بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

روز و شب یوسف

روز و شب یوسف

روز و شب یوسف

3.1
29 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

37

خواهم خواند

5

وقایع این داستان، حول محور مشکلات روزمره خانواده ای تنگدست و زحمتکش می گذرد. شخصیت اصلی داستان جوانی است به نام "یوسف" که با پدر، مادر و خواهرش زندگی می کند، خواهرش "صدیقه" در جایی مشغول به کار است، "شمس الله" پدر ـ از صبح تا شب کار می کند و یوسف نیز با بلیت فروشی روزگار می گذراند. در آغاز داستان، یوسف برای سواد آموزی به مکتب خانه می رود؛ اما به دلایلی آن جا را ترک می کند. یوسف همزادی دارد که به گمان خود، سایه به سایه اش حرکت می کند و.....

لیست‌های مرتبط به روز و شب یوسف

یادداشت‌های مرتبط به روز و شب یوسف

            روز و شب یوسف
محمود دولت آبادی نام و آوازه بلندی دارد و مانند هر نویسنده دیگری که چنین محبوبیتی یافته، برای ورود به دنیای او باید کم کم به این سد ابهت و دیوار بلند رخنه کرد، طعم قلمش را چشید و زیستن در جهانش راتجربه کرد‌. این دومین اثری از دولت آبادی است که می خوانم تا پیش زمینه ای باشد برای ورود به وادی "کلیدر".

اصل این ایده که برای ملموس کردن درک اضطراب درونی یوسف این جوان گسسته از عالم بیرون از "سایه" بهره برده، به طرز شگفت آوری بجا و مناسب است. توصیف حالات روان شناسانه ای که حتی گاهی سخن گفتن از آنها دشوار می نماید به برکت ادبیات غنی و بلندنظرانه این نویسنده ممکن شده اند.

اگر بخواهم به مادری حال و روز پسرش که تازه به بلوغ رسیده را توضیح دهم حتما از این کتاب نام می برم. مگر می شوداز این بهتر  اضطراب، توهمات، ترس، حس گناه، میل به مردانه دیده شدن و استقلال و... را به گوشت و پوست مخاطب رساند؟ انتهای داستان و رقص کلمات در ید توانای نویسنده، رخ ما را با لبخندی آمیخته به تحسین مزین کرد.

پ.ن: به شخصه در ادامه مسافرت شبانه با اتوبوس و حس و حال عجیبی که بر او می گذرد انتظار  کودکانه ای داشتم که شیشه ها هم مه آلود شوند، چراغ کم سوی کابین قطع و وصل شود و مرگ خوارهای رولینگ پرواز کنان به یوسف نزدیک شوند!
          
            گفتار اندر معرفی کتاب
قبل از هر چیز بگم که خواندنِ این کتاب رو به فالِ نیک می‌گیرم، چون در مقدمه متوجه شدم که محمودخان تصمیم گرفته بود قبل از نوشتنِ پایان کلیدر داستان‌هایی که در ذهنش بود از جمله این داستان را بنویسد تا با ذهنی باز به سراغِ خاتمه دادن به کلیدر برود و از آنجا برای من جالبه که من همین دیروز خواندنِ جلد ششمِ کلیدر را به پایان رساندم و خودم هم نمی‌دانم چرا تصمیم گرفتم این کتاب را قبل از آغاز جلد هفتم و هشتم بخوانم شاید بخاطر این بود که دیدم حجمش کم هست و من طبقِ عادتم بین کتاب‌های حجیم یک یا دو داستان کوتاه می‌خوانم... . اما کاش مقدمه‌ی کتاب را نمی‌خواندم که محمودخان بخشی از پایانِ کلیدر را در آن اسپویل کرده و من بسیار غمگین شدم از خواندنش.
روز و شب یوسف، داستانی کوتاه و زیبا به قلمِ شیوای محمودخان دولت‌آبادی، در موردِ پسر جوانی که تازه پشتِ لبش سبز شده و با کلی دغدغه‌ی ذهنی در مورد استقلالِ‌ مالی، شهوت، تفریح و ... روبرو شده و خودش دقیقا نمی‌دونه چی می‌خواد.
خصوصیتي که در هنگامِ خواندنِ کلیدر بارها تا به امروز به آن اشاره کرده‌ام در اینجا هم صدق می‌کنه، محمودخان به بهترین شکل ممکن شخصیت‌پردازی و فضاسازی می‌کنه و آنقدر در این زمینه‌ها استاد و توانمنده که براحتی هم می‌توانیم با شخصیت‌های کتاب‌هایش همزادپنداری کنیم و هم می‌توانیم در کنار آن‌ها زندگی کنیم!
خواندنِ این کتاب زمانِ خیلی کمی می‌بره و از آنجایی که از نظر من زندگیِ خیلی از جوان‌ها می‌تونه باشه همانطوری که زندگیِ خیلی از ماها در زمانی بوده، به دوستانم پیشنهاد می‌کنم.

نقل‌قول نامه

داستان آنقدر کوتاه و کم‌حجم هست که براحتی می‌توان در کمتر از یک ساعت و نیم آن‌را خواند، به همین جهت هرچه فکر می‌کنم حتی قرار دادنِ یک نقلِ قول از لذتِ مطالعه‌ی شما خواهد کاست. بنابراین این‌بار از این قسمت گذر می‌کنم و شما را به مطالعه‌ی کتاب دعوت می‌کنم.

کارنامه
از نظرِ من این داستان تمامِ استانداردهای یک داستانِ کوتاهِ خوب را داشت، از جمله: موضوع خوب، زمینه‌چینی، شروعِ ماجرا، پرداختن به ماجرا و نهایتا بستن داستان. این کتاب در همه موارد مطروحه از نظر من نمره‌ی کامل را گرفت جز در بخشِ پرداختنش به ماجرا! البته این بدین معنی نیست که نویسنده ناتوان بوده در پرداختش به موضوع داستان، تنها به این دلیله که در آن بخش حس مبهمی از داستان داشتم و کلا کمی داستان در آن بخش برایم گنگ بود به همین دلیل یک ستاره از کتاب کسر و چهار ستاره برایش منظور می‌کنم.

بیست و هفتم اردیبهشت‌ماه هزار و چهارصد
          
                یوسف پسری است که تازه پا به دوران نوجوانی گذاشته؛ تصویری که نویسنده از روز و شب یوسف به مخاطب ارائه می‌دهد دقیقا مطابق همان نظر کلیشه ای ست که: نوجوانی چیزی ست بین کودکی و بزرگسالی و نوجوان مبهوت و متحیر روزهایی را می‌گذراند که دقیقا نمی‌داند کیست و چه می‌خواهد؟ هنوز آنقدر بزرگ نشده که بتواند روی پای خودش بایستد، از خانواده اش حمایت کند، از خودش دفاع کند و مستقل باشد و دیگر آنقدر کودک نیست که کسی مراقبش باشد و هوایش را داشته باشد.

یوسف تنهاست، می‌ترسد، نگران است. او از سایه ای که احساس می‌کند مدام تعقیبش می‌کند می‌ترسد. دلش می‌خواهد از کسی کمک بگیرد اما گاهی غرورش اجازه نمی‌دهد، گاهی مرزهای نامرئیِ بین او و خانواده، نمیگذارد.

یوسف چیزهایی دلش می‌خواهد که قبلا نمی‌خواست؛ چیزهایی که اگر عشوه گری های زن همسایه نبود، اگر رسم پشت بام خوابی نبود، شاید حالاحالاها خودش را بروز نمی‌داد. یا لااقل اینقدر یوسف را اذیت نمی‌کرد.

یوسف دلش می‌خواهد هوای خواهرش را داشته باشد. دلش می‌خواهد خودش پول داشته باشد تا مجبور نشود برای حمام رفتن، از پدر تقاضا کند.

عاقبت یوسف، تصمیم می‌گیرد امروزش همان روزی باشد که همیشه چشم انتظارش بود، همان روزی که مرد میشد، روزی که شاید فردای بعد از آمدن از سربازی بود.

شناسنامه اش را گروی دکه سید صفی می‌گذارد و می‌رود بلیط فروشی... پولی که امروز توی جیبش هست، اشتهایش را و طعم غذایش را عوض کرده. او دیگر از آن سایه نمی‌ترسد. دیگر این پا و آن پا نمی‌کند که برود مراقب حال خواهرش باشد یا نه....


        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            قبل از هر چیز لازمه بگم که کتاب خیلی کم‌حجمه و با یک بار دست گرفتن می‌شه تمومش کرد و اگه قراره فقط یک ساعت صرف خوندنش بشه، می‌ارزه.

اولین کتابی بود که از دولت‌آبادی خوندم و شاید انتخابم برای «اولین کتاب» مناسب نبود. نمی‌دونم سبک نوشتار نویسنده همیشه همینه یا فقط این‌جا این‌طور بود. اما در کل قلم بسیار اذیت‌کننده‌ای -حداقل برای من- داشت و سرشار از جملات کوتاه و تأکیدی بی‌جا بود.

اما به عنوان یک نوجوان انتظار داشتم در اکثر موقعیت‌های داستان با یوسفی که در گذار بین کودکی و بزرگسالیه همذات‌پنداری خیلی زیادی داشته باشم ولی این‌طور نبود و خیلی کم‌تر از حد انتظارم، جاهایی پیدا می‌شد که بگم «عه! من.»
البته که داستان در سال ۵۲ نگارش شده و طبیعیه که با این پنج دهه اختلاف زمانی، دغدغه‌های متفاوتی نسبت به نوجوانی در ده‍هٔ پنجاه داشته باشم.

با این حال از خوندن کتاب پشیمون نیستم و پیشنهاد می‌کنم شما هم تو وقت‌های خالیتون بخونیدش.