کهکشان نیستی: داستانی بر اساس زندگی آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی

کهکشان نیستی: داستانی بر اساس زندگی آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی

کهکشان نیستی: داستانی بر اساس زندگی آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی

4.6
332 نفر |
154 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

264

خوانده‌ام

661

خواهم خواند

511

شابک
9786229599556
تعداد صفحات
558
تاریخ انتشار
1399/11/12

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        کهکشان نیستی داستانی است براساس زندگی آیت‌الله سید علی قاضی طباطبایی؛ وصف شوریده‌‌حالی و شیدایی جرقه‌ای از قلب خورشید ولایت. چند نکتۀ حائز اهمیت را خوانندگان محترم باید مدنظر داشته باشند: کهکشان نیستی فاقد استانداردهای کامل رمان است و نویسنده به‌خاطر شخصیت حساس و مهم مرحوم قاضی متعهد بوده که از گزاره‌های مستند استفاده کند. نویسنده تمام آنچه چه در کتب، چه از اساتید و چه سینه‌به‌سینه شنیده شده را در این کتاب گردآوری کرده و به آن چینش داستانی داده است. پر واضح است که متعهد بودن به تاریخ و ایضاً اراده داشتن بر نوشتن رمان، نسبتا مشکل به نظر می‌رسد. از سوی دیگر نمی‌توان گفت کهکشان نیستی داستان نیست؛ چراکه خط داستانی و المان‌های متعدد رمان در آن به چشم می‌خورد. برای آنکه خوانندۀ محترم بهتر متوجه باشد که کدام قسمت از داستان براساس واقعیات و مستندات نوشته شده و کدام بخش خیال‌پردازی‌های ذهن نویسنده است، که لازمۀ هر قلم داستانی است، در پایان کتاب، منابع و مآخذِ هرکدام از فصل‌های کتاب به‌تفصیل ذکر شده و تک‌تک قسمت‌های مستند آن فصل، در آنجا ذکر شده است. این کار در بین نویسندگان رمان عرف نیست؛ اما به‌علت حساسیت و اهمیتی که شخصیت مرحوم قاضی دارد، این پروژۀ مفصل و طاقت‌فرسا در این کتاب به سرانجام رسیده است. البته باید در نظر داشت بخش‌هایی که خیال‌پردازی است خارج از قواعد سلوکی و احوالاتی که بزرگان و اهل معرفت داشته‌اند نبوده و مبتنی‌بر شاکله و قاموس مکتب نجف نوشته شده است. شیوۀ روایت کتاب چنین است که در هر فصل از این کتاب داستان را از زبان گوینده‌ای می‌شنوید که شما را با خود به قلب تاریخ می‌برد و البته گاهی داستان از قول دانای کل روایتگری می‌شود. درواقع تقریباً داستان حیات مرحوم قاضی از حدود ۲۷سالگی، سال‌به‌سال جلو می‌رود و شما هم‌نشین افکار و بیانات بسیاری از عرفای بزرگ تاریخ خواهید شد. هر چند این اثر درخور شأن مرحوم قاضی نخواهد بود، اما حقیر در وهلۀ اول از خداوند متعال و سپس از وجود مقدس مولی‌الموحدین امیرالمؤمنین علی(ع) سپاس‌گزارم که توفیق نوشتن چند خطی دربارۀ این مرد الهی را روزی‌ام فرمود. این کتاب در سال ۱۴۴۱ قمری در نجف اشرف به رشتۀ تحریر درآمده است و امیدوارم خوانندۀ عزیز را هم‌آغوش با مقام ولایت، نورانیت نجف اشرف و باطن الهیِ اهل معرفت نماید. توصیه می‌کنم برای این منظور و برای بهره‌وری بیشتر از کتاب هر بار که کتاب را دست می‌گیرید و می‌خواهید آن را ادامه دهید سورۀ حمدی به روح مرحوم قاضی هدیه کنید که او خود متوجه شما خواهد بود. در آخر با قلبی شکسته و دستی خالی از خداوند علی‌اعلی طلب می‌نمایم که این چند خط سیاهی بر سفیدی را مقبول درگاه خود و مایۀ خنکای قلب سلطان ولایت علی(ع) قرار دهد. یا علی! تو همان تجلّیِ ایزدی، که فراز عرشی و لامَکان خبری ز گردش چشم تو، حرکات گردشِ آسمان دهد آن فؤاد و لسان تو، ز فروغ لوح و قلم نشان تو که ردّ شمس کُنی عیان، به یکی اشارۀ ابروان دو مُسخّر آمده مِهر و مَه، هله بر هلالِ تو یا علی محمد هادی اصفهانی
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به کهکشان نیستی: داستانی بر اساس زندگی آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به کهکشان نیستی: داستانی بر اساس زندگی آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی

نمایش همه

یادداشت‌ها

          نویسنده را درک می کنم که چه کار سختی داشته و از این به بعد در مقابل قضاوت انسان ها خواهد داشت.
نویسنده تلاش کرده مجموع خاطرات مستندی که از آیت الله سید علی قاضی موجود بوده است را در قالب داستان زندگی او ارائه نماید و این باعث شده در بخش هایی انسان بگوید شاید فهم درستی اینجا پیاده نشده است.
سرتاسر وجود این شخصیت ها لحظه به لحظه در حال تکرار این جمله هستند که خودتان را درگیر کرامات و شنیدن و گفتن آنها از دیگران برای دیگران نکنید که اینها هیچ کدام اهمیتی ندارند با این حال در طول تاریخ هر گاه می خواهیم مقام کسی را بالا ببریم باز همین داستان های عجیب و غریب را تعریف می کنیم تا مخاطب را تسلیم نماییم.
آقای سید علی قاضی به روح تو درود می فرستم برای عشق خالصانه ات به خدا که حاضر نشدی با هیچ چیزی عوضش کنی.
به تو غبطه می خورم برای اینکه هیچ شانی برای خودت قائل نبودی و حاضر نبودی خود را تافته جدا بافته از انسان ها بدانی.
به تو غبطه می خورم از اینکه وقتی دوستانت داشتند کرامات استادت را یکی یکی تعریف می کردند تو کرامت او را در بافتن لیف حمام برای گذران زندگی می دیدی.
به شاگردانت غبطه می خورم که تو برای ندیدنشان گریه می کردی و چقدر ما انسان ها به داشتن چنین استاد هایی نیازمندیم.
سید عزیز خوش به حالت که تنها نیستی
        

152

          .
رمضانی که به واسطه همراهی با کهکشان نیستی برای من در نجف وکربلا گذشت.راستش تا به حال با این همه آیت‌الله،عالم،عارف،شیخ،عمامه به سر و...زیست نکرده و هم صحبت نشده بودم شاید بگویید آیا اینها باهم تفاوتی دارند؟بله بسیار! زیرا که در لباس روحانیت همچون هر منسب دیگری رده‌بندی خوب و بد وجود دارد
 
کتاب روایت آدم‌های مختلف از آیت الله قاضی است که خودش ترجیح می‌دهد سید علی قاضی صدایش کنند و هر کس از دریچه‌ی نگاه و تجربه مواجهه‌اش با او می‌گوید که شامل خانواده،اطرافیان،دوست و حتی دشمنانش می‌شود. 
 تو نیز همراهی با قاضی در حجره‌‌اش،سفرش،زیارتش،گفتگوها،مباحثات و عباداتش،حتی به وقت چایی خوردنش حضور داری،متعجب می‌شوی،متوقف می‌شوی، یاد می‌گیری،تامل می‌کنی و باز حرکت می‌کنی 

قاضی با همه نشست و برخاست می‌کرد درویش،گدا،قهوه‌چی،حتی با زورگیر وقالتاق نجف قاسم فاسق.همه شیفته‌ی او می‌شدند به شکلی که مسیر درست را می‌یافتند و به سمت نور حرکت می‌کردند

گرچه امثال قاضی همیشه مظلوم‌اند و شاید برای همین بود که قاضی از حافظ این بیتش را زمزمه می‌کرد: 
شرابی تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش
 که تا یک‌دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

بخش هایی از کتاب:
*تلاش کردن من برای فرار از من در توده‌ی رازآلود «من‌»های متراکم به سرانجام نمی‌رسید

*فرار کنید به سوی حسین(ع) برای پویندگان طریق فنا جز فرار به سوی حسین(ع) راهی نیست محال است انسانی به‌جز از راه سیدالشهداء به مقام توحید برسد

*اگر کسی نماز اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.دنیا می‌خواهی نماز شب بخوان و اگر آخرت هم می‌خواهی نماز شب بخوان

*این بدن ما حکم استر را برای ما دارد هر جه بیشتر به خواسته‌های معقول آن برسی بیشتر می‌توانی از آن کار بکشی

*به‌راستی حقیقت روح چه بود که پس‌از مدتی کوتاه دوری از جسم بدن این‌چنین از هم می‌پاشید و اگر دیر می‌جنبیدی گند آن عالم را برمی‌داشت گویا قوام بدن به روح است و اگر روح بدن را رها کند بدن از هم متلاشی می‌شود

*برزخ سرزمین وجود انسان و عرصه مواجهه با حقایقی است که او خود به دست خود در دنیا تراشیده‌است چه در برزخ چه در قیامت و چه در بهشت و جهنم انسان با خود و اعمالش روبرو می‌شود

کاش همچون قاسم فاسق (سردسته‌ی ارازل نجف) به وقت توبه این چنین با خدا عهد ببندیم
«خداوندا قاسم دیر آمده ولی مردانه چاکر درگاهت خواهد بود»

آری قاضی تفسیر رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بود 

و حقیقتا که 
ملا شدن چه مشکل!
آدم شدن محال است.

 
#کهکشان_نیستی #سید_علی_قاضی #آیت الله_قاضی #کتاب #محمد_هادی_اصفهانی
        

44

          از ماه رمضان که این کتاب رو خوندم و واقعا لذت بردم، می خواستم پستش رو بگذارم.‌هی نمیشد.
ولی دیدم‌امروز، ۶ ربیع، سالروز وفات آیت الله سید علی قاضی هست.
دلم‌نیومد دیگه موکولش کنم به آینده.
حدود ۱۶ سال پیش در نوجوانیم، زندگی مختصری از این بزرگوار رو در بین خاطرات #کتاب #عطش از موسسه #شمس_الشموس خونده بودم و حقیقتا دلم همراه جمله جمله کتاب و معرفت و شخصیت ایشون شده بود.
بعد هم چندین بار فیض زیارت مزار ایشون رو پیدا کرده بودم در آرامستان #وادی_السلام
 نجف اشرف.
ولی امان از کتاب #کهکشان_نیستی
و ما ادرک مالکهکشان نیستی...
واقعا در ماه رمضان امسال فیض بردم از این کتاب، شیوه نگارش عالی جناب #محمد_هادی_اصفهانی
و انتشارات خوب #نشر_فیض_فرزان
بابت طرح جلد و فصل بندی عالی.
هرچند که وقتی از آیت الله بهجت در احوالات استادشان پرسیدند ، گریه کرده و فرمودند : چه کنم که قلمی آنقدر وسعت ندارد که هر چه از قاضی می دانم را به رشته ی تحریر در بیاورد ...
ولی این کتاب با روح و روان آدم بازی می کنه و انگار دریچه روشنی باز میکنه مقابل چشم آدم که حداقل بتونه یک پرتوی کوچک از دید اون آدم های بزرگ رو از دور تماشا کنه. و زندگی و منش و ارتباطاتشون‌رو ببینه.
برای حال خوب، نوع نگرش به زندگی و اعتراف به شریفه کل من علیها فان ...
اوصیکم به خوندن این کتاب فوق العاده.
        

30

          چه فرصت خوبی بهتر از ماه رمضان تا بتوانم کتاب کهکشان نیستی را که خود مرحوم شاملو -رحمت و رضوان الهی بر او-به من هدیه داد را بخوانم و تمام کنم.
کتاب کهکشان نیستی  آنقدر زیبا و روان و دقیق کوچه پس کوچه های نجف و مکاتب مختلف و زندگی روزمره آن را به تصویر میکشد که خواننده تصور میکند یک خانه ای اجاره ای در نجف آن روزگار گرفته و دارد  بین علما زندگی میکند.

فضای روایت خیلی زنده است برخلاف سایر کتبی که برای عرفایی مثل آقای قاضی نوشته شده که یا صرفا روایتهای کوتاه است و یا دستور العملهای مراقبه ای! اما این کتاب با ۷۵ روایت دارای سیر زمانی و از زبان راویان مختلف، زوایای مختلف زندگی عارف بزرگ آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی را از ۲۷ سالگی یعنی همان روزهای ورودش از تبریز به نجف تا آخر عمر را به تصویر میکشد و  به خواننده هم مشی و مرام و مکتب آقا سید علی قاضی را میگوید، هم میگوید که قاضی خودش استاد دیده است و زحمت کشیده و هم به صورت غیرمستقیم به او دستور العملهای عرفانی میدهد که بسته به ظرفیت وجودی اش میتواند از همان روز شروع به انجامش کند. 

در بیشتر صفحات کتاب لحنش آنقدر صمیمانه و روان است که مخاطب را اصلا خسته نمیکند و در بعضی قسمتها آنچنان ادبی و سنگین که البته حذف آنها لطمه ای به سیر بحث نمیزند. بعضی روایتها آنچنان جذاب و عجیب و حیرت انگیز است که اگر استناد به منابع و اعتقادی که داریم نبود این اطمینان خاطر وجود نداشت که خواننده آن را باور کند. 

قطعا نه خواندن این کتاب به همه توصیه میشود و نه عمل به طریقه عرفانی اش. برای ارتباط گیری بیشتر با کتاب، خواننده باید فهمی از ادبیات و مفاهیم دینی داشته باشد‌.

یکی از نقاط مبهم کتاب، زندگی خانوادگی و ارتباط آیت الله قاضی با همسر و فرزندانش بعد از فوت رخشنده همسر اول اوست. ارتباطی که خیلی در کتاب دیده نمیشود چهار همسر و بیست و پنج فرزندی که آقای قاضی با وجود فقر مطلق اختیار کرده و عدم رسیدگی حداقلی زندگی اعم از مالی و حتی عاطفی که مشخص نیست که روایتها اینگونه به خواننده القا میکند که ایت الله قاضی کمترین توجه و رسیدگی به خانواده و فرزندان را دارد و یا واقعا این نقد و خلا در سیره و سبک زندگی ایشان بوده است. و شاید همین نکات برای بعضی خوانندگان و مخصوصا بانوان ناخوشایند باشد.

از دیگر نکات منفی کتاب که البته این نقد را کلا به اکثر عرفای مکتب نجف دارم کناره گیری از مسائل سیاسی اجتماعی آن هم در بحبوحه جنگ جهانی دوم است . کتاب این را القا میکند که آقای قاضی هیچ کاری به دنیا و مسائل اطراف خود ندارد، تغییر و تحولات سیاسی اجتماعی ایران و عراق و جهان برایش بی معناست و گاهی فقط برای اینکه کار خودش را پیش ببرد حتی حاضر است برای مامور مرزی که عثمانی است شعر بگوید تا بتواند به مکه یا کربلا برود. و یا حاضر است ۲۶ سال در زیر زبانش سنگ بگذارد تا حرف لغو نزند اما حاضر نیست برای رفاه مردم زمانه اش و یا حتی فرزندان و بستگانش قدمی بردارد، نسبت به دولتهای ظلم و جور وقت روشنگری و تبیین کند و مردم را نسبت به زمانه خودشان و ظلم حکام اگاهی بخشد و فریاد مظلوم باشد. و شاید همین کناره گیری ها از مسائل جامعه باعث شد که برچسب صوفی مسلکی به ایشان زده شود.

ولی این کتاب با لحن روایی و داستانی جذابش و با استناد به منابع، الگویی را جلوی پای کسانی میگذارد که این خلا را احساس کنند چقدر به این دست روایتها از زندگی عرفا و صاحبان تحولات سیاسی اجتماعی گمنام مثل میرزای شیرازی،شیخ فضل الله نوری، شهید مدرس، امام خمینی، ایت الله خامنه ای و سایر عرفایی که عرفانشان را در اجتماع و در بین مردم به دست آوردند نیاز داریم.
        

17