﷽
با خواندنش مشتاق مطالعه ی کتاب "زن در آیینه جلال و جمال" شدم..
      

        ﷽
کتاب شامل سه فصل؛
که به ترتیب به ولادت حضرت، احادیث و سخنان (۲۴ حدیث)، و شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) پرداخته و نویسنده در کنار روایات و مطالب به شرح احادیث و توضیحات مشغول شدند،
 که از نظر بنده این توضیحات نقش شاخ و برگ دادن به مطالب کتاب و افزایش تعداد صفحات بوده چون هم احادیث امام روشن و واضح بودند و هم خود توضیحات .
اما با این حال از نویسنده بابت نگارش و جمع آوری مطالب در یک کتاب متشکرم...
هرچقدر تلاش می‌کنم که غربت آقا امام حسن عسکری رو برای خودم تقلیل بدم به نتیجه نمی رسم:)
برای رفع غربتشون باید فرزندشون رو دریابیم 🌒🫀
      

        ﷽
اگر به خواندن نهج البلاغه علاقه مندید 
اما تا به حال موفق نشدید آن را بخوانید
یا هر بار نصف و نیمه رهایش کردید، 
می توانید در دستیابی به این هدف روی کتاب "نهج‌البلاغه جوانان"، حساب کنید...
ترجمه ای روان، سبک و ساده که طبق سیر تاریخی؛
خطبه ها و نامه ها چیده شده...نه طبق شماره گذاری خطبه ها.
و شما با خواندن این کتاب در واقع هم نهج‌البلاغه را خواندید 
و هم با زندگی امیرالمومنین از ولادت تا شهادت به طور خلاصه آشنا می شوید.
البته بنظرم لازم است در کنارش نهج‌البلاغه ی مرسوم را داشته باشید که 
در صورت نیاز اگر به خطبه ای خواستید مراجعه کنید بتوانید از روی فهرست آن را پیدا کنید.

      

        ﷽
چند سالی ست که هر بار به روزهای پایانی ماه صفر می رسم
دلم میخواهد از سالروز رحلت تا ولادت پیامبرعظیم الشأن 
شامّه ام را پر کنم از عطر و بویِ حضورش 
و دلم را آکنده کنم از مِهر و محبتش...
از این سو آخر شب هایم را اختصاص دادم به این کتاب
تا در سکوت شب با آسودگی خیال رهگذر کوچه ی بنی هاشم شوم.
و در این یک ماه ؛
چه اندازه شب ها برایم دلنشین تر بودند 
و تاریکی را دوست تر می داشتم 
که در این ظلمات دلم را به نور محمد (ص) روشن سازم...
[ عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّم حَريصٌ عَلَيكُم بِالمُؤمِنينَ ]♥️🪐
 
      

        ﷽
میخواستم دمی هم روزگارش شَوم و بشناسمش،
غربتش در دلم فزونی یافت...
      

        ﷽
به صفحه ی پایانی کتاب که رسیدم؛ 
متوجه شدم چقدر دلم بی تاب و بی قرار زیارت مزار شما شده بانو!
با اشک های پیامبر، در فقدان شما اشک ریختم 
و چه اندازه دلتنگ رویِ ماهتابی شما گشتم حضرت مادر...!
به راستی که قابل قیاس با هیچکدام از همسران رسول الله نیستید...
آن زمان که دیدگان عوام الناس، آفتابِ عالم تابِ حضرت خاتم را درک نمی کرد شما وجود نورانی حضرت را دریافتید و دل به مِهرش دادید.
آنگاه که ملامت ها و سرزنش ها لحظه ای شما را به حال خود وا نمی نهاد، شما به آبیاری آن عشقِ آسمانی مشغول بودید و شِکوه ها را با لبخندی از اعماق دل بدرقه می‌کردید...
شمایی که در ناز و نعمت رشد نموده بودید، حال شاهد آن بودیم که با کمال خرسندی و ایمان  و یقین تن به زندگی در شعب ابی طالب دادید...
شما با تمام وجودتان مِهر خود را تصدیق کردید اولین بانویِ مؤمن انقلاب نبوی :)🫀

      

        ﷽
نمی دانم اگر رنج ها، سرگردانی ها و بن بست ها نبود 
چگونه قرار بود به خاطر آوریم امامی داریم که بیش از ما به این وصال مشتاق است...
از دلِ بقیه ناآگاهم؛
اما از دل خود گله مندم، که هنوز رسم انتظار را نیاموخته.
چرا باید یاد امام به روزها و مناسبت ها و اتفاقات خاص زندگی ام
 گره بخورد!؟ 
اگر منتظر نیستم، مأموم که هستم!
اصلا نمی دانم مأمومی که به یاد امامش نباشد و از او بی خبر باشد را می توان مأموم نامید؟‌ 
خدایا محبتش را در دلمان افزون بگردان تا طعم فراق را بی زخم و جراحت دنیایی بچشیم و چشم به راهش باشیم...
      

        ﷽
کتاب برایم مرور کوتاهی بود بر حوادث برجسته و پر رنگ زندگیِ آقا امام حسن مجتبی از ولادت تا شهادت ایشان...

      

        ﷽
چندین کتاب از کرامات حضرت حجت خوانده بودم و گاهی در این‌بین برخی از کرامات برایم تکراری می نمودند، اما شهید سعید چندانی برایم کاملا ناآشنا بود. هیچوقت حرفی یا نام و نشانی از ایشان نشنیده بودم...
قصدم از  خواندن این کرامت عرض دلتنگی بود برای مولا، که چشمانم به اشک بنشیند و غبار ایام از آن زدوده شود...
و چنین حاصل شد:)
این کرامت با توجه به اینکه مدارک پزشکی آن موجود است بنظرم قابلیت آن را دارد که به یک فیلم سینمایی تبدیل شود و یاد حضرت حجت به این واسطه در قلب ها زنده شود.
      

        ﷽
قرار بود رمان پیامبر رو بخونم، اما وقتی کتاب به دستم رسید جلد کتاب متفاوت بود و در واقع کتاب رو اشتباه تهیه کرده بودم.
اما مسئله ای نبود چون نویسنده ی هر دو کتاب یک نفره و موضوع مشترکه.  وقتی شروع به خوندن کتاب کردم متوجه شدم کتاب برای حوزه کودک و نوجوان نوشته شده...اما  نه نوع قلم نویسنده مناسب این دوره از سن هست و نه تصویر گری های کتاب جذابیت بصری داشتند.
مورد حائز اهمیت بعدیِ کتاب شخصیت حضرت خدیجه بود که ایشون رو دارای دو فرزند به نام هند و هاله دونسته بودند (می‌دونم که سن و اولاد حضرت خدیجه مورد بحث هست) و این موارد باعث میشه که نه کتاب رو مناسب حوزه کودک و نوجوان بدونم و نه به کسی پیشنهاد بدم...
      

        ﷽
یک ساعت به اذان مانده بود، 
دست دراز کردم و کتاب را برداشتم؛
به امید آنکه اشکی ببارد و کویر قلبم را به دشتی از نرگس مبدل کند.
شروع کردم  به خواندن، روایت ها کوتاه تر از آن بود که مرا به سمت خیمه ی حضرت حجت هُل بدهد.
اما شوقی را به دلم  انداخت که دست بر زانو بگذارم و دوباره برخیزم به همان سمت که فریادها شنیده می شود ...
بروم تا بشوم از اَعوان و انصارش..
      

        ﷽
باید جوش و خروش خونم را با بیزاری جستن از رژیم صهیونیستی 
به مقاومت در مبارزه با این رژیم تبدیل می کردم .
با اینکه مستندهایی نصف و نیمه و چندین کتاب در
باب این قوم و رژیم خوانده بودم اما نمی توانستم بیکار بمانم.
پس مثل اکثر مواقع میان کتاب ها را گشتم؛
تا کتابی کم حجم، ساده و داستانی پیدا کنم 
چشمم به این کتاب خورد، چندتا بُرش و بازخوردش را خواندم 
مصمم شدم که این کتاب را بخوانم و خواندم .
کتاب در قالب داستان به خوبی توانسته برخی از اطلاعات جسته گریخته ای که از رژیم منحوس دارم را یکجا جمع کند و در اختیار مخاطب قرار دهد...
و بنظرم در به تصویر کشیدن صهیونیست ها تقریبا موفق بوده.
حالا تبرّی جستنم بیش از پیش رنگ گرفت و فریادِ الا لعنة الله علی الظالمین‌ بلند تر ..
      

        ﷽
از اونجایی که این روزا با بچه ها سر و کار دارم 
بخشی از زمان مطالعه م برمیگرده به کتب حوزه ی کودک...
توی قفسه دنبال یه کتاب سبک و غدیری بودم برای یکی از بچه ها، که این کتاب به چشمم خورد و برداشتم تا اول خودم بخونم ...
عنوان کتاب به تنهایی توصیف خیلی لطیفی از امیرالمومنین هستش ؛ «کوهی که خنده رو بود» 
همینطور که ورق می زدم و میخوندم نگاهم مجذوب تصاویر ملیح کتاب شد که میشد انرژی و محبت رو از نگاه کردن بهشون احساس کرد ...
نویسنده در کوتاه ترین شکل ممکن به سه خصلت بارز حضرت
من جمله مهربانی ،شجاعت آقا و ابوالایتام بودنشون در سه قصه اشاره کرده بودن ..
و در نهایت از امانت دادن کتاب مطمئن شدم ^^
      

        ﷽
سنگ محکی ست برای رسیدن به حکومت اسلامی
و شاید هم آیینه ایست
 برای دیدن حکومت حضرت حجت (عجل الله فرجه)

      

        ﷽
کتاب شامل ۸ روایت از رفتار امیرالمومنین با کودکان بود
که به صورت قصه هایی مجزا بیان شده بودند...
و عجیب در عین این که غالباً برایم تکراری بودند
و مخاطب کتاب کودکان هستند اما با خواندن هر بخش آن 
بغضی عجیب ته گلویم را می فشرد و اگر ملاحظه ی سایرین نبود 
به اشک هایم اذن روانه شدن را می دادم...