معرفی کتاب روز و شب یوسف اثر محمود دولت آبادی
در حال خواندن
0
خواندهام
48
خواهم خواند
6
نسخههای دیگر
توضیحات
کتاب روز و شب یوسف، رمانی نوشته ی نویسنده ی بزرگ ایرانی، محمود دولت آبادی است.داستان این رمان به زندگی پسری نوجوان به نام یوسف می پردازد که در محیطی آکنده از فقر زندگی می کند. مادر یوسف خدمتکار خانه های ثروتمندان است و به خاطر کار زیاد و تمام نشدنی، بسیار شکسته و بیمار شده است. پدر یوسف نیز، مردی ساکت و کم حرف است که روزها را در خانه می ماند و شب ها در کارخانه ای کار می کند. یوسف شب ها به خانه ی مردی می رود و از او درس قرآن و شعر می آموزد. هر کدام از همسایه های یوسف و خانواده اش، ماجرایی دارند و فکر یوسف را به گونه ای به خود مشغول می سازند. دولت آبادی در کتاب روز و شب یوسف، با هنرمندی و مهارتی مثال زدنی به ترس ها، دغدغه ها، رنج ها و آرزوهای پسری نوجوان می پردازد و مخاطب را مستقیم وارد جهان فکری این شخصیت می کند.
بریدۀ کتابهای مرتبط به روز و شب یوسف
یادداشتها
1402/7/14
یوسف پسری است که تازه پا به دوران نوجوانی گذاشته؛ تصویری که نویسنده از روز و شب یوسف به مخاطب ارائه میدهد دقیقا مطابق همان نظر کلیشه ای ست که: نوجوانی چیزی ست بین کودکی و بزرگسالی و نوجوان مبهوت و متحیر روزهایی را میگذراند که دقیقا نمیداند کیست و چه میخواهد؟ هنوز آنقدر بزرگ نشده که بتواند روی پای خودش بایستد، از خانواده اش حمایت کند، از خودش دفاع کند و مستقل باشد و دیگر آنقدر کودک نیست که کسی مراقبش باشد و هوایش را داشته باشد. یوسف تنهاست، میترسد، نگران است. او از سایه ای که احساس میکند مدام تعقیبش میکند میترسد. دلش میخواهد از کسی کمک بگیرد اما گاهی غرورش اجازه نمیدهد، گاهی مرزهای نامرئیِ بین او و خانواده، نمیگذارد. یوسف چیزهایی دلش میخواهد که قبلا نمیخواست؛ چیزهایی که اگر عشوه گری های زن همسایه نبود، اگر رسم پشت بام خوابی نبود، شاید حالاحالاها خودش را بروز نمیداد. یا لااقل اینقدر یوسف را اذیت نمیکرد. یوسف دلش میخواهد هوای خواهرش را داشته باشد. دلش میخواهد خودش پول داشته باشد تا مجبور نشود برای حمام رفتن، از پدر تقاضا کند. عاقبت یوسف، تصمیم میگیرد امروزش همان روزی باشد که همیشه چشم انتظارش بود، همان روزی که مرد میشد، روزی که شاید فردای بعد از آمدن از سربازی بود. شناسنامه اش را گروی دکه سید صفی میگذارد و میرود بلیط فروشی... پولی که امروز توی جیبش هست، اشتهایش را و طعم غذایش را عوض کرده. او دیگر از آن سایه نمیترسد. دیگر این پا و آن پا نمیکند که برود مراقب حال خواهرش باشد یا نه....
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
0