یادداشت‌های سعیده قاسمی (33)

          کتاب «زخم داوود» وحشت، تحقیر شدن و از وطن رانده شدن مردم فلسطین را از ۱۹۴۸ تا ۲۰۰۴ به تصویر می‌کشد.
نویسنده یک خانم فلسطینی ساکن آمریکا است. خانواده ایشان از پناهندگان جنگ ۱۹۶۷ فلسطین بوده‌اند. ایام کودکی خانم نویسنده در جابه‌جایی بین کویت، فلسطین و اردن گذشته و نهایتا از ۱۳ سالگی در «سرزمین رویاها» ساکن شده‌اند.
کتاب تلخ و ناراحت‌کننده است. مخصوصا وقتی تصاویر ۱۵ ماه جنایت اسرائیل در غزه جلوی چشم آدم باشد. عجالتا برای کسانی که تقریبا هیچی از داستان فلسطین نمی‌دانند، گزینه خوبی برای مطالعه است. البته در چند نقطه از کتاب، اشارات مثبت هجده سال دارد که جهت معرفی به مخاطب نوجوان، محدودیت ایجاد می‌کند.
خانم سوزان ابوالهوا وجودش برای فلسطین آرام و قرار ندارد. ظاهرا ادعای باورنکردنی «ملت بی‌سرزمین برای سرزمین بی‌ملت» خیلی ایشان را آزار می‌دهد. ایشان در این کتاب سرزمین فلسطین را با ملت واقعی آن به تصویر کشیده‌است. ملتی که با زور و اجبار، تحقیر و طلم از خانه و وطن خود اخراج شده‌است.
ولی... ولی... ولی .... این کتاب، کتاب «مقاومت» نیست!
خانمِ خبرنگارِ نویسنده‌، حدودا ۱۰ سال بعد از پیمان صلح اسلو، بیخ گوش «باند تبهکار ۸۰ میلیونی مسیحیان صهیونیست» که رسما خدایگان تمدن غرب و مادر و پدر معنوی و حقیقی اسرائیل هستند، این کتاب را چاپ کرده‌است. در کتاب از مقاومت فتح صحبت می‌شود (داستان در جنین و کرانه باختری اتفاق می‌افتد) و این که مردم به مقاومت پشت نکردند. ولی مقاومت نتیجه‌ای هم نداشت و ای‌کاش مردم فلسطین و اسرائیل با هم دوست باشند. مثل سرباز اسرائیلی که توبه می‌کند و به دختر فلسطینی کمک می‌کند یا دختر فلسطینی و پسردایی اسرائیلی که در «سرزمین رویاها» به خوبی و خوشی کنار هم زندگی می‌کنند. از نظر خانم ابوالهوا، مقاومت فلسطین تا سال ۲۰۰۶، هیچ تجربه مثبت جدی نداشته است.
        

0

          در رمان تاریخی «عاشقی به سبک ونگوگ»، شاهد سه رویداد در یک بازه زمانی ۱۰۰ ساله از تاریخ ایران هستیم. سه نسل از خانواده «البرز» شخصیت‌های اصلی این سه رویداد هستند. 
آقای محمدرضا شرفی خبوشان در این کتاب سعی کرده است، استثمار یک ملت توسط اقلیتی از همان ملت را به تصویر بکشد. در واقع، نازلی همان ضیغم است و ضیغم همان خوفیه‌نویسان عدل مظفری!
 در معنای نزدیک به استثمار،در نقلی، پیر دانای سیاست ما از دو جور «استضعاف» حرف زده‌است: «یک وقت یک قدرتی می‌آید بر یک ملتی سوار می‌شود، تسلط پیدا می‌کند و او را ضعیف نگه می‌دارد. از این «خطرناک‌تر»، نوع دوم استضعاف است که یک ملت خودش باور کند که ضعیف است و نمی‌تواند و بی‌عرضه است.»
عاشقی به سبک ونگوگ روایت تقابل و درگیری نیروهایی از ملت است که یک طرف می‌خواهد هویت و آزادگی و استقلال خودش را حفظ کند و طرف دیگر به دنبال استثمار و استضعاف برای حفظ منافع خودش است.
اما نکته فرامتن من، زیرکی آقای خبوشان در تصویر یک تحول انقلابی در این رمان است. به نظر می‌رسد آقای خبوشان کار را بر خودشان سهل گرفته‌اند که از تحول یک نفر ،گرچه با اصل و ریشه متفاوت از نوع زیست، در اوج انقلاب در سال ۵۷ سخن گفته‌اند. کار سخت آن‌جاست که بخواهید استمرار این تحول را تصویر کنید. آیا با یک نادر طالب‌زاده روبرو خواهیم بود یا ......

#با_کتاب_قد_بکش
#حلقه_کتابخوانی_مبنا
#کتاب_کتابخوانی
#عاشقی_به_سبک_ونگوگ
        

0

فرض کنید ز
          فرض کنید زیر اشعه‌های مغناطیسی داخل فضای بسته کانال دستگاه ام آر آی هستید و ناگهان تمام تکنسین کور بشوند! شوک، بهت و ناباوری و داد و فریاد همه، رسما شما را تا مرض سکته زیر قفسی که روی صورت شماست، پیش میبره....
............
 ژوزه ساراماگو، برنده جایزه نوبل ادبیات ۱۹۹۸، در رمان «کوری» به خوبی چنین اتفاقی را توصیف کرده‌است. این رمان برای من یکی از پر جزئیات‌ترین و البته مشمئزکننده‌ترین رمان‌هایی بوده‌است که تا به حال خوانده‌ام.
با این حال یک فرضیه از میانه‌های رمان ذهن من را به شدت درگیر کرد و باعث شد صحنه‌های رمان را با این فرض تطبیق بدهم. این که اگر در صورت کوری چشم انسان‌ها، چنین اتفاقات وحشتناکی می‌افتد، با کوری چشم عقل و دل چه خواهد شد؟ به مراتب بدتر و وحشتناک‌تر! جامعه‌ای که از عدم بصیرت اندیشه رنج می‌برد، هر خرابکاری و فضاحت اندیشه‌ای می‌تواند از او سر بزند.
ظاهرا ژوزه خود در مورد این رمان گفته است که این رمان به انحطاط ارزش‌های انسانی اشاره دارد. موافقم، ولی نه انحطاطی که ناشی از کوری چشم سر است. انحطاطی که در آن کوری چشم سر، عاملی برای ظهور نتیجه‌های کوری چشم اندیشه و دل شده‌است.
...........
خیلی جالب بود که دقیقا در ایام پایانی مطالعه این رمان، توفیق تلاوت آیه ۴۶ سوره حج نصیبم شد: «مگر به گوشه و کنار دنیا سفر نکرده‌اند تا دلی به دست آورند که با آن خودشان حقایق را بفهمند یا حداقل گوشی که با آن از دیگران بشنوند؟ در واقع چشم سرشان کور نیست! بلکه چشم دلشان که در سینه است، کور است!»
عقل و دلی که اثر قدرت خدا را در محاسبه نتیجه، عملا هیچ در نظر می‌گیرد، مصداق این آیه نمی‌تواند باشد؟!!
        

1

در این کتا
          در این کتاب نهرو تلاش کرده تا در مقاطع مختلف تاریخی، دوربین خود را در سراسر جهان به حرکت درآورد و وقایعی که در یک بازه زمانی یکسان رخ داده اند، کنار یکدیگر روایت کند.
نهرو تلاش کرده است تا به نوعی تحلیل تاریخی ارائه دهد. به این دلیل که روایت‌ها و تحلیل‌ها را برای دختر نوجوان خود می‌نویسد، زبان کاملا ساده و روان دارد و بسیار خوشخوان است.
 در یک سوم ابتدایی کتاب تا جایی که نوشته‌های نهرو به محتوای منسجم و مستدل به راوایات دقیق تاریخی برسد، باید صبوری کرد. البته با توجه به این که اطلاعات موجود در مورد تاریخ باستانی دنیا بسیار محدود است، این انتظار دور از ذهن نیست. کما این که نامه‌ها در ابتدا تحت تاثیر شرایط زندانی شدن پدری که برای دخترش نامه می‌نویسد، قرار دارد.

یک نکته قابل توجه برای من، این است که نهرو در ذکر تاریخ، هرجا به فرمانروایان و پادشاهان زن و زنان قدرتمند رسیده است، آن‌ها را به صورت ویژه نام برده است. در چنین شرایطی بعید نیست که دختر چنین پدری که مخاطب خاص این نامه‌ها بوده است، اولین نخست‌وزیر زن هند می‌شود! 
        

0

0

        از زمان خلقت ابوالبشر تا به امروز، عاشورا کشتی نجاتی بوده است که فطرت‌های پاک عالم را بر خود سوار میکرده است. 
معجزه چیست؟ این که سر جدا شده از بدن حجت خدا، وسط مجلسی که برای نابودی و خاموش کردن دین اسلام تشکیل شده، یک دیپلمات مسیحی را مسلمان و شهید می‌کند! 
جناب سید ابن طاووس، روایت دقیق‌تری از صحنه شهادت جالوت تازه مسلمان در مجلس یزید در کتاب لهوف ارائه داده‌اند.

کتاب شماس شامی، از یک توطئه حرف می‌زند. توطئه‌ای که از نظر راوی کتاب ظاهرا فقط در حق سرور او اتفاق افتاده است. ولی کسانی که ردپای جاری شدن سنت‌های خدا را بین اتفاقات تاریخ دنبال می‌کنند، می‌دانند که این توطئه به گستردگی کل تاریخ و نبرد حق و باطل است. 
 

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          کتاب کهکشان نیستی نوشته آقای محمد هادی اصفهانی یک روایت داستانی از سیر لقاء الله آیت الله سید علی قاضی طباطبایی و شاگردان ایشان است.
جدا از بخش‌هایی که شاهد ورود به دالان‌های پیچیده عرفان شیعی هستیم، سایر بخش‌های کتاب با قلمی روان ارتباطات بین انسان‌هایی را روایت می‌کند که در زیباترین حالت به دنبال هرچه بهتر بنده خدا بودن هستند. طبیعتاً طی مسیر الهی همیشه با موانع و دشمنی‌ها همراه است. تلاش آقای اصفهانی در روایت این تقابل در کتاب کهکشان نیستی قابل تقدیر است.
 شاید شیرین‌ترین بخش این کتاب روایت حضور آیت الله قاضی در ارض اقدس در جوار حرم امام رضا علیه السلام باشد. ایشان در حالی که درگیر گرفتاری‌های معیشتی و جسمانی بودند و از همه این‌ها سنگین‌تر با گره‌های عرفانی روبرو شده بودند، به اشاره‌ای از سمت حضرت علی علیه السلام راهی مشهد می‌شوند. چقدر این دیدار شیرین بود و چقدر زیبا مراوده بین آیت الله قاضی طباطبایی و حضرت سلطان شمس الشموس به تصویر کشیده شده بود.
اگر علاقه‌مند به آشنایی و انس هرچه بیشتر با شخصیت‌های گرانقدر عرفان شیعی هستید، مطالعه کتاب نخل و نارنج در کنار کتاب کهکشان نیستی می‌تواند یک پیشنهاد جذاب باشد. کتاب نخل و نارنج روایتی داستانی از زندگی شیخ مرتضی انصاری است.
        

1

          دومنیکو استارنونه در رمان بندها، یک خانواده اهل ایتالیا را روایت می‌کند. خانواده ای که سنگ بنای آن در سال 1962 گذاشته شده است و  در فاصله سال های  1974 تا 1978 درگیر یک بحران می‌شود و نهایتا روایت داستان این خانواده در بازه زمانی دهه اول قرن 21، پایان می‌یابد.
استارنونه با یک ظرافت خاص، بندهای ارتباطی بین اعضای این خانواده را از زاویه دید مادر، پدر و دختر خانواده در این بازه زمانی حدودا 40 ساله به تصویر کشیده است.
با توجه به استقبالی که از این کتاب در سطح بین‌المللی شده است، این فرضیه می‌تواند مطرح باشد که استارنونه نوعی از زیست حقیقی اجتماعی موجود در جامعه اروپایی را به تصویر کشیده است.
با این فرض، بعد از اتمام مطالعه این رمان، طوفانی از گزاره‌های مختلف در ذهن من شکل گرفت:
از چرایی اهمیت تقویت بنیان خانواده از منظر دین، فرهنگ ایرانی و احیانا فرهنگ اروپایی تا اهمیت جایگاه خانواده در تقابل تمدنی بشر با ابلیس و حتی فلسفه وجود حق طلاق برای مرد در نظام حقوقی اسلام.

نهایتا این که شاید برای خیلی‌ها این کتاب، صرفا یک فرم جذاب از روایت حقیقت اجتماعی باشد، ولی برای من یک شاهد مثال از یک جدال تمدنی چند هزار ساله است.
        

2

          کتاب " و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد" سفرنامه‌ای جستارگون است. در جستار، نویسنده آزاد و رها از احساسات، عقاید و تجربه زیسته خود صحبت می‌کند.
خانم مهزاد الیاسی در این کتاب به بیان تجربه در چند سفر ملی و بین‌المللی خود می‌پردازد.
جستارها به هیچ‌وجه شامل جزئیات کامل نیستند و نمی‌توان به سیر زمانی یا مکانی دست یافت. بیشتر از این که در مکان‌ها یا زمان‌ها سفر کنیم، در بالا و پایین رفتن‌های ذهن و فکر نویسنده سفر می‌کنیم.
شاید به همین دلیل بخش یادداشت‌های من در طاقچه برای این کتاب، شامل انواع واکنش‌ها می‌شود: تایید، رد، تامل، خنده.
در چند نقطه نویسنده به ما نشان می‌دهد که به دنبال کشف خود بدون وابستگی‌ها است. ولی به نظر نمی‌آید که مسیر انتخاب شده مسیر پذیرش و به سامان گرفتن باشد. بیشتر حالت انکار و پس زدن ریشه‌های هویتی دارد که احتمالا در انتخاب این هویت‌ها، نقشی نداشته است.
در نقاط محدودی، نشانه‌هایی از خود تحقیری ملی در مواجهه با سایر ملل دیده می‌شود. ولی از نظر من اهمیت ندارد. مسئله‌ی خیلی مهم‌تری مطرح است:
"هربار در زندگی معنایی می‌یافتم، معنا فقط لحظه‌ای دوام می‌آورد و بعد در انبوهی از ندانستن‌های بسیار دود می‌شد و به هوا می‌رفت. سوالم این نبود که آیا زندگی معنایی دارد یا ندارد. این بود که اصلا چرا باید دنبال معنای زندگی باشم."
در نهایت این‌که بعد از پایان کتاب، این سوال برای من پیش آمد که اگر خانم الیاسی با مکتب عرفانی نجف آشنا می‌شد و قدم در این راه می‌گذاشت، چه اتفاقی می‌افتاد؟
        

24