نوای اسرارآمیز

نوای اسرارآمیز

نوای اسرارآمیز

4.0
37 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

67

خواهم خواند

19

ناشر
قطره
شابک
9789643415693
تعداد صفحات
96
تاریخ انتشار
1398/9/19

توضیحات

        
نوای اسرار آمیز" نمایشنامه ای از اریک امانوئل اشمیت نمایشنامه نویس فرانسوی است 
داستان این نمایش چنین است: "ابل زنورکو" برنده جایزه نوبل در جزیره ای به نام "رُزوَنویگ" در دریای نروژ زندگی می کند. او زندگی در انزوا را برای خود برگزیده است. خبرنگاری به نام "اریک لارسن" برای مصاحبه به دیدار اومی آید. او اولین خبرنگاری است که موفق به گرفتن وقت مصاحبه با " ابل زنورکو" شده است
خبرنگار در بدو ورود با شلیک گلوله مورد استقبال واقع می شود. درخانه نویسنده متوجه می شود که تیراندازخود او بوده است، ولی " ابل زنورکو" به او اطمینان می دهد که او هرگز درخانه اش به میهمان شلیک نمی کند اما اریک لارسن متوجه می شود که با آدمی غیر عادی مواجه است
بحث اصلی خبرنگار با نویسنده در باره آخرین کتاب او به نام "عشق ناگفته" است. کتابی که برای بیان نظرات نویسنده در باره عشق، نامه نگاری های عاشقانه نویسنده و زنی به نام "اوالارمور" را وسیله قرار می دهد 
کتاب در مقدمه به شخصی به "ه.م" تقدیم شده است. خبرنگار اعتقاد دارد این حروف اول نام هلن مترناک معشوقه واقعی نویسنده است. نویسنده این موضوع را کتمان می کند و می گوید این حروف اول نام ونام خانوادگی اولین ناشرش "هانری متزجر" است
خبرنگار گفته نویسنده را باور نمی کند و به او ثابت می کند که پذیرفتن او توسط نویسنده به عنوان اولین خبرنگار به این خاطر بوده است که خبرنگار اهل ده " نُبروزنیک " است جایی که نویسنده با " هلن مترناک " آشنا شده است و زندگی کرده است 
نویسنده در کتاب خود نام ده را نیاورده است ولی خبرنگار از توصیف های نویسنده در کتاب متوجه می شود که ده مزبور "نُبروزنیک " است.
نویسنده آخرین نامه خود را به خبرنگار می دهد که به دست "هلن مترناک " برساند. خبرنگار نامه های بسیاری که متعلق به نویسنده است را از کیف خود بیرون می ریزد. این نامه ها هیچ کدام باز نشده اند. خبرنگار به نویسنده می گوید که با " هلن مترناک " ازدواج کرده است و نویسنده را برای ترک او و آزار زن محکوم می کند. در نهایت آشکار می شود که زن حدود ده سال است که فوت کرده است 
تم نمایشنامه کشف راز دلباختگی است که از دو دیدگاه مردانه بررسی می شود. خبرنگار به دنبال کشف حقیقت است در حالیکه نویسنده از آن گریزان است چون اعتقاد دارد که انسان ها تاب کشف راز حقیقت را ندارند. کشمکش اصلی داستان بر محور این موضوع جریان دارد.

      

لیست‌های مرتبط به نوای اسرارآمیز

یادداشت‌ها

          چهارمین کتاب اشمیت ⁦🌱✿
.
به اندازه سه کتاب قبلی دوستش نداشتم ولی حتما باید درموردش می‌نوشتم چون ذهنم رو خیلی درگیر کرده بود.
در واقع چون دست گذاشته بود روی مسئله‌ای که مدت زیادی درگیرش بودم؛ ترس از عادی شدن، نگرانِ معمولی بودن.

مثلا وقتی توی جمعی هستی، ترجیح میدی حرفی نزنی چون شاید حرفت خیلی عادی باشه.

آدم‌هایی که دوسشون داشتم و ازشون دور بودم. وقتی که چندسال گذشته بود، ترجیح می‌دادم نبینمشون، چون خیلی به این دیدار فکر کرده بودم  و وقتی میخواستم اونهارو ببینم باید توی شرایط خاصی می‌بودم.

اکثر اوقات توی جمع‌هایی که درمورد کتاب صحبت می‌شد سکوت کردم، شاید چون حرف‌هایی که می‌خواستم بزنم خیلی خاص نبودن.

توی گروه‌ها خیلی چت نمی‌کردم چون انگار اون هاله‌ای که اطراف خودم ساخته بودم رو از بین می‌برد، بین حرف‌های بقیه گم می‌شدم، به این نتیجه می‌رسیدم که صحبتم حتما مهم نبوده.

ترجیح می‌دادم با تصور بعضی چیزا زندگی کنم تا این‌که برم تجربه‌شون کنم و متوجه بشم اون‌قدر خاص نبودن.⁦⁄⁠ ⁠⁄⁠•⁠⁄⁠-⁠⁄⁠•⁠⁄⁠ ⁠⁄
مثلِ وقتایی که اونقدر تو رویا فرو میری که واقعیت رنگ میبازه...
.
من به این نتیجه نرسیدم که کتاب‌های اشمیت یه سری دیالوگن، شاید چون عمیقا بعضی از این دیالوگ‌هارو زندگی کردم.
به همین دلیل براش ارزش زیادی قائلم.💙
‌.
از یه سری لحاظ کتاب رو نپسندیدم، به نظرم شخصیت مورد نظر( از این جهت که اسپویل نشه) برخوردش مثلِ سیب زمینی بود.
ترجمه کتاب هم خیلی زیادی محاوره‌ایه.
.
📘از متن کتاب:
لارسن: ماجرای ما واقعیه، به هم نزدیکیم، با هم حرف می‌زنیم، هرروز همدیگرو لمس می‌کنیم. هر روز وقتی بیدار می‌شم پشت گردنش رو می‌بینم. ما این خطرو پذیرفتیم که یا همدیگرو راضی کنیم یا مأیوس. شما هیچوقت شهامتش رو نداشتید که یک زوج بسازید.

لارسن: شهامت! شهامت قبول کردن تعهد، اعتماد کردن. شهامت این‌که دیگه مرد رویایی نباشید بلکه مرد واقعی باشید. می‌دونید معنی صمیمیت چیه؟ معنیش چیز دیگری نیست مگر آگاه بودن به حدود توانایی خود. باید با قدرت خود برای همیشه وداع گفت، و باید این مرد حقیر رو نشون داد بدون اینکه سرتونو پایین بندازید.

لارسن: از کجا بدونم راست می‌گید؟
زنورکو: از بی‌قوارگیش. دروغ ظرافت داره، هنرمندانه است، اون‌ چیزی‌رو بیان می‌کنه که باید می‌بود، درحالی که حقیقت محدود میشه به چیزی که هست.

سراپاشو غرق هدیه می‌کردم، دیگه برای اولین بار تو زندگیم میدونستم با پولم چکار کنم. و اون اونقدر منو دوست داشت که باعث می‌شد من هم خودمو دوست داشته باشم.

فکر می‌کنید که نوازش آدم‌هارو به هم نزدیک می‌کنه؟ نه، آدم‌هارو از هم جدا می‌کنه‌. نوازش کلافه می‌کنه، اعصاب خرد کنه. فاصله‌ای بین کف دست و پوست به وجود می‌آد، در پس هر نوازشی دردی هست، دردِ اینکه نمیشه واقعا به هم رسید.
.
۱ شهریور ۱۴۰۳

        

16

          چند سال قبل با یک نویسنده آشنا شدم که قرار بود با هم مرتبط باشیم برای کاری. آدم خوبی بود ولی آبمان توی یک جوب نمی‌رفت. همین شد که یک به دو نرسیده رابطه از هم گسست. آقای زنورکو عجیب من را یاد آقای نویسنده می‌انداخت و دیالوگ‌های لارسن گاهی خودم را یادم می‌انداخت و شیطنت‌هایش سر کیفم می‌آورد.
جدا از این قرابت شخصی، شخصیت‌های دقیق و تمیز، دیالوگ‌های زبردستانه که ذره‌ای به بیانیه‌دادن نزدیک نمی‌شد و در عین‌حال عمیق و دقیق احساسات شخصیت را می‌شکافت، غافلگیری‌های درست و به‌موقع و تناقض دو نگاه زنورکو و لارسن درباره‌ی عشق و دوست‌داشتن فوق‌العاده بود.
امروز داشتم به همکارم می‌گفتم: اشمیت توی ذهنم شبیه توصیفاتی است که توی کتاب‌ها از سقراط خوانده‌ایم. بین قصه‌ها راه می‌رود. بی‌پروا به چالش می‌کشد و فلسفه‌ورزی‌اش را خیلی نرم در دهان شخصیت‌ها می‌گذارد.

جایی از قصه انگار اشمیت خودش را و زیست نویسندگی‌اش را به چالش بکشد، از زبان زنورکو می‌نویسد:  «به نظرم واسه این ادبیات رو مراد خودم کردم تا دیگه به خودم زحمت زندگی‌کردن ندم.»
این حرف شاید از دهان زنورکو راست باشد ولی درباره‌ی خود اشمیت نه. نوشته‌های اشمیت گواهی می‌دهند که زحمت قصه‌کردن زندگی را خیلی کشیده.
        

1

          اشمیت برایم جزو آن دسته از نویسندگان است که بدون هیچ شکی و با اعتماد صد‌در‌صد سراغ کتاب‌هایش می‌روم. آن‌قدر به توانایی‌اش در توصیفات خوب و به کار گرفتن ذهن خواننده ایمان دارم، که ناخودآگاهم راه رهایی از خستگی و آشفتگی امتحاناتِ تمام نشدنی را اشمیت‌خوانی تشخیص می‌‌دهد و زمانی به خودم می‌آیم که بیش از نیمی از کتاب را خوانده‌ام.

نویسنده‌ای نامدار به نام زنورکو که جایزه‌ی نوبل ادبی را گرفته است، تنها در جزیره‌ای در دریای نروژ زندگی می‌کند. او شدیدا مردم‌گریزانه به زندگی خود ادامه می‌دهد و به هیچ وجه راضی با دیدار با هیچ فرد و روزنامه‌نگاری نمی‌شود. اما فردی به نام لارسن که خود را روزنامه‌نگار معرفی می‌کند بالاخره موفق می‌شود با او دیدار کند تا در مورد آخرین کتاب او که به موضوعی کاملا متفاوت پرداخته، صحبت کند. بیست کتاب قبلی زنورکو در مورد مسائل فلسفی بودند ولی او به یک‌باره در کتاب بیست‌و‌یکم از عشق حرف می‌زند و سروصدایی عظیم بر پا می‌کند. نوای اسرارآمیز نمایشنامه‌ای در یک پرده است که به بازی بی‌رحمانه‌ی موش و گربه‌‌ای تبدیل می‌شود و رابطه‌ مرموز بین این دو فرد را با فراز و فرودهایی به جا و غافل‌گیرکننده به تصویر می‌کشد.


        

1