یادداشت سعیده قاسمی

فرض کنید ز
        فرض کنید زیر اشعه‌های مغناطیسی داخل فضای بسته کانال دستگاه ام آر آی هستید و ناگهان تمام تکنسین کور بشوند! شوک، بهت و ناباوری و داد و فریاد همه، رسما شما را تا مرض سکته زیر قفسی که روی صورت شماست، پیش میبره....
............
 ژوزه ساراماگو، برنده جایزه نوبل ادبیات ۱۹۹۸، در رمان «کوری» به خوبی چنین اتفاقی را توصیف کرده‌است. این رمان برای من یکی از پر جزئیات‌ترین و البته مشمئزکننده‌ترین رمان‌هایی بوده‌است که تا به حال خوانده‌ام.
با این حال یک فرضیه از میانه‌های رمان ذهن من را به شدت درگیر کرد و باعث شد صحنه‌های رمان را با این فرض تطبیق بدهم. این که اگر در صورت کوری چشم انسان‌ها، چنین اتفاقات وحشتناکی می‌افتد، با کوری چشم عقل و دل چه خواهد شد؟ به مراتب بدتر و وحشتناک‌تر! جامعه‌ای که از عدم بصیرت اندیشه رنج می‌برد، هر خرابکاری و فضاحت اندیشه‌ای می‌تواند از او سر بزند.
ظاهرا ژوزه خود در مورد این رمان گفته است که این رمان به انحطاط ارزش‌های انسانی اشاره دارد. موافقم، ولی نه انحطاطی که ناشی از کوری چشم سر است. انحطاطی که در آن کوری چشم سر، عاملی برای ظهور نتیجه‌های کوری چشم اندیشه و دل شده‌است.
...........
خیلی جالب بود که دقیقا در ایام پایانی مطالعه این رمان، توفیق تلاوت آیه ۴۶ سوره حج نصیبم شد: «مگر به گوشه و کنار دنیا سفر نکرده‌اند تا دلی به دست آورند که با آن خودشان حقایق را بفهمند یا حداقل گوشی که با آن از دیگران بشنوند؟ در واقع چشم سرشان کور نیست! بلکه چشم دلشان که در سینه است، کور است!»
عقل و دلی که اثر قدرت خدا را در محاسبه نتیجه، عملا هیچ در نظر می‌گیرد، مصداق این آیه نمی‌تواند باشد؟!!
      
9

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.