معرفی کتاب تادیب، روایت یک تحقیر اثر طاهر بن جلون مترجم محمدمهدی شجاعی

تادیب، روایت یک تحقیر

تادیب، روایت یک تحقیر

طاهر بن جلون و 2 نفر دیگر
3.6
36 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

49

خواهم خواند

10

شابک
9786229667194
تعداد صفحات
158
تاریخ انتشار
1399/8/17

توضیحات

لیست‌های مرتبط به تادیب، روایت یک تحقیر

یادداشت‌ها

پارسا

پارسا

1402/5/3

          بعد یه مدت غیبت موجه سلام . خوب، خواندن این کتاب از  باب تفریحات  سالم بد نشد. ماها بیشتر از دیکتاتورهای غربی و اروپایی  خوانده ایم تا از دیکتاتورهای جهان سومی (البته اگر به این تقسیم جهان یک دو سه اعتقاد دارید). از احوال  کمونیستها و سرخ اندیشان بیشتر کتاب دستمان دادند چون در جنگ سرد فرهنگی  شرق و غرب ، قرارگاه لیبرال کاپیتالیسم ،  برای ارائه تصویر از اذناب لنین و عمو استالین،  سعی وافر کرد تا بگوید جهان به این فراخی، در شرق اروپا تنگت آید. قرار نیست بگویم دروغ بود ولی پیازداغش رو زیاد کرده بودند .  پس از فروپاشی  و به موزه سپردن مکتب کمون، سیاستمداران  غرب اندیش چون یلتسین بلایی سر جامعه آوردن که مردم به پوتین سلام دادند و بر اریکه ی قدرت نشاندندش.در سایر ممالک قرمز اندیش سابق هم ، جز تجزیه و جنگ و .... عایدی دیگری نصیب مردم نشد . در اروپا هم همیشه گفته اند گل و بلبل است  و آزادی فراوان است بشدت . حقوق بشر را نه سر ماه که در لحظه محاسبه و پرداخت می کنند . آزادی بیان الا ماشالله در هر نشریه و کوی و برزنی قابل رویت است و .... از آمریکا نگویم که کعبه آمال بسیاری ست و هالیوود  به وفور چشم و گوشمان را لبریز کرده  از زندگی آمریکایی.
 راست و دروغش،  پای روایان شکر شکر گفتار و غرب زدگان با کمالات.
اما تادیب،  روایتگر تحقیر انسان در جامعه یی دیکتاتور زده و ارتش محور است آنچه همین چشم آبی های مبادی آداب، روزگاری برای کشورهای استحمار شده ی ، سرشار از معادن غنی و نفت و انرژی  تجویز میکردند. از آسیا تا آفریقا و از قاره سیاه تا  آمریکای لاتین.  همه طعم این دکترین آمریکا و اروپا را چشیده اند. آنچه بر روای در کتاب ، گذشته به خوبی نشان میدهد که بیداری و آگاهی همیشه خارچشم  حکومتهای استبدادی بوده و تحقیر دانایان توسط جاهلین ستاره دار  برای ادامه حیات حکومتهای اینچنینی یک راهبرد لازم و مهم بوده است. 
آنگاه که قرار است تو را از علم تهی و لبریز از جهالتت کنند . وقتی سینما و هنر  باعث میشود تو بابت لذتی که از دانایی برده ایی تاوان بدهی و زجر بکشی. آن لحظه تو میجنگی تا عزتت را چکمه پوشان  له نکنند . آن وقت همه چیز برایت سلاح میشود حتی خاطرات سینما رفتن،بیت بیت اشعاری که به ذهن سپرده یی ،کلمات کتابهایی که خواندی تا بهتر دنیایت را بشناسی همه و همه  در ذهنت ،  اسلحه ی آماده ی جنگ است. نبرد تفکر  و اسلحه فلزی . نبرد کلمات تحقیر کننده با واژه های فاخر برخاسته از دانش و بینش. آری ، شاید جسمت را بتوان تحقیر کرد اما اندیشه را هرگز و این اصل بدیهی ست که دیکتاتور منش ها  از درک آن عاجز هستند. 
تادیب هر چه پیش میرود خواندنی میشود و وقتی به انتها میرسی میفهمی که با برگی  از تاریخ روبرویی. آن وقت دردت میگیرد که مردمان این دنیا چقدر  نقاط مشترک تاریخی دارند .فرقی نمیکند از لیبی یا مراکش بخوانی یا تهران و قاهره .فرقی نمیکند علی  زین العابدین   تونسی بر باد دهنده ی ثروت مردمش باشد یا پینوشه چهار ستاره ی شیلیایی.
برای فهمیدن درد مشترک بشریت در دنیای معاصر  یه سری به تادیب بزنید . خوب دیگه :
 نقطه پایان.

        

27

          خیلی باهاش ارتباط برقرار کردم، یه‌طورایی حال و روز الان جامعه‌ی ما(متاسفانه)بهش نزدیک بود. چون نسخه‌ی الکترونیک رو خوندم قسمت‌هایی رو که دوست داشتم این‌جا می‌ذارم بمونه:

-هدف وسیله را توجیه می‌کند. نظم و انضباط از همه‌چیز مهم‌تر است.

-قدرت، وحشی‌گری و حماقت را علم می‌کند. اولین سلاح‌شان تحقیر است.

-صحنه‌های فیلم‌های چارلی چاپلین در سرم رژه می‌روند. چارلی مهربان چرا در این سرزمین برهوت، سرزمینی که نظامی‌های پست آن را آلوده‌اند، به دیدنم آمده است؟ آرام می‌خندم. خوش‌حالم که در این لحظات دشوار چنین شهودی دارم. مرد کوچک جثه‌ای که موفق شده شکنجه‌گرانش را به سخره بگیرد، وجودم را تسخیر می‌کند. این نابغه انتقام میلیون‌ها تحقیرشده‌ی عالم را گرفته است. بله، رسالت و هدفش همین بوده. ممنونم چارلی عزیز!

-بشر شر به دنیا آمده است و بر شر پافشاری کرده چون برای تسلط بر دیگران راهی جز شرارت نیافته است.

-رفاه تجملی است که از آستانه‌ی رویا قدمی فراتر نمی‌رود.

-شورش؟ اصلا و ابدا. پادگان ترس با روش‌هایی بسیار حساب شده اداره می‌شود. هر شورش و اعتراضی ممکن است به کشتار ختم شود و با اقدام علیه امنیت ملی توجیه شود. راه حل خوبی است برای خلاص شدن از دست این دردسرسازان. رسانه‌ها از چیزی خبر ندارند. مرگ به‌خاطر دسیسه‌چینی برای شورشی مسلحانه. دفاعی مشروع و قانونی! سناریویی کلاسیک.

-‏می‌دانیم سلامتی ما اهمیتی ندارد‌. این‌جا هستیم تا پشیمان شویم از کارهایی که در زندگی متمدنانه‌مان انجام داده بودیم. باید مجازات می‌شدیم. اما مگر چه کار بدی از ما سر زده بود؟ اعتراض؟ مخالفت؟ تظاهرات؟ ما نه ویترین مغازه‌ها را شکسته بودیم، نه دزدی کرده بودیم، نه قاچاق. ‏فقط مقابل ظلم و بی‌عدالتی، استبداد و ارعاب، فریاد زده بودیم. به قول پدرم:《در دانمارک که زندگی نمی‌کنیم》. نه، ما در کشوری زیبا زندگی می‌کنیم که شاه و زیردستانش آن را مال خود کرده‌اند. تعدادشان زیاد و جورواجورند. ‏آدم‌هایی که خدمت سلطنت را می‌کنند، شرف را زیر پا می‌گذارند، خود را ذلیل و زمین‌بوس سلطان کرده‌اند، دل‌شان می‌خواهد تمام مردم هم مثل آن‌ها به زمین بیفتند. مثل یک پارچه‌ی کهنه یا در بهترین حالت، فرشی که شاه پاهایش را با آن خشک می‌کند.
        

0