معرفی کتاب یاغی شن ها: خائن به تاج و تخت اثر آلوین همیلتون مترجم حامد شانکی

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
2
خواندهام
91
خواهم خواند
55
توضیحات
جلد دوم یاغی شن ها
بریدۀ کتابهای مرتبط به یاغی شن ها: خائن به تاج و تخت
نمایش همهلیستهای مرتبط به یاغی شن ها: خائن به تاج و تخت
نمایش همه1403/12/16
پستهای مرتبط به یاغی شن ها: خائن به تاج و تخت
یادداشتها
1403/3/1
1403/5/15
1403/3/23
1404/3/3
به این نویسنده تبریک میگم برای اولین بار تونست اشک منو برای یه کتاب در بیاره اولین باره با پایان یه کتاب گریه کردم:) توی این جلد جین به یه ماموریت توی زیچا فرستاده شده و امانی و بقیه گروه انقلاب دارن سعی میکنن تا افراد بیشتری رو به انقلاب جذب کنن تا اینکه طی یه اتفاقی امانی به سلطان به عنوان یه دمجی فروخته میشه و مجبوره از سلطان فرمان بگیره . اینجاست که در اعتقادش و اینکه آیا سمت فرد درستی رو گرفته یا نه دچار شک و تردید میشه ... زمانی که به همراه امانی توی حرمسرا بودیم به همون اندازه که اون گیج بود منم گیج بودم . واقعا گاهی اوقات دچار شک میشدم که واقعا سلطان اون آدم سنگدله؟ خلاصه پشت کتاب که گفته بود " اینجاست که متوجه میشه خائن واقعی کیست " گفتم شاید در اون دانسته ی قبلیمون که سلطان خائنه شک ایجاد کنه و من واقعا ترسیدم . و اما پایان این کتاب : خطر بسیار بسیار شدید پایان : با خودم فکر کردم بدون وجود احمد طلوعی تازه بیابانی تازه چه معنایی داره و واقعا امیدم شکست و میخواستم گریه کنم ولی اشکام پایین نمیومد . کی رو میخواستن سلطان کنن مثلا جین رو ؟ ولی اون چشمای طلایی ... ایمین بیچاره تازه عروس... نمیتونم باور کنم. حالا فهمیدم چرا این همیلتون همش اسمشو میآورد... چون قرار بود دیگه فقط اسمش باشه بدون حضور یا وجود خودش تو داستان . یادمه با دست مشت شده به زانوم میکوبیدم و مدام اشکام بیشتر میشد و توی اون خونه ی ساکت که من فقط توش بودم دیوارا صدای خودمو بهم برمیگردوندن. آخرای داستان جزئیات یا صحنه رو مغزم خوب تصور نمیکرد منم توجهی بهش نداشتم و فقط میدونم نمیتونستم نفس بکشم . و حالا من دارم بابت اینکه سلطان اونقدر خودشو خوب نشون داد که من دیگه روی این تمرکزم رو نذاشتم که کی دشمنه کی دوست حرص میخورم... و یه جورایی به نظرم نویسنده عبدال ها رو الکی وارد کرد . هرچند که برای هیجان داستان لازمه ولی وقتی هیچ نشونه ای ازش نداد حتی برای نابود کردن موجودات فناناپذیر به نظرم همین که میگه انرژی آدم هارو ازشون میگیره به نظرم کافی نبود اصلا هیچ چیز جزئی وجود نداشت که بتونیم به هم ربطشون بدیم . و حالا خسته م و با اینکه نویسنده بی انصافی نکره بود و توی این جلد یه شخصیت نسبتا مهم رو کشت و توی جلد قبلی هم همینطور بود ، و خوشحالم که یه عالم شخصیت اصلی و فرعی که باهامون زمان زیادی بودن نکشته . امیدوارم جلد سوم کسی رو از دست ندیم . ولی ای کاش به جز اینکه همش اسم نورشام رو میآورد خودش هم یه کاری میکرد حضور پیدا کنه . امیدوارم توی جلد سوم ببینمش:)
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.