بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

محمد حیدری

@Mim_heydari

72 دنبال شده

54 دنبال کننده

                      کمی کتابخوان
کمی نویسنده 
                    

یادداشت‌ها

                خوب، بد، ضعیف

خلاصه رمان: سلیم جوانی اهل شام است که پدرش از بزرگان درگاه معاویه است. اما مادری علی دوست دارد. وجود چنین مادری و همچنین تبعید ابوذر به شام و دیدار سلیم با او پرسش های زیادی درمورد حقانیت علی و معاویه در ذهنش بوجود می آورد. و او تلاش می کند در پی یافتن حقیقت برود. در این مسیر او با افرادی همچون عمرو عاص، مالک اشتر، شمر، عمار و برخی دیگر شخصیت های تاریخی برخورد می کند. 

خوب: کتاب به معنای واقعی یک رمان بود. یعنی نویسنده تلاش نکرده بود تا یک کتاب تاریخی به زبان ادبی بنویسد. بلکه دقیقا تلاش کرده بود از تخیل خود استفاده کرده و به خلق شخصیت و موقعیت در بستر تاریخ اقدام کند. تصویر سازی برای روایت ها و سخنان تاریخی که به صورت جست و گریخته شنیده ایم، بر جذابیت رمان، به عنوان رمان تاریخی افزوده.

بد: سلیم یک شخصیت خيالی است. اما در بستر اتفاقات واقعی مانند جنگ صفین دلاوری هایی دارد که کم از مالک اشتر ندارد. به نظرم وقتی در رکان تاریخی وارد یک اتفاق تاریخی بزرگ می شویم (مخصوصا اگر به عقاید و باورهای دینی مرتبط باشد) باید نقش اصلی را به آدم های اصلی در تاریخ بدهیم. نه اینکه شخصیت ما فقط نظاره‌گر باشد! اما اینکه یک تنه عامل پیروزی در صفین هم باشد درست نیست. در حقیقت رمان تاریخی برای اشاره به حقیقتی است. نباید با پر رنگ شدن شخصیت تخیلی حقیقت خدشه دار شود.

ضعیف: به نظرم قلم اولی بودن نویسنده در رمان نویسی مشهود است. دلباختگی سلیم به همسرش در نیمه دوم کتاب خوب در نیامده. این در حالی است که در نیمه اول کتاب این عشق مشهود و پررنگ است. نکته بعد هم  روحیه عدالتخواهی نویسنده است. این روحیه باعث شده تا نویسنده تلاش کند برخی جاها شعار گل درشت بدهد. شعارهایی که در واقعیت و در کف جامعه هم آن ها را سابقا در وبلاگش و حالا در صفحه اینستاگرامش می گوید.


        
                رمانی درمورد حوادث صدر اسلام که از نظر محتوایی بسیار با ارزش است. اما نقدهایی فنی می توان به آن وارد دانست! 

شخصیت اصلی رمان شخصی به نام مصعب بن عمیر است. جوانی از اشراف زادگان مکه که به خاطر ثروت و زیبایی خاطرخواهان بسیاری دارد. اما او در اوج جوانی با اسلام آشنا می شود و سختی مسلمان شدن در دورانی که پیروان اسلام به سختی مجازات می شدند را به جان می خرد و خود را از بند دنیای آلوده جاهلیت نجات می دهد. در ادامه او از اولین مهاجران به حبشه و اولین معلم قرآن در اسلام و از جمله اولین پرچمداران سپاه اسلام می شود. 

شخصیت پردازی داستان قوی نیست. ما با شخصیت اصلی رمان که مصعب است ارتباط زیادی نمی گیریم. از درونیات و چالش ها و دوراهی های درونی او اطلاعاتی به مخاطب داده نمی شود. از آنچه که در دل او می گذرد اطلاعی نداریم. 

این مسئله درمورد شخصیت های دیگر داستان هم صدق می کند. چند شخصیت به شدت عاشق داریم که برای عشق خود خون می ریزند اما یا کنش های شخصیت ها ما ارتباطی نمی گیریم. 

مورد بعد درمورد توصیفات است. از توصیفات صحنه گرفته تا رفتارها تا حوادث. خبری از ریز کردن صحنه نیست. در خانه نشسته اند بدون اینکه تصویری از خانه داشته باشیم. به آسمان نگاه می کنند بدون اینکه تصوری از آن آسمان داشته باشیم و از این دست صحنه ها که هیچ توصیفی ازشان در رمان نداریم. 

کلام آخر اینکه در ابتدا حدس زدم رمان را یک طرح مفصل اولیه برای فیلمنامه دیدم. (از آن جهت که توصیفات و جزئیات بر عهده کارگردان است) وقتی مصاحبه نویسنده درمورد رمان را خواندم، دیدم خودش به چنین مسئله ای اشاره کرده است. 

وقتی می گوییم رمان، یعنی دست نویسنده برای تخیل و اضایه کردن جزئیات باز است. پس ای کاش جای 330 صفحه 600 صفحه می نوشت اما با جزئیات بیشتر...
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            خوب، بد، ضعیف

خلاصه رمان: سلیم جوانی اهل شام است که پدرش از بزرگان درگاه معاویه است. اما مادری علی دوست دارد. وجود چنین مادری و همچنین تبعید ابوذر به شام و دیدار سلیم با او پرسش های زیادی درمورد حقانیت علی و معاویه در ذهنش بوجود می آورد. و او تلاش می کند در پی یافتن حقیقت برود. در این مسیر او با افرادی همچون عمرو عاص، مالک اشتر، شمر، عمار و برخی دیگر شخصیت های تاریخی برخورد می کند. 

خوب: کتاب به معنای واقعی یک رمان بود. یعنی نویسنده تلاش نکرده بود تا یک کتاب تاریخی به زبان ادبی بنویسد. بلکه دقیقا تلاش کرده بود از تخیل خود استفاده کرده و به خلق شخصیت و موقعیت در بستر تاریخ اقدام کند. تصویر سازی برای روایت ها و سخنان تاریخی که به صورت جست و گریخته شنیده ایم، بر جذابیت رمان، به عنوان رمان تاریخی افزوده.

بد: سلیم یک شخصیت خيالی است. اما در بستر اتفاقات واقعی مانند جنگ صفین دلاوری هایی دارد که کم از مالک اشتر ندارد. به نظرم وقتی در رکان تاریخی وارد یک اتفاق تاریخی بزرگ می شویم (مخصوصا اگر به عقاید و باورهای دینی مرتبط باشد) باید نقش اصلی را به آدم های اصلی در تاریخ بدهیم. نه اینکه شخصیت ما فقط نظاره‌گر باشد! اما اینکه یک تنه عامل پیروزی در صفین هم باشد درست نیست. در حقیقت رمان تاریخی برای اشاره به حقیقتی است. نباید با پر رنگ شدن شخصیت تخیلی حقیقت خدشه دار شود.

ضعیف: به نظرم قلم اولی بودن نویسنده در رمان نویسی مشهود است. دلباختگی سلیم به همسرش در نیمه دوم کتاب خوب در نیامده. این در حالی است که در نیمه اول کتاب این عشق مشهود و پررنگ است. نکته بعد هم  روحیه عدالتخواهی نویسنده است. این روحیه باعث شده تا نویسنده تلاش کند برخی جاها شعار گل درشت بدهد. شعارهایی که در واقعیت و در کف جامعه هم آن ها را سابقا در وبلاگش و حالا در صفحه اینستاگرامش می گوید.


          
            ‌‌
● رمان "وقتی دلی" به قلم محمدحسن شهسواری یک رمان مذهبی-تاریخی‌ست با محوریت شخصیت مصعب‌بن‌عمیر که از جوانان سرشناس و ثروتمند مکه‌ست و بعدها تبدیل میشه به یکی از یاران مهم و وفادار پیامبر اسلام. داستان از کودکی مصعب و قبل از بعثت پیامبر آغاز میشه تا جنگ احد و در پایان هم اشاره‌ای به ماجرای کربلا داره. این رمان به ظهور اسلام در جزیره‌العرب و سختی‌ها و مجاهدت‌هایی که تازه مسلمانان در گسترش اسلام و مبارزه با مشرکین قریش داشتن، می‌پردازه.

● نویسنده در این رمان، به بازه حساس و مهمی از تاریخ پرداخته که تاکنون ناشناخته بوده و تا جایی‌که من اطلاع دارم کتاب دیگری با این موضوع نوشته نشده!!🤔
● شخصیت اصلی کتاب یعنی مصعب‌بن‌عمیر کاملا واقعی و برگرفته از تاریخ است و بخوبی از پس روایت داستان براومده که واقعا قابل تحسینه.[در مورد سایر شخصیت‌ها تحقیق نکردم] در حالی‌که در اغلب رمان‌های تاریخی که تا به امروز خونده‌ام، نویسنده‌ها برای روایت تاریخ دست به دامان شخصیت‌های خیالی شده‌اند.
‌‌
با این‌حال نقدهایی هم درمورد کتاب دارم:
● نویسنده در ابتدای رمان اشاره کرده جز در بخش‌های مربوط به پیامبر و امیرالمومنین، از تخیل بسیار استفاده کرده. با این وجود در خیال‌پردازی خیلی موفق نبوده و در جایی‌که باید به کمک عنصر خیال، به داستان پر و بال بیشتری می‌داده و به یک‌سری از مسائل، عمیق‌تر و جزئی‌تر می‌پرداخته، به کلی‌گویی اکتفا کرده و از خیال بهره کافی رو نبرده. اینجا سوالی برام پیش میاد که چه چیزی این استفاده از خیال رو محدود می‌کنه؟ وقتی خیال‌پردازی در شأن و شخصیت افراد غیرمعصوم خللی وارد نمیکنه و بر خلاف مستندات تاریخی موجود، نیست چرا باید نادیده گرفته شه؟🤔

● نثر کتاب، ساده و روانه ولی آنچنان قوی و پخته نیست. انتظار داشتم ادبی‌تر باشه.
● سیر داستان اغلب یکنواخت و خطیه. ماجراها سریع و پشت سر هم اتفاق می‌افتن بدون هیچ کشش و هیجانی. گاهی حس می‌کردم دارم روزنامه یا کتاب تاریخ می‌خونم تا یک داستان و رمان تاریخی-تخیلی! برای مثال اسلام آوردن شخصیت‌های مختلف داستان، خیلی سطحی و غیرقابل باوره. در حالی‌که نویسنده می‌تونست از طریق بازی با کلمات، استفاده از احساسات عمیق و باورپذیر و یا حتی سوال و جواب‌های مهم به بسیاری از شک و شبهات اعتقادی رایج پاسخ بده..
● روایت‌ها معمولا کوتاه و منقطع هستن و پیوستگی و انسجام کافی وجود نداره! درحالی‌که می‌شد بعضی از بخش‌ها رو حذف کرد یا ادغامشون کرد تا یکدست‌تر و منسجم‌تر بشن.
● در ابتدای هر فصل یک توضیح تکراری و کلیشه‌ای مدام یادآوری می‌کنه که؛ چند نفر کنار قبور شهدای احد دور آتش جمع شدن و داستان مصعب رو برای هم تعریف میکنن.. که برای من جالب نبود و می‌شد حذفشون کرد. 
● صفحات پایانی کتاب رو دوست داشتم و حقایقی که آشکار کرده بود، احساساتم رو برانگیخته کرد. اما نقدهایی که نوشتم به این قسمت‌ از کتاب هم وارده! ای کاش بیشتر بهش پرداخته می‌شد :(
‌‌
● با این‌که نقدهای دیگری هم دارم و می‌تونم ساعت‌ها درموردش حرف بزنم اما به همین مقدار بسنده می‌کنم. در کل می‌شد کتاب بهتری باشه. بجای ۳۵۰صفحه، ۵۰۰ صفحه باشه و به هر موضوعی به اندازه بپردازه، اما افسوس که محقق نشده..
‌‌
پ.ن: باید اعتراف کنم خوندن شاهکاری به اسم پس از بیست سال، رو نظراتم راجع به این کتاب و کتاب‌های مشابه بی‌تاثیر نبوده. سخت‌گیر شدم و ناخودآگاه همه کتاب‌ها رو باهاش مقایسه می‌کنم. دیگه کمتر کتابی راضی‌م می‌کنه! :(
          
بهترین نقدی که درمورد این کتاب نوشته شده همین است. متاسفانه اکثر خوانندگان تحت تاثیر جایگاه مصعب بن عمیر از خوبی کتاب گفته اند. درصورتی که کتاب از نظر شخصیت پردازی و توصیفات به شدت مشکل داره. من هم تکرار می کنم که ای کاش به جای 330 صفحه 600 صفحه می نوشت اما با جزئیات بیشتر.
            رمانی درمورد حوادث صدر اسلام که از نظر محتوایی بسیار با ارزش است. اما نقدهایی فنی می توان به آن وارد دانست! 

شخصیت اصلی رمان شخصی به نام مصعب بن عمیر است. جوانی از اشراف زادگان مکه که به خاطر ثروت و زیبایی خاطرخواهان بسیاری دارد. اما او در اوج جوانی با اسلام آشنا می شود و سختی مسلمان شدن در دورانی که پیروان اسلام به سختی مجازات می شدند را به جان می خرد و خود را از بند دنیای آلوده جاهلیت نجات می دهد. در ادامه او از اولین مهاجران به حبشه و اولین معلم قرآن در اسلام و از جمله اولین پرچمداران سپاه اسلام می شود. 

شخصیت پردازی داستان قوی نیست. ما با شخصیت اصلی رمان که مصعب است ارتباط زیادی نمی گیریم. از درونیات و چالش ها و دوراهی های درونی او اطلاعاتی به مخاطب داده نمی شود. از آنچه که در دل او می گذرد اطلاعی نداریم. 

این مسئله درمورد شخصیت های دیگر داستان هم صدق می کند. چند شخصیت به شدت عاشق داریم که برای عشق خود خون می ریزند اما یا کنش های شخصیت ها ما ارتباطی نمی گیریم. 

مورد بعد درمورد توصیفات است. از توصیفات صحنه گرفته تا رفتارها تا حوادث. خبری از ریز کردن صحنه نیست. در خانه نشسته اند بدون اینکه تصویری از خانه داشته باشیم. به آسمان نگاه می کنند بدون اینکه تصوری از آن آسمان داشته باشیم و از این دست صحنه ها که هیچ توصیفی ازشان در رمان نداریم. 

کلام آخر اینکه در ابتدا حدس زدم رمان را یک طرح مفصل اولیه برای فیلمنامه دیدم. (از آن جهت که توصیفات و جزئیات بر عهده کارگردان است) وقتی مصاحبه نویسنده درمورد رمان را خواندم، دیدم خودش به چنین مسئله ای اشاره کرده است. 

وقتی می گوییم رمان، یعنی دست نویسنده برای تخیل و اضایه کردن جزئیات باز است. پس ای کاش جای 330 صفحه 600 صفحه می نوشت اما با جزئیات بیشتر...
          
از نظر بنده هرچیزی اصولی دارد. و ادبیات هم از این قاعده مستثنی نیست. وقتی می توانی قواعد ادبیات را بکشنی که کامل بر اون تسلط داشته باشی. در این کتاب نویسنده تلاش کرده محاوره بنویسه. کاری که در حوزه ادبیات جز در شرایط خاص معمول نیست. نتیجه اش این شده که برخی جملات آنقدر محاوره است که آدم در زندگی عادی هم از اونها استفاده نمی کنه.