بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

Faezeh

@Faezeh.

64 دنبال شده

45 دنبال کننده

                      علاقه مندی به کتاب
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه

باشگاه‌ها

این روزهااا

179 عضو

پس از بیست سال

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

Faezeh پسندید.
هری پاتر و سنگ کیمیا (هری پاتر 1) هری پاتر و تالار اسرار (هری پاتر 2)هری پاتر و زندانی آزکابان (هری پاتر 3)

معلم کلاس پنجمم خانم جی کی رولینگ

10 کتاب

هر وقت به گذشته نگاه میکنم متوجه می شم که بدون شک یکی از عوامل ترغیب من به مطالعه بیشتر مجموعه هری پاتر بود. کلاس پنجم که بودم دیگه کتاب قصه هایی که پدر و مادرم برام می خریدن برام جالب نبود ، قابل پیش بینی بودن و شخصیت هاش همیشه شاد و قهرمان. هیچ وقت آدم بده داستان برنده نمی شد و من برام سوال شده بود که واقعا همه داستان ها قراره این جوری تموم شن؟ این قد کسل کننده و بی هیجان؟ فکر می کردم مشکل از اینه که نویسنده های کتاب کودک به اندازه کافی هیجان وارد داستانشون نمی کنن. صحنه های تعقیب و گریز پلیسی و لو رفتن قهرمانی که به ارتش دشمن نفوذ کرده از جمله ایده هایی بودن که فکر میکردم باعث میشن داستان از اون کلیشه ای بودن در بیاد و منعطف بشه. تا این که یه روز به پیشنهاد خاله ام تصمیم گرفتم یه کتاب جدید رو که اسمش هری پاتر و سنگ جادو بود شروع کنم. اولاش خیلی عادی بود. تا پنجاه صفحه ی اول باورم نمی شد که قهرمان داستان قراره یه پسر نحیف و یتیم باشه که هیچ پشتوانه ی معنوی نداره و با حداقل امکانات زندگی رو سپری می کنه. یه قهرمان بر خلاف قهرمان های دیگه. یکی که فوق العاده نیست. یه آدم کاملا معمولی. و در برخی موارد بدشانس و بدبخت. اصلاح میکنم در بیشتر موارد بدشانس و بدبخت. این یکی قهرمان زیادی گناه داشت (و بیاید با هم رو راست باشیم، نویسنده ها دوست دارن همیشه قهرمان های منحصر به فردی رو خلق کنن و نکته قابل توجه این جاست که یه آدم خیلی خوش بخت ، قدرتمند و زیبا همون قدر خاص به نظر میرسه که یه آدم بدبخت و ضعیف می تونه خاص باشه) هر چند که من اون موقع متوجه این نبودم که در واقع هری پاتر هم از قانون نانوشته ی قهرمان ها خاص هستند( حالا به هر دلیلی ، می خواد به خاطر تروما هاش باشه ، ژنتیکش یا...) پیروی میکنه. منِ ۱۱ ساله با شخصیت اصلی ای آشنا شده بودم که از خیلی نظر ها با بقیه قهرمان ها فرق می کرد. این تضاد کاملا واضح در کنار نو بودن ایده مدرسه جادویی و خلاقیت های گاه بیگاه خانم جی کی رولینگ مثل پله های متحرک ، عکس های سخنگو ، قورباغه های شکلاتی و مهم تر از همه ۳ دوست که مثل من فکر می کردند و با این که زیاد خفن نبودن و هر کدومشون یه ایرادی داشتن اما همه جوره ، تحت هر شرایطی پشت هم بودن ، باعث شده بود خیلی با این کتاب انس بگیرم. و من مجذوب دنیای کتاب ها شدم، دنیایی که این کتاب تنها قطره ای ازش بود. اما مفاهیمی که از کتاب هری پاتر و سنگ جادو برداشت کردم: ۱_ هدف همیشه جلو چشمامونه ولی ما به بیراهه میریم ۲_ شخصیت آدما پیچیده تر از اونه که بتونی بشناسیشون ۳_شجاعت و حماقت تقریبا یکی هستن ۴_ قدرت مناسب کساییه که اون رو نمی خوان(این جمله منو یاد لارتن کرپسلی میندازه، اهل دلا جریانشو میدونن) الان که دوباره این مجموعه رو می خونم متوجه شدم که می تونست خیلی بهتر از اینی باشه که هست؛ اما چیز جالب توجه اینه که هیچ کدوم از اون عیب هایی که بیرون میکشم احساسم رو نسبت به این کتاب تغییر نمی ده.این کتاب برام شبیه یه دوست خیلی قدیمی شده. کسی که شاید بدی هایی داشته باشه ، اما به خاطر خوبی هاش و تجربه هایی که به من بخشیده دوست اش دارم شاید من هیچ وقت کتاب خون نمی شدم، البته اگر اون موقع هری پاتر رو نمی خوندم

Faezeh پسندید.
            دوستی در تعریف کتاب خوب می گفت"کتابی که همه چیزش راست و ردیف باشد و آن را بخوانی و سر تکان دهی و بگذاری در قفسه ،کتاب خوبی نیست! کتاب خوب کتابی است که تو را به فکر فرو برد.دنبال کسی باشی که در مورد آن گفتگو کنی.ذهنت را مشغول کند و چراها و چگونگی های داستان تو را تحت تاثیر قرار دهد"
کتاب بندها با نام اصلی بند کفش اثر دومنیکو استارنونه یکی از همین بهترینهاست. وقتی کتاب را تمام کردم در بهت فرو رفته بودم و حال غریب و تازه‌ای در قلبم حس می کردم. در سرم افکار گوناگونی چرخ می زد مطمئن بودم که حرف و نگاهی تازه در ذهنم جا گرفته است. 
متخصصان نویسندگی می گویند می‌شود از عادی ترین سوژه‌ها،از اتفاقاتی که بارها و بارها پیش چشم ما رخ داده است،داستان نوشت به شرطی که دریچه‌ی نگاه تازه‌ای به آن واقعه گشوده شود.
بندها بدون شعارزدگی و درگیر کلیشه شدن ،از شخصیت‌هایی می گوید که در خانواده و تحت تاثیر رفتارهای یکدیگر ،کنش های متفاوتی از خود بروز می‌دهند.
ماجرا همان خیانتی است که بارها و بارها موضوع کتاب‌ها و فیلم ها بوده است اما حالا ما به واسطه شناخت روانی درست و نزدیک شدن نویسنده به شخصیتها به شکلی دیگر به آن نگاه می کنیم.
آلدو مردی است که به همسرش خیانت کرده است . فصلی از داستان مختص اوست که از خودش بگوید،از احساسات و دلایل  رفتارهایش.
واندا زنی است که مورد ظلم واقع شده است.او شخصیت بی گناه و سفید داستان نیست او هم قصه ای جالب و شنیدنی دارد و بچه ها مهم‌ترین و برجسته ترین بخش کتاب تاثیر  این حادثه روی رفتار آنهاست.
بندها پر کشش و جذاب شروع می‌شود و در عین سادگی چنان عمقی دارد که علاوه بر تاثیر عمیق روی خواننده،به او اجازه نمی دهد کتاب  را ببندد.بلکه او را ترغیب می کند یک نفس به تماشای داستانی از یک خانواده بنشیند و تا تمام شدن این داستان آرام نگیرد.
عناصر داستان و قلم نویسنده حرفه‌ای و کم نقص است.نحوه پرداخت داستان  ایرادی ندارد. از آن دست کتاب‌هایی است که هیچ وقت فراموشش نخواهید کرد.
همین حالا که مدتی است از خواندن کتاب می گذرد از فکر کردن به ابعاد گوناگون کتاب قلبم به تپش می افتد و دلم می خواهد ساعتها از حیرت و تعجبم و احساسی که از خواندن بندها به من دست داد، صحبت کنم.
کتابی که ساعتها و جلسات زیادی می‌طلبد تا به لایه‌های دقیق و عمیق آن دست یابیم.از آثار بزرگ نمی توان زیاد صحبت کرد.حق مطلب فقط وقتی ادا می شود که خوانندگان این یادداشت ،شروع به خواندن اثر کنند.
یادداشت مترجم در انتهای کتاب نیز(جومپا لاهیری)درخشان  و پر قدرت است و به فهم و درک بهتر و بیشتر اثر کمک خواهد کرد.
داستان مناسب گروه سنی بزرگسال است.
          
Faezeh پسندید.
Faezeh پسندید.
Faezeh پسندید.
Faezeh پسندید.
Faezeh پسندید.
Faezeh پسندید.
Faezeh پسندید.
Faezeh پسندید.
Faezeh پسندید.
            هوالحق

بعد از هفت هشت سال بار دیگر خواندمش این دفعه به صورت پیوسته و در عرض سه چهار روز
گمان نمی‌کردم به مانند مرتبه پیشین لذت‌بخش باشد ولی این‌بار بسیار بیشتر حظ و بهره بردم و  قدر و قیمت این‌کار بیش از پیش دستم آمد.
واقعا یاسین حجازی با نفس المهموم شیخ عباس قمی کاری کرده است کارستان و از دل یک مقتل، یک اثر روایی جذاب بیرون کشیده است که به دور از زواید، ما را با متن ماجرای عاشورای شصت و یک هجری روبرو می‌کند
در میان تمام کتابهایی که دراین زمینه تهیه شده است کتاب آه از این جهت که می‌توان آن را به تمام مخاطبان پیشنهاد کرد، منحصر به فرد است کتابی که عامه آن را می‌فهمد و از آن لذت می‌برد و خواص ذوق و نکته سنجی مولفش را تحسین می‌کنند.

و اما بخشی از کتاب آه:

علی ابن حسین را از نظرِ ابن زیاد گذرانیدند پرسید: کیستی؟
گفت: علی پسر حسین 
ابن زیاد گفت: مگر علی بن حسین را خدا نکشت؟
 گفت: برادری داشتم نامش علی، مردم او را کشتند 
ابن زیاد گفت: خدا کشت 
گفت: خدا جانها را به هنگام مردن شان میگیرد 
ابن زیاد خشمگین شد و گفت: در پاسخ من دلیری میکنی و هنوز دل داری که با من سخن کنی؟ او را ببرید و گردن بزنید! 
زینب عمه اش در وی آویخت و گفت: ای پسر زیاد، هرچه خون از ما ریختی بس است. و او را در آغوش گرفت و گفت ولله از او جدا نمی شوم اگر او را بکشی مرا نیز با او بکش 
 ابن زیاد ساعتی بدان دو نگریست، گفت: خویشی عجیب است، به خدا سوگند این زن دوست دارد با برادرزاده اش کشته شود. او را رها کنید. من پندارم همین رنجوری وی را بکشد.
 علی با عمه خود گفت: ای عمه خاموش باش تا من سخن گویم. آنگاه روی به ابن زیاد کرد و گفت: مرا از مرگ می ترسانی ندانستی که کشته شدن ما را عادت است و شهید شدن کرامت؟
          
Faezeh پسندید.
Faezeh پسندید.
Faezeh پسندید.
Faezeh پسندید.