بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زهرا شعرباف

@ZahraSharbaf

53 دنبال شده

33 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

                به نظر من از آن کتابهاست که می گن « هر کتاب ارزش یک بار خواندن داره » و به خاطر همین از صفحه ی ۸۰ به بعدش را ادامه دادم. چون اصلا کتاب روان و پیش برنده ای نیست. راستش، کتاب را که تمام کردم با خودم گفتم شاید بهتر بود اصلا کتاب نمی شد و به صورت همان منابع اصلی و سفرنامه هایی که در قامت نسخ خطی در کتابخانه ها در اختیارمان می گذارند باشد اما به هر حال این قسمتش به من ربطی نداشته است و ای بسا سفرنامه هایی از این دست که بی شمار به چاپ رسیده اند.
افرادی که خاطراتشان را از سفر بمبئی در دوره ی قاجار ثبت کرده بودند قطعا نویسنده نبوده اند و صرفا مجموعه ای از وقایع دیده شده را با دایره واژگان آن زمان پشت سر هم نوشته اند. اما کسی که متون را گردآوری و ویرایش کرده قطعا می توانست متن را بهتر و روان تر و در قالب چاپی زبده تری عرضه نماید.

من با عنوان یک علاقه مند به کشور هند و نیز به عنوان کسی که دوسال تمام در این کشور زیسته ام کتاب را به دست کرفتم و البته که بخش هایی برایم جالب بود. از آن جمله در این کتاب می توان نخستین رویارویی ایرانی های دوره ی قاجار با شهرهای دور درک کرد و نوع نگاه ایرانی از هویت ترسیم شده شهری توسط آنان را فهمید.
        
                عزاداران بیل کتاب غلامحسین ساعدی که در سال ۱۳۴۳ نوشته است. این کتاب هشت داستان کوتاه دارد. شخصیت ها و مکان ها در طول داستان بارها تکرار  اما هر بار یک شخصیت پر رنگ تر می شود. شخصیت های اصلی همه مردان هستند آنان که در روستا تمام مشکلات را بررسی و حل می کنند. زنان در این داستان ها در حاشیه و در نقش های دور و گاهی مکمل زندگی می کنند. 
سبک کتاب واقع گرایی است و وضعیت جامعه ی روستایی دهه چهل را به خوبی نشان می دهد. طرز نوشتن ساعدی، ترس از نداری، فقر و فلاکت و گاه بی کسی در بیل را به خوبی نمایش می دهد. 
سبک کتاب در برخی مواضع داستانی به رئالیسم جادویی نیز تغییر می کند آنجا که انسان ها به حیواناتی شبیه موش و میمون و حیواناتی پشم دار بدل می شوند.
داستان چهارم این کتاب مربوط به مشد حسن و گاو اوست  که داریوش مهرجویی فیلم بسیار خوبی از  آن ساخته و وقتی این داستان را می خوانیم مدام چهره ی استاد انتظامی را با تمام ظرافت های بازیگری اش در این نقش به یاد می آوریم. 
به راستی که چه زیباست دنیای کتاب ها که  ما را برای ساعت هایی از روزمرگی ها جدا می سازد.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            پیش از بررسی دقیق، با توجه به تیغ تیز سانسورچی در ایران، می‌نویسم امکان ندارد این داستان به طور متن کامل در ایران وجود داشته باشد و این چنین بوده که ناشرین فاسد و سودجو کمر همت به نابودی داستانش بستند و صدای نویسنده را در آوردند. 
تنها کتابی که کلمه‌ به کلمه‌ی آن مورد تایید شخص نویسنده است،  چاپ نشر روزن در امریکا و انگلیس، مورخ یکم مرداد ماه یک‌هزار و سیصد و هفتاد و چهار در یک‌صد و نوزده صفحه است. 
پیشنهاد می‌کنم با مطالعه‌ی متن چاپ اصلی کتاب حقوق نویسنده را لگد مال نکنید، و پول در جیب ناشرین سودجو نریزید.

گفتار اندر عنوان کتاب
خروس... شاید در نگاه عامیانه به خاطر حضور پررنگ خروس در داستان کتاب، برخی فکر کنند منظور گلستان همان خروس بوده اما خیر. اگر نسخه‌ی سانسورشده و تکه پاره شده را مطالعه نمایید قطعا به موضوع پی نخواهید برد اما پر واضحه که آن خروس در فصل اول کتاب و حضورش تنها یک المان و استعاره بود برای پرداخت و واکاوی یک سنت شوم و دیرینه در بین دریانوردان جنوبی ک در این مورد کمی بعد بیشتر خواهم نوشت، اما خروس یا همان «The Cock» که ابراهیم گلستان به آن اشاره نموده، منظور آلت مردانه است.

گفتار اندر داستان کتاب
خروس داستان بلندی از ابراهیم گلستان است که نسخه‌ی کامل آن نخستین بار سال ۱۳۷۴ در انتشارات روزن در نیوجرسی و لندن و سپس در سال ۱۳۸۴ توسط انتشارات اختران در تهران منتشر شد. تکه‌هایی از نسخهٔ اول خروس سال ۱۳۵۹ خورشیدی در مجلهٔ لوح چاپ شده بود. گلستان به گفته‌ی خودش داستان را در آخرین روزهای سال ۱۳۴۸ و تابستان ۱۳۴۹ نوشته‌است. در دههٔ ۱۳۷۰ این داستان به صورت ناقص و با جمله‌های کوتاه‌شده در قالب مجموعه‌ای به نام شکوفایی داستان کوتاه در دهه نخستین انقلاب به‌چاپ رسید. گلستان اعتراض خود به چاپ این داستان را در ابتدای چاپ کامل این کتاب مکتوب کرد. سال ۱۳۸۵، یک سال بعد از چاپ کتاب در ایران، مجوز انتشار خروس لغو و سال ۱۳۸۶ در بیستمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران فروش آن ممنوع اعلام شد. تلاش ناشر برای دریافت مجوز تجدید چاپ، ثمری نداشت.
داستان خروس کمتر از یک شبانه‌روز زندگی دو مهندس نقشه‌بردار شرکت نفت را نشان می‌دهد که برای مساحی به جزیره‌ای رفته‌اند و با جزیره‌نشینان سر می‌کنند. آن‌ها از سواری جا می‌مانند و مجبور می‌شوند شب را در منزل کدخدا بگذرانند. کدخدا از آن‌ها دوستانه پذیرایی می‌کند و برایشان سفره‌ای رنگین ترتیب می‌دهد. این دو مهمان بعد از ورود به خانه متوجه صدای بلند و عجیب خروسی می‌شوند. کدخدا خروس را حرام‌زاده می‌داند و معتقد است این خروس از ساعت شماطه‌دار به دنیا آمده‌است. این خروس با آوازهای مکرر نابه‌هنگامش اهالی محل و صاحب‌خانه را ذله کرده‌است. خروس، علاوه بر این، بر کله‌ی بز آذین‌شده سردر خانه، مرتب فضله می‌اندازد. کدخدا به نوکرهایش دستور می‌دهد که خروس را بگیرند و بکشند.
نثر گلستان منحصربه‌فرد است و با زمان و مکان داستان و شخصیت‌ها، به‌ویژه با استفاده از گویش جنوبی، مطابقت دارد. این نثر، به‌کلی با نمونه‌های دیگر داستانی او متفاوت و غریب‌ترین نثر گلستان است. سکته‌های عامدانه و اخلال‌های ظریفی که نویسنده در نثر ایجاد کرده‌است، در راستای ضد تفسیر بودن آن است. گلستان دست به نوعی زمخت‌نویسی نادیدنی زده که نه تفاوتش با زبان معیار را به‌رخ می‌کشد و نه خواننده را آزار می‌دهد. شگردهای نثر گلستان برگرفته از متون و ادبیات کهن است. نثر خروس، شاعرانه است و این شاعرانگی، برآمده از ریتمی است که گلستان در آن تبحر دارد و می‌تواند برای ایجاد تنش دراماتیک در داستان، میان تعبیرهای کوتاه و بریده و توصیف‌های طولانی و تغزلی، هماهنگی ایجاد کند. ایجاز در گفتگوها و قدرتشان در پیش بردن داستان قابل توجه‌اند. نقل‌قول‌ها در داستان، چندلایه و اغلب حامل چند معنا هستند. توصیف‌های داستان، زیبا و در شخصیت‌پردازی مؤثر است.

گفتار اندر دارخرستو
دارخرستو، سنتی‌ست دیرینه در برخی شهرهای جنوبی که دریانوردان کودکی را که به علت فقر و تنگدستی از والدینش خریداری کرده‌اند، بر روی چوبی که به شکل آلت مردانه تراشیده‌اند می‌نشانند، و او را روی این چوب فشار می‌دهند تا عضلات مقعدش شل و گشاد شده و برای ارضای جنسی دریانوردان در دریا آماده شود، سپس آن‌ بچه‌ها را «سوگلی» و «همبستر» خود می‌کنند. این مراسم همراه با جشن و شادی است.

کارنامه
انگشت‌شمارند کتاب‌های فارسی که برای‌شان پنج ستاره منظور کرده‌ام. برای این کتاب نمره‌ی ۴.۵ را عادلانه می‌دانم اما بابت شجاعت گلستان، تسلطش به داستان و نبوغش به او ارفاق می‌کنم و او را هم‌نشین بزرگان می‌کنم.

بیست و پنجم آذرماه یک‌هزار و چهارصد و یک
          
                کشیشی که که با کمک مسیح شیعه شد
داستان کتاب ناقوس ها به صدا درمیایند داستان کشیشی است که مسلمان میشود با داستان جذابی که کتابی قدیمی به طور اتفاقی دست او میوفتد و اورا پرت میکند به زمان امیرالمونین و معاویه و عمرو عاص.از  طریق دوست نویسنده خود که کتابی در مورد امیرالمونین نوشته بود مشورت میگیرد و شیعه میشود
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            پیشنهادی برای تمامی طرفداران کامو!!

اکنون نشانه‌ای از درون جریان تاریک زمان سر برآورده است. سرنخی دقیق از این که کسی پایان زندگی "آلبرکامو" را رقم زده است.
در روز چهارم ژانویه ۱۹۶۰ کامو در راه برگشت به پاریس همراه ناشرش و نیز دختر و همسر آن، در یک حادثه هولناک جان باخت. عموما مرگ آلبرکامو را تصادف تلقی می‌کنند اما "جووانی کاتللی" به شواهدی دست یافته که نشان می‌دهد ممکن است کامو به قتل رسیده باشد. کاتللی پس از سال‌ها تحقیقِ دقیق نشان می‌دهد که چرا سران اتحاد جماهیر شوروی سرسختانه در پی حذف آلبرکامو بوده‌اند. او پرسش‌های مهمی مطرح می‌کند که ممکن است پس از سال‌ها معمای مرگ نویسنده شهیر قرن بیستم را روشن کند:
ماموران کا‌گ‌ب چطور از بازگشت کامو و هم‌سفرهایش باخبر شدند؟ تلفن کامو به منشی‌اش شنود شده بود یا  "ماریا کاسارس" معشوقه ابدی‌اش، با بی‌احتیاطی مرگ او را رقم زد؟ آیا کامو از مرگ خود خبر داشت که در نامه‌اش به کارسارس قول داده بود که شب چهارم ژانویه سروقت به شام برسد،: "مگر اینکه در جاده اتفاقی بیفتد؟"