده (ارجاع به زنده به گور) که در واقع نمرده بود و دو تا زنش به جون هم افتاده بودن . خود داستان یه داستان خاله زنکی پوچ بود ولی اگر نمادین در نظرش بگیریم میتونه روشنگر هم باشه. _داستان آخرش داستان قشنگی بود . تخیلی و پر هیجان . یه ترکیبی از داستان یوسف پیامبر و کیمیاگر و این جور داستان ها بود که آخرش هم به خوبی و خوشی تموم شد . درمجموع باید بگم که به جز داستان اول و آخر بقیه بار ادبی خاصی نداشتن و فقط در حالتی میتونم بگم خوب بود که همهی داستان ها نمادین بوده باشن . ولی خوبی صادق هدایت اینه که خیلی خوب حس میکنه و میتونه این حواس رو در ما هم بیدار کنه . خوندنش رو اگر حال خوبی ندارین توصیه نمیکنم . بورخس
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.