بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

محمدرضا هوری

@mhrzho

14 دنبال شده

44 دنبال کننده

                      نویسنده رمان هادی از انتشارات کتابستان معرفت 
برگزیده جشنواره ملی کتاب سال فرهنگیان 
برگزیده جشنواره‌ بین المللی کتاب سال رضوی 
                    
mhrzho

کتاب‌های نویسنده

یادداشت‌ها

نمایش همه
                بسم الله 
مجموعه داستان ‌ها و خاطرات آقای عسکری تجمیع شده است و تبدیل شده به کتابی به نام گُدار. جدیدترین اثر آقای عسکری . کتابی به غایت شیرین و خوش قلم است. دوست داشتم حالا که شب جمعه است از میان این همه داستان یک امام حسینی‌اش را برایتان نقل کنم.
.
آقا که شروع می‌کرد به روضه خوانی، همه زن‌ها چادرهاشان را می‌کشیدند روی صورتشان و پرهیجان‌ترین صحنه چهارسالگی‌ام گر می‌گرفت. همهمه غریبی از خیمه خانه خوشروها شروع می‌شد و می‌رفت در عرش، همان جایی که سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است. این صحنه فراواقع ترین صحنه عمرم بود. من ایستاده بودم و همه زن ها نشسته بودند و من زل می‌زدم به این رشته کوه‌های کوچولوی سیاه که گویی متراکم و فشرده از زمین روییده بودند و با زلزله کلمه‌های روضه سید تکان می‌خوردند و جلو عقب می‌رفتند. یک وقت‌هایی هم که در خانه خوشروها خوابم می‌برد و چادر مادرم می‌شد خیمه‌ای که سایه‌اش روی شیطنت به خواب رفته‌ام می‌افتاد. یک وقت‌هایی هم پلک وا می‌کردم و می‌دیدم روی شانه مادرم، در تاریکی زیر چادر، انگار عقب عقب راه می‌روم و همه چیز  از پشت سرم در می‌آید و در منظره مقابلم کوچک می‌شود. کاشوب در تمامی ذرات عالم است.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

پست‌ها

فعالیت‌ها

            روایت «گاف» دردنگاری مردمانی است که صدای بلندی ندارند.  این اثر با پرداختی جسورانه روایتگر زندگی اقشار فرودست جامعه است و به مسائلی از جمله: اعتیاد، آسیب‌های جسمی و روانی، کودک همسری و... اشاره دارد. همچنین پیامدهای شکاف طبقاتی و رنج حاصل از آن که قشر محروم جامعه  با آن دست به گریبانند.

گزیده کتاب:

آدم می‌تواند از معمولی بودن دلتنگ شود، مادام که معمولی بودنش جاریست و بدون تهدید دارد راه خودش را می‌رود و چای بعدازظهر داغ است و حرف‌های معمولی برای گفتن هست.

پسر برمی‌گردد. نفس‌زنان! و پشت سرش مادری چهارشانه، درشت، راست و خندان می‌آید تو. چشم‌های آبی درشت دارد، پوست برنز سوخته و موی لخت طلایی‌اش از زیر روسری پیدا، سی و شش دندانش دسته به دسته سالم و ردیف و امید به زندگی‌اش بالای نود سال.

باید باور کنیمش؟ حقش نیست چنین زنی در این محله در این خانه، از این دربیایید تو! حتما در ورودش به دنیا در لحظه‌ی مساعدی باز نشده که اینجاست! می‌گنجید تصور کنی در خیابانی سنگ‌فرش شده در پاریس یا برلین، یک لیموزین ترمز کند، راننده‌ای سیبیل پوارویی دور بزند و در را برای مادام باز کند و مادام او باشد. چه مادام دلبری گوشه‌ی این خانه‌ی بی‌صاحاب افتاده!
          
            ﷽
خداروشکر که داستان این کتاب،حاصل تخیل نویسنده است!
سال۱۴۰۹ و زلزله ۱۱۷ ثانیه‌ای تهران با قدرت ده ریشتری،ایران در یک بهت بزرگ فرو رفته است و ناگهان کفتارها برای پیکر این شیر زخمی  دندان تیز می‌کنند، جنوب درمحاصره قوای متحد،ترکیه و شمالغرب،خود حاکم پندارها حاکم مشهد
و تبریز وسیستان می‌شوند و ناگهان ده موشک هسته ای یک‌زیر دریایی به سوی قلب تهران شلیک می‌شود، اما هیچکدام فکر این را نکرده بودن کسانی زنده می‌مانند که دیگر هیچ ندارند و این نقطه شروع یکه‌بازمانده‌هاست.

زلزله ده‌ریشتری از آن دسته کتاب‌هاست که هم دوست دارم در دورانی که داستان در آن اتفاق می‌افتد زندگی کنم و هم دوست ندارم آن زمان باشم؛ نویسنده شخصیت‌هایی خلق کرده یکی از یکی متفاوت تر واز زبان هرکدام طوری صحبت کرده که انگاروجود داشته‌اند!داستان کتاب روایت به روایت از زبان این آدم ها جلو می‌رود و خواننده از لابه‌لای صحبت‌ها ماجرا را پیدا می‌کند ، قسمت‌ هایی از کتاب به شدت تکان دهنده است و در حدی درس‌آموز!

این کتاب را همه باید بخوانند،علی الخصوص مسئولین نظام جمهوری اسلامی ایران
          
            حجت‌الاسلام زائری در این کار هیچ‌کدام از پروژه‌های سابق‌ش را دنبال نمی‌کند. ناظر است. بیننده است. محصول تولید کرده است برای کار یک جامعه‌شناس. برای یک تاریخ‌اجتماعی‌نویس که مثلا بیست سال بعد دربه‌در دنبال این است که بداند که ایران ۱۴۰۰ چه وضعیتی داشته است. نمودارِ اقبال و ادبار روحانیت در میان مردم چه مسیری را می‌پیموده است. حالا دیگر زائری نه به دنبال پروژه‌ی صورت صحیح حجاب است و نه به دنبال کشف ایرادات حکم‌رانی و نه پی‌گیر فقاهت ام‌روزی... او فقط بیننده است و اتفاقا خود او به عنوان یک آخوند سوژه‌ی کتاب است.
روزگاری به طعنه می‌گفتند که بحث‌ها تنه می‌زند به بحث‌های داخل تاکسی... ام‌روز گویا تاکسی جلوتر افتاده است از تله‌ویزیون و نماز جمعه و... پس بی‌راه نیست اگر مولفی نویسنده‌ی تاکسی‌ها و متروها باشد...
من اما در ژرف‌ساخت کتاب چیز دیگری می‌بینم؛ چیزی که در ناخودآگاه مولف اتفاق افتاده است؛ این که زائری تصمیم گرفته است فقط ناظر باشد... این داوری –اگر درست باشد- برای جامعه‌ی ما اتفاق تلخی است، حتا اگر برای جامعه‌شناس بیست سال بعد شیرین باشد... محمدرضا زائری باید صاحب پروژه‌ی اجتماعی باشد نه سوژه‌ی اجتماعی‌نویسی...
          
            بر جاده‌های آبی سرخ حکایتی‌ست از میرمَهنای دوغابی . دلاورِ جنوبی، که برای استقلال وطن قیام کرد .

یک .این کتاب را یک وطن‌پرست واقعی نوشته است. وطن برای او حقیقت است . خون کسی که خیال بدی برای وطنت داشته باشد حلال است ، حتی اگر پدرت باشد . وطن‌پرستی برای او معنای زندگی‌ست . می‌گوید نمی‌شود به خدا ایمان داشته باشید ولی عاشق وطن‌تان نباشید  . وطن پرستی او ، آریایی‌بازی نیست ، پیف پیف کردن به عربها و غش کردن برای چشم آبی ها نیست . می گوید مغول‌ها با همه‌ی جنایت‌هایشان در ایران ، دربرابر اروپایی‌ها ، خیلی نجیب و آقا هستند . پس منتظر یک اثر وطن پرستانه باشید 

دو.میرمَهنا یک قهرمانِ ایرانی‌ست . با تمام ویژگی‌هایی که قهرمان های ما داشته اند . پهلوان است . با ستمگران خشن و سنگدل ، با مردم بذله‌گو و مهربان. یک مجاهدِ عارف.  افتاده در برابر خدا و گردن کشیده در برابر بیگانه .

سه . نویسنده،  محرکِ تاریخ را مردم می‌داند و اگر هم از دربارها می‌نویسد ، می‌خواهد ذلت و تباهی نهفته در آنها را نشان دهد . از تنفر مردم نسبت به حُکام ظالم می‌گوید و از اینکه حاضرند برای حاکم خوب هر فداکاری بکنند.

چهار.  کتاب پر است از جملاتی که سرنوشت را نفی می‌کند . می‌گوید ما کارهایی را آگاهانه یا ناآگاهانه انجام می‌دهیم ، نتیجه‌اش را سرنوشت می‌نامیم.
انسان را موجودی مختار و مسئول می‌داند.

پنج . بعضی مواقع شخصیت‌های منفی ، مثل تعزیه ، خود را با صفت‌های منفی توصیف می.کنند.

شش . روایت ابراهیمی، بسیار پاک است . از انسان‌های عاشقی می‌گوید که هوسباز نیستند . به نظرم این جمله نادر بیش از همه برای خودش صادق است 
ایرانی‌ها اهل طرب‌ند بدون مطرب و اهل مستی اند بدون می.