بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

گدار

 گدار

گدار

3.7
29 نفر |
10 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

59

خواهم خواند

22

خاطرات یک دهه شصتی

یادداشت‌های مرتبط به گدار

            بسم الله 
مجموعه داستان ‌ها و خاطرات آقای عسکری تجمیع شده است و تبدیل شده به کتابی به نام گُدار. جدیدترین اثر آقای عسکری . کتابی به غایت شیرین و خوش قلم است. دوست داشتم حالا که شب جمعه است از میان این همه داستان یک امام حسینی‌اش را برایتان نقل کنم.
.
آقا که شروع می‌کرد به روضه خوانی، همه زن‌ها چادرهاشان را می‌کشیدند روی صورتشان و پرهیجان‌ترین صحنه چهارسالگی‌ام گر می‌گرفت. همهمه غریبی از خیمه خانه خوشروها شروع می‌شد و می‌رفت در عرش، همان جایی که سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است. این صحنه فراواقع ترین صحنه عمرم بود. من ایستاده بودم و همه زن ها نشسته بودند و من زل می‌زدم به این رشته کوه‌های کوچولوی سیاه که گویی متراکم و فشرده از زمین روییده بودند و با زلزله کلمه‌های روضه سید تکان می‌خوردند و جلو عقب می‌رفتند. یک وقت‌هایی هم که در خانه خوشروها خوابم می‌برد و چادر مادرم می‌شد خیمه‌ای که سایه‌اش روی شیطنت به خواب رفته‌ام می‌افتاد. یک وقت‌هایی هم پلک وا می‌کردم و می‌دیدم روی شانه مادرم، در تاریکی زیر چادر، انگار عقب عقب راه می‌روم و همه چیز  از پشت سرم در می‌آید و در منظره مقابلم کوچک می‌شود. کاشوب در تمامی ذرات عالم است.
          
            ﷽
برای من چه خاطراتی که زنده نشد  ، از فوتبال بازی با پای برهنه در گرمای ظهر درآسفالتی که دمای‌ش با دمای خورشیدیکی بود و...

به قول خود آقای نویسنده این یک زندگی‌نامه خود نوشت نیست،این یک کتاب است برای شناخت نسلی که روزگاری پسرهاش در کوچه پس کوچه‌ها دنبال یک توپ می‌دویدند یا تیروکمان به دست دنبال شکار بودند و دخترانش هم در سایه درخت مشغول خاله بازی و چه دورانی بود...حیف...

نمی‌شود گدار را با کتاب‌های قبلی نویسنده مقایسه کرد،به‌ مراتب پری‌دخت از گدار بهتر است،ولی گدار حسی را همراه خودش دارد که هم دهه شصتی‌‌ها را جذب می‌کند و هم باعث می‌شود دهه نودی ها آن نسل را بهتر بشناسند،نسلی که این روزها پدر و مادر شده‌اند و دلشان میخواهد حداقل بچه‌هایشان مثل کودکی خودشان کودکی کنند،البته که بعضی‌ها نسل جدید را لوس بار آورده‌اند
من هـمزاد پنداری کـردم در بعضی از خاطر‌ه‌ها،
بعضی جاها دلم گرفت و بعضی جاها خندیدم...
چه گُدار ها که در زندگی مان داریم...
          
            گُدار. حامد عسکری. نشرمهرستان. چاپ ۱۴۰۱. خاطرات یک دهه شصتی است از زندگی آن دوران که زندگی سخت گرفته نمی‌شد. روابط گرم و خانواده‌ای و محله‌ای و شهرستانی و دوست و آشنا در سرنوشت و آینده و کسب و کار هم تاثیرگذار بودند. این فضا در دهه چهل و پنجاه هم وجود داشت ولی پررنگ‌تر. هر چه بسمت زندگی امروزی و مدرن حرکت کردیم گرمی روابط و دوستی‌های تنگ و دلبستگی‌ها تحلیل رفته. ما نسل پوست انداخته‌ای هستیم که باید حسنات دهه‌های گذشته را بنویسیم و بخوانیم و منتقل کنیم و دلسوز هم باشیم. قوام خانواده نیاز اول امروز ما است. این کتاب تا اندازه‌‌ی زیادی در انتقال مفاهیم زندگی ساده و صمیمی خانوادگی موفق است. فقط در بعضی از داستانک‌ها نویسنده نتیجه‌گیری کرده که فکر کنم غیرضروری‌ست و باید این را به خواننده واگذار می‌کرد. اما گُدار به تعبیر نویسنده در بمی‌ها بمعنی راه سخت و ناهموار و پر پیچ و خم کوهستانی‌ست، در حالی‌که این خاطرات سرشار از حلاوت و شیرینی‌ست و این نام یک سویه است و شاید مناسب نام این کتاب نباشد. 
خوانده شده، دوشنبه هیجدهم مهرماه ۱۴۰۱
          
            بسم الله 🍃

این کتاب تموم که...
نه! تموم نشد...
حس و طعم قشنگ و زنده ش همیشه زیر زبونم و تو ذهنم جاریه، و کنار دستم میمونه تا هروقت که کم آوردم و دنبال لذت حلال بودم، باز کنم و کمی به قصه هاش نگاه کنم..

داستان، داستان خاصی نیست..
همون طور که روی کتاب نوشته، خاطرات ریز و درشت یه آدم دهه شصتیه، که اتفاقا خیلی ساده نوشته‌شده...
اما با هنر نوسنده، و با استفاده از کلمات خیلی عامیانه، بسیار شیرین شده...

و باید بگم کتاب، بسیار روح داره!
زنده ست...
اونقدر زنده که وقتی میخونی میتونی باهاش پرواز کنی..
بری به خاطرات نویسنده، و خودتو تو اون شرایط و محیط فرض کنی...
و حتی بوی باغ و بستان و نخل های کرمان رو حس کنی...
و همچنین سفر کنی به کودکی و نوجوانی خودت، تک تک خاطرات تو بیاد بیاری، چه خوب چه بد ، و یه لبخند عمیق رو لبت پدیدار شه..
و همچنین ، به این فکر کنی که چطور برم جلو که ۱۰ سال دیگه که به امروز فکر میکنم، غرق شادی و لذت بشم...

هرچند قسمتی از این کتاب که با #زلزله_بم عجین شده، دل آدم و میسوزونه، اما خب، زندگی همینه...
شاد و غمگین، خوب و بد، بالا و پایین ، سفید و سیاه، همه در کنار هم معنا پیدا میکنن...
اگر سیاهی رو نبینی، سفیدی اونقدر به چشمت نمیاد..

خلاصه که اگر خواستید چند روز یا چند ساعتی، طعم شیرین زندگی زیر زبونتون بیاد، این کتاب و مطالعه کنید...

ممنون از آقای نویسنده برای نوشتن خاطراتشون.