یادداشت سیدمهدی مرتضوی

                چه فرصت خوبی بهتر از ماه رمضان تا بتوانم کتاب کهکشان نیستی را که خود مرحوم شاملو -رحمت و رضوان الهی بر او-به من هدیه داد را بخوانم و تمام کنم.
کتاب کهکشان نیستی  آنقدر زیبا و روان و دقیق کوچه پس کوچه های نجف و مکاتب مختلف و زندگی روزمره آن را به تصویر میکشد که خواننده تصور میکند یک خانه ای اجاره ای در نجف آن روزگار گرفته و دارد  بین علما زندگی میکند.

فضای روایت خیلی زنده است برخلاف سایر کتبی که برای عرفایی مثل آقای قاضی نوشته شده که یا صرفا روایتهای کوتاه است و یا دستور العملهای مراقبه ای! اما این کتاب با ۷۵ روایت دارای سیر زمانی و از زبان راویان مختلف، زوایای مختلف زندگی عارف بزرگ آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی را از ۲۷ سالگی یعنی همان روزهای ورودش از تبریز به نجف تا آخر عمر را به تصویر میکشد و  به خواننده هم مشی و مرام و مکتب آقا سید علی قاضی را میگوید، هم میگوید که قاضی خودش استاد دیده است و زحمت کشیده و هم به صورت غیرمستقیم به او دستور العملهای عرفانی میدهد که بسته به ظرفیت وجودی اش میتواند از همان روز شروع به انجامش کند. 

در بیشتر صفحات کتاب لحنش آنقدر صمیمانه و روان است که مخاطب را اصلا خسته نمیکند و در بعضی قسمتها آنچنان ادبی و سنگین که البته حذف آنها لطمه ای به سیر بحث نمیزند. بعضی روایتها آنچنان جذاب و عجیب و حیرت انگیز است که اگر استناد به منابع و اعتقادی که داریم نبود این اطمینان خاطر وجود نداشت که خواننده آن را باور کند. 

قطعا نه خواندن این کتاب به همه توصیه میشود و نه عمل به طریقه عرفانی اش. برای ارتباط گیری بیشتر با کتاب، خواننده باید فهمی از ادبیات و مفاهیم دینی داشته باشد‌.

یکی از نقاط مبهم کتاب، زندگی خانوادگی و ارتباط آیت الله قاضی با همسر و فرزندانش بعد از فوت رخشنده همسر اول اوست. ارتباطی که خیلی در کتاب دیده نمیشود چهار همسر و بیست و پنج فرزندی که آقای قاضی با وجود فقر مطلق اختیار کرده و عدم رسیدگی حداقلی زندگی اعم از مالی و حتی عاطفی که مشخص نیست که روایتها اینگونه به خواننده القا میکند که ایت الله قاضی کمترین توجه و رسیدگی به خانواده و فرزندان را دارد و یا واقعا این نقد و خلا در سیره و سبک زندگی ایشان بوده است. و شاید همین نکات برای بعضی خوانندگان و مخصوصا بانوان ناخوشایند باشد.

از دیگر نکات منفی کتاب که البته این نقد را کلا به اکثر عرفای مکتب نجف دارم کناره گیری از مسائل سیاسی اجتماعی آن هم در بحبوحه جنگ جهانی دوم است . کتاب این را القا میکند که آقای قاضی هیچ کاری به دنیا و مسائل اطراف خود ندارد، تغییر و تحولات سیاسی اجتماعی ایران و عراق و جهان برایش بی معناست و گاهی فقط برای اینکه کار خودش را پیش ببرد حتی حاضر است برای مامور مرزی که عثمانی است شعر بگوید تا بتواند به مکه یا کربلا برود. و یا حاضر است ۲۶ سال در زیر زبانش سنگ بگذارد تا حرف لغو نزند اما حاضر نیست برای رفاه مردم زمانه اش و یا حتی فرزندان و بستگانش قدمی بردارد، نسبت به دولتهای ظلم و جور وقت روشنگری و تبیین کند و مردم را نسبت به زمانه خودشان و ظلم حکام اگاهی بخشد و فریاد مظلوم باشد. و شاید همین کناره گیری ها از مسائل جامعه باعث شد که برچسب صوفی مسلکی به ایشان زده شود.

ولی این کتاب با لحن روایی و داستانی جذابش و با استناد به منابع، الگویی را جلوی پای کسانی میگذارد که این خلا را احساس کنند چقدر به این دست روایتها از زندگی عرفا و صاحبان تحولات سیاسی اجتماعی گمنام مثل میرزای شیرازی،شیخ فضل الله نوری، شهید مدرس، امام خمینی، ایت الله خامنه ای و سایر عرفایی که عرفانشان را در اجتماع و در بین مردم به دست آوردند نیاز داریم.
        
(0/1000)

نظرات

واقعا اگر برای چند روز نجف زندگی کردم
انگار