تصرف عدوانی: داستانی درباره ی عشق

تصرف عدوانی: داستانی درباره ی عشق

تصرف عدوانی: داستانی درباره ی عشق

لنا آندرشون و 2 نفر دیگر
3.4
82 نفر |
31 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

134

خواهم خواند

26

ناشر
مرکز
شابک
9789642132980
تعداد صفحات
172
تاریخ انتشار
1399/10/9

توضیحات

        
«تصرف عدوانی» نوشته «لنا کریستین آندرشون» نویسنده و خبرنگار سوئدی است. وی کتاب را در سال 2013 نوشت و همان سال برنده جایزه مهم ترین جایزه ادبی سوئد شد. این کتاب جایزه ادبی روزنامه های سوئدی را نیز برد. از دیگر آثار این نویسنده نیز می توان به «بازی نهایی» و «بدون مسئولیت شخصی» اشاره کرد. «تصرف عدوانی» با توضیح روی جلد با عنوان «داستانی درباره عشق» منتشر شد اما بهتر است کتاب را قصه ای درباره «قدرت امید» بدانیم، وقتی کتاب را بخوانیم، متوجه می شویم شخصیت اصلی داستان گرفتار   امیدی واهی است. «تصرف عدوانی»  داستان عشق زنی منتقد به مردی هنرمند است.  شخصیت زن خواننده را به یاد شخصیت «ماریان» در کتاب «عقل و احساس» اثر «جین آستن» می اندازد. شخصیتی که آقای «ویلوبی» را از قصد در داستان پس می زند و در تعجب است که چرا او عکس العملی نشان نمی دهد! همیشه می گویند «عشق کور است». انسان های عاشق توانایی انتقاد را از دست می دهند و خود را به راحتی فریب می دهند و بی شک  «تصرف عدوانی» این موضوع را به خوبی بیان می کند. وقتی «استر نیلسون»، شاعر و مقاله نویس 31 ساله به سخنرانی درباره «هوگو راسک»، هنرمند شناخته شده دعوت شد، عاشق او می شود و احساس می کند هیچ کس مانند او تاکنون در زندگی اش او را درک نکرده است. صحبت های طولانی بین آنان منجر به تصمیمی مهم در زندگی «استر» می شود. او گذشته اش را رها می کند و قلبش را به روی «راسک» باز می کند اما انتظارش از عشق برآورده نمی شود. مردِ داستان توانایی دل سپردن را ندارد. «استر» را رها نمی کند، او را ترک نمی کند و از او نمی خواهد از زندگی اش بیرون برود اما از رویارویی با او اجتناب می کند. همین موضوع سبب می شود «استر» همچنان احساس کند بارقه امیدی به این رابطه می تابد که ارزش ماندن دارد. هر بار تصمیم می گیرد او را ترک کند با اشاره ای ماندنی می شود. در بخشی از کتاب این حس چنین توضیح داده شده است: «وقتی آدم عاشق است و عشقش پذیرفته شده، تنش احساس راحتی می کند. برعکس وقتی عشق بی پاسخ می ماند، تَن احساس می کند وزنش سه برابر شده است. عشق نوپا روی لبه باریکی می رقصد. ممکن است آدم دوباره وزن واقعیش را احساس نکند، که این خود می تواند در آدم های مضطرب، باتجربه، و آینده نگر، یا در آن هایی که مثل «استر» این قدر امیدوار و خوش باور نیستند، میزانی از تردید پدید آورد.» «آندرشون» دوست ندارد کتابی صرفاً عاشقانه بنویسد و از خلال نوشته اش جریان های روشنفکری معاصر را نیز به خواننده ارائه کند. شخصیت اصلی داستان وی زنی روزنامه نگار و مقاله نویس است و مرد اصلی داستان مستندساز است و دیدگاه های فکری متفاوت از اطرافیان اش دارد. او در کتاب به موضوع های مختلفی چون سیاست، اقتصاد، فلسفه، تروریسم، انقلاب  می پردازد. علاوه بر این، نویسنده قصد دارد به موضوع روانشناسی زبان نیز بپردازد. رابطه بین واقعیت، زبان، و پیچیدگی ذهن انسان برای او بسیار اهمیت دارد. خود «آندرشون» در این باره می گوید: «از نظر من موضوع اصلی کتاب من همین است. در بقیه کتاب ها و حتی در مقاله هایم در روزنامه نیز به این موضوع پرداخته ام. موضوع مهمی که مدت هاست فلاسفه با آن درگیر بوده اند. من معتقدم انسان توانایی درک بخش های از خودآگاه را که زندگی اش به آن وابسته است دارد. اگر جهان را همان طور که خودش را به ما ارائه می دهد درک نمی کردیم توان ادامه حیات نداشتیم. ساختار زبان پدیده ای است که با آن به دنیا می آییم اما زبان یک مدل از دنیا است و خودِ دنیا نیست. زبان قابل اعتماد نیست. درست مانند نظریه تکامل عمل می کند. کلمه ها و جمله  ها  لزوماً نقش ساختار را دارند و تفسیر واقعیت هستند، نه آینه آن! اگر رابطه بین زبان و واقعیت عینی می شد هیچ کدام از مفاهیم شوخی، پوچی، دروغ و حتی عقاید مختلف حول یک محور و در نتیجه ادبیات شکل نمی گرفت. این چالش زبان شناسی و روانشناسی انسان را وامی دارد به این موضوع فکر کند که این شکاف عمیق بین واقعیت و زبان چه بر سر نظر و عقیده ما درباره واقعیت می آورد.» در بخشی از کتاب نیز درباره کلمه  ها  و نقش زبان می نویسد: «کلمه ها  می توانند مثل خاکستر سبک و سوخته باشند؛ مثل خاکستر راحت و سبک پراکنده شوند، بی هدف بچرخند و هر جایی سقوط کنند. کلمه ها سنگ بنای ماندگار و نقطه ثِقل حقایق و معانی نیستند، آ ن ها می توانند فقط صداهایی باشند که مردم با آن ها سکوت را پر می کنند.» به طور کل نویسنده در تلاش است نشان دهد ذهن انسان تا چه حد درگیر زبان است. شخصیت زن داستان درگیر برداشت نادرستِ خود از زبان است و واقعیت را بر اساس کلمه ها  تفسیر می کند و در نتیجه در عشق شکست می خورد. نویسنده قصد ندارد مردِ داستان را محکوم کند بلکه به طور مستقیم اعلام می کند این زن داستان است که درگیر تفسیرهای غلط  از واقعیت شده است.
      

لیست‌های مرتبط به تصرف عدوانی: داستانی درباره ی عشق

نمایش همه
تولستوی و مبل بنفشزندگی دومت زمانی آغاز می شود که می فهمی یک زندگی بیشتر نداریعشق چیست؟ عاشقی از منظر تئوری انتخاب

کتاب های روانشناسی در قالب داستان

5 کتاب

تولستوی و مبل بنفش: این کتاب بیشتر در مورد راهکارایی واسه سوگ و از دست دادن ی نفر هست، و اینکه چجوری باهاش کنار بیایی، ولی من چند تا جمله ی اول کتابو که میخوندم و متوجه میشدم شخصیت کتاب عاشق کتاب خوندنه خیلی بیشتر علاقه مند میشدم که ادامشو بخونم زندگی دومت زمانی آغاز میشود....: این کتاب هم داستان جالبی داشت و من تاحالا با این مدل داستان، کتابی نخونده بودم، در مورد دختری هست که با اقایی اشنا میشه که اون آقا بهش میگه من روزمره شناس هستم ، وقتی که کارهای زیادیو در روز انجام میدید و تکراری باشن دچار روزمرگی زده ی حاد میشید و چند تا کار باید انجام بدید تا این برطرف بشه و به نظرم قشنگ و جالب بود عشق چیست؟: این کتاب هم راجب یک خانم هست که پیش شخصی میره تا تحقیقاتیو شروع کنن که عشق یعنی‌چی؟ مشکل اون خانم این بود که چند وقته با دوست پسرش هم خونه هستن و در ارتباط هستند، ولی اون پسر باهاش ازدواج نمیکنه و سر این موضوع مشکل دارن و اتفاقایی که میوفته جالبه تصرف عدوانی: این داستان هم راجب یک خانم موفق هست که درگیر عشق یک طرفه میشه و اگر تجربه ی رابطه ی یک طرفو داشته باشید قراره کلی حرص بخورید😅 سه شنبه ها با موری: تقریبا داستان مثل کتاب تولستوی و مبل بنفش هست و درس ها و داستان هایی راجب زندگی میده و اول من این کتابو خوندم و واقعا ی جاهایی احساساتی‌میشدم، و کتاب خوب و مفیدی بود

1

یادداشت‌ها

          کتاب : تصرف عدوانی
نویسنده: لنا آندرشون
ترجمه سعید مقدم
نشر مرکز
تصرف عدوانی، رمانی کوتاه از داستان یک عشق است. عشقی که می‌توان آن را نمودی واضح از عشق امروزین دانست. استر نیلسون، شخصیت اول داستان، زنی شاعر و مقاله‌نویس که فلسفه خوانده است در دهه ی 30 زندگی‌اش، در حالی که با دوست پسرش زندگی می‌کند، با مردی به نام هوگو روبرو می‌شود.  هوگو رسک، هنرمند معروفی است. استر مامور می‌شود تا در سمیناری مربوط به هوگو رسک سخنرانی ایراد کند و هوگو رسک را توصیف کند. بنابراین او به تدقیق در آثار هوگو می‌پردازد تا سخنرانی بی‌نظیری را در باب این هنرمند ارائه دهد. این سخنرانی، باب آشنایی را بین استر و هوگو باز می‌کند. 
استر رفته رفته به هوگو علاقمند می‌شود، چیزی که می‌توان بر روی آن نام عشق گذاشت. آن دو با یکدیگر همخواب می‌شوند و رابطه‌شان بدون هیچ تعهدی تا نقطه‌ی غیرشفافی پیش می‌رود. اما به ناگاه همه‌چیز تغییر می‌کند. هوگو غیبش می‌زند، به استر بی‌محلی می‌کند و بدون هیچ توضیحی با او مثل یک غریبه یا دوستی که دورادور می‌شناسد برخورد می‌کند. این اتفاق زندگی استر را دگرگون می‌سازد. رفت و آمدهای گهگاهی هوگو و نمایش‌های عاشقانه‌ای که گاه دیده می‌شود و گاه چنان محو می‌گردد که گویی هیچگاه عشقی در میان نبوده است، استر را آشفته و سردرگم می‌کند. مسئله برای استر، چیزی است که می‌توان نام آن‌را، تعهد گذاشت. تعهد، به معنای چیزی قانونی یا رسمی که برای استر رابطه‌اش را با هوگو تعریف کند. مهم‌ترین پرسشی که استر در سر دارد، این است که به راستی رابطه‌اش با هوگو چه رابطه‌ای است. بنظر می‌رسد استر از فقدان تعهد رسمی یا همان ازدواج در روابط عاشقانه‌ی امروزی رنج می‌برد. او زمان قدیمی را توصیف می‌کند که با تمام بدی‌هایش یک مزیت داشته و آن‌هم مشخص ساختن معنای دقیق و رسمی رابطه‌ی عاشقانه در قالب ازدواج است. 

        

2

          
رابطه از هر سبک و نوعی همیشه برای من موضوع جالبی بوده.
از ازل تا ابد با هر سطح سواد و دیدگاهی با هر سطح دغدقه ای میشه طومار طولانی ازروابط مختلف نوشت.
سرنوشت آدمی از لحظه بسته شدن نطفه گره میخوره به آدم ها ،ارتباط باشون و چالشهاش.
اینارو گفتم که بگم کتاب هایی که راجب روابطن برای من جذابن !
هر رابطه داستانی داره و هر عشق قصه ی خاص خودش .
روایت هر آدم از داستانی که تجربه کرده مارو وارد دنیای جدیدی میکنه و دید نویی به روابط خودمون میده.

اما "تصرف عدوانی"
قصه ی دختری به نام استر که با وجود اینکه رابطه آرومی رو پیش میبره احساس میکنه عاشق شده !
و این عشق چنان اون رو وارد چالش میکنه که جایی بین جمله ها میگه روزهایی بود جهان برام اهمیت داشت اما امروز فقط درگیرم ببینم اون به من علاقه داره یا نه !
سرتاسر کتاب پیش میریم تا ببینیم سرنوشت این علاقه چیه !
به عقیده من کتاب پر از جملاتیه که مارو به فکر فرو میبره و قصه پر کششه پس کتاب بی شک خوندنیه!
برشی از متن
فکر می کنم مشکل اساسی این است که ما کنش های دیگران را رفتار باورانه تفسیر میکنیم از بیرون و عینی!
اما کنش های خودمان را پدیدارشناسانه، از درون آگاهیمان میفهمیم.
این معضل بشر است برای همین ما برای فهم رفتار خودمان چنین گشوده و فراخ دلیم اما برای فهم دیگران چنین بسته و تنگ نظر...
        

1

          من اصولا خیلی با رمان‌های جدید اروپایی و آمریکایی ارتباط برقرار نمی‌کنم. تصرف عدوانی یک پیشنهاد از سوی یک دوست کتابخوان بود برای این که کمکم کنه با ذهنی مرتب‌تر از احساسات در یک رابطه (شاید عشق) بنویسم.  و به این ترتیب بعد از چندین سال بالاخره یک رمان انیرانی غیر کلاسیک خوندم.
 اگر از شکل گفت‌وگو نگاری کتاب‌های خارجی ( آقای x گفت، خانم y گفت و.‌..) فاکتور بگیرم، تجربه‌ی بدی نبود و دوستش داشتم. 
به نظرم تصرف عدوانی پیش و بیش از این که داستانی درباره‌ی عشق باشه، داستانی درباره‌ی یک رابطه‌ی بیمار بود و این بیماری به خوبی تصویر شده بود. 

با وجودی که از داستان لذت بردم اما به نظرم بیش از سه ستاره حقش نیست. چون:
۱) شخصیت پردازی استر خیلی خوب بود اما هیچ کدوم از افراد دیگه، شخصیت نداشتند. صرفا سایه‌هایی بودند از افراد دیگه که تلاش می‌کردند نقشی ایفا کنند. به نظرم وقتی نویسنده، به عنوان دانای کل، استر رو واکاوی می‌کنه لازمه کمی هم به شخصیت مقابل که این تغییرات رو در استر پدید میاره بپردازه. مگر این که داستان رو از زبان اول شخص می‌گفت که خب اون موقع همه چیز فرق می‌کرد.
۲) پایان داستان مثل سریال‌های ماه رمضانی بود. دقیقه‌ی نود و تو دو صفحه‌ی آخر یکباره همه چیز مثل روز روشن شد و شخصیت اصلی به آرامش رسید. صد و هفتاد صفحه، برای دو صفحه. نتونستم باهاش کنار بیام و یک "خب که چی؟" بزرگ تو ذهنم شکل گرفت.
.
منهای این دو مورد، کتاب خوبی بود که از خواندنش بیشتر از انتظارم لذت بردم.
        

2

          ه(شاید اندکی خطر لو رفتن داستان)ه
داستان از این قراره که از زنی شاعر، روزنامه‌نگار و محقق به نام استر نیلسون که زندگی نسبتا خوب و آرامی با شریک زندگیش داره خواسته میشه مقاله‌ای در مورد مرد هنرمندی به اسم هوگو راسک بنویسه. در طول این مقاله استر احساس نزدیکی به هوگو می‌کنه تا جایی که بعضی اوقات ندیده دلتنگ اون میشه. در روز ارائه‌ی این مقاله استر با هوگو روبرو میشه و این شروع ارتباط اونهاست. در طی زمان استر عمیقأ عاشق هوگو میشه تا جایی که از شریک زندگیش جدا میشه به این امید که به هوگو برسه. در طی این زمان استر به این نتیجه میرسه که این عشق دو‌طرفه است و کار به عشقبازی هم میرسه اما کم کم استر میفهمه گویا این عشق فقط از طرف خودشه و از طرف مقابل هر چی هست عشق نیست و این رابطه پر از دوری و شکاف و سو تفاهمه اما با دیدن تمام این نشانه ها باز کوچکترین نشانه ها رو به عشق ترجمه می‌کنه. 
از دید یک ناظر بیرونی شاید خیلی از رفتارهای استر رو نکوهش کنیم. اما باید در این موقعیت باشید تا بدونید چقدر سخته عشق یک طرفه. عشقی که وصال تهش نیست و دل کندن هم‌ زجر آوره. شما خودتون رو جای هر کدوم از شخصیت ها، استر، هوگو یا حتی پارتنر سابق استر بذارید شاید به همه حق بدید. در نهایت عشق فقط در صورتی باعث آرامشه که دو طرفه باشه. عشق یک طرفه (اگه بشه اسمش رو عشق گذاشت) جز عذاب و حسرت هیچی نداره.ه
        

2

          کتاب تصرف عدوانی، شرح آن‌چه عشق (یک‌طرفه) و امید بر سر انسان می آورد، در قالب یک داستان است. شاید باید قید «بر سر یک زن» را هم اضافه کنم، اما مطمئن نیستم روند در مردها متفاوت باشد. این کتاب شرح دقیق حال و هوای غریب عشق و اثر عجیب آن بر تعقل، احساسات و منطق فرد است. این که چطور، در هر لحظه در لباسی، گاه احساس، گاه عشق،گاه کمال و ... جلوه می‌کند و خود را موجه نشان می‌دهد «دم به دم در هر لباسی رخ نمود» و داستان امید، داستان آنچه امید واهی بر جسم و روح فرد وارد می‌کند.
من حقیقتا از این همه دقت و ظرافت و بیان کامل حال و هوایی که عشق یکطرفه و امید واهی بر سر شخصیت اول داستان می‌آورد تعجب کردم.
وقتی کتاب را بخوانید، چه خود تجربه چنین عشقی را داشته باشید یا از نزدیک حال و هوای فردی را که درگیر چنین احساسی بوده مشاهده کرده باشید (با درک کمتر از تجربه فردی) از این همه شباهت شگفت زده می‌شود. همان قصه تکراری اما همیشه تازه‌ی عشق  «یک قصه بیش نیست غمِ عشق، وین عجب/ کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است» و چه عجیب شباهت روایت و سرانجام آن با همه عشق‌های این چنینی، با وجود آن تصور همیشگی «که این داستان من، سرانجامش، شدت و حدتش، با تمام داستان‌های دیگر فرق دارد» و چقدر شبیه آنهاست.
در این کتاب می‌بینم که چطور آدمی (شاید به ویژه زنها) عاشق جلوه‌هایی از شخصیت معشوق (مرد) می‌شوند که تمام وجود او نیست و حتی ممکن است ربطی به شخصیتش هم نداشته باشد. زیاد پیش می‌آید زنی عاشق مردی شود که در حرفه خود، حرفی برای گفتن دارد. مخصوصا که این حرفه در حیطه هنر یا ادبیات باشد و اغلب تمییز آن از علاقه به کلیه ابعاد وجودی معشوق اگر غیرممکن نباشد سخت و مبهم است. و اوضاع زمانی سخت‌تر می‌شود که معشوق (به ویژه هنرمند، ادیب یا فیلسوف) در زندگی شخصی، برخلاف آنچه در تلاش است در معادلات جهانی یا انسانی و ... از آن دفاع می‌کند، عمل کند. مثل شاعری که دم از وفاداری ابدی از عشق می‌زند اما خود هر از چندی معشوقی دیگر بر می‌گزیند.
این کتاب را به همه زن‌هایی که درگیر عشقی یک‌طرفه، یا عشق به مردی مشهور و محبوب ، یا در حرفه‌ی خود متخصص، هستند توصیه می‌کنم و به همه زن‌هایی که سودای عشق و عاشقی در سر دارند. 
و از آنجا که چندان درکی از فضای عاشقی مردها ندارم، این کتاب را از جهت آشنا شدن با آنچه که از فعل و انفعالات عاشقانه در روح و جسم و جان زن‌ها رخ می‌دهد توصیه می‌کنم. شاید در مواجه عشق چنین زنی، رفتار و عملکرد مناسب‌تری داشته باشند.
از لحاظ ادبی، شگفتی خاصی در کتاب نبود که نمی‌دانم به خاطر ترجمه است یا ماهیت کتاب همین است، اما ترجمه به هر حال خوانا و قابل فهم است.
        

3

          از همون اوّل تو صفحه‌ی اول کتاب، تعریفی که از "تصرف عدوانی" خوندم( که یعنی هرکس به شکل غیرقانونی، مالی را از تصرف دیگری بی‌رضایت او خارج کند، به اتهام تصرف عُدوانی محاکمه خواهد شد.)، خیلی انتظارم ازش بالا رفت. چون از طرفی میدونستم داستان عشق و عاشقیه و با توجه به تعریف، به جای "مال تصرف شده"، یه آدم می‌دیدم.
ولی خب زیادم اینطورا نبود:))
وقتی دوستم می‌خواست بهم بدتش، گفت داستان کراش زدن‌های مائه:)) ولی نه والا، این دیگه خیلی مراتب بالاتری از یک کراش و حس به یک نفر بود.
هر رابطه‌ای که یک طرفه باشه، و نه حتی حتما رابطه‌ی بین زن و مرد، رابطه‌ی بین دوست، به همین شکله. و نویسنده عالی حالات و احساسات و نگرانی‌های فردی که رابطه‌ای رو یک‌طرفه جلو می‌بره، بیان کرده بود. یعنی همه داشتن تو زندگیشون و همه قادر به درک و لمس جملات توی کتاب هستن.
ولی خب، اون وسط مسطا، هی بحث‌های فیلسوفانه راه می‌افتاد که واقعاً بعضی وقت‌ها نابه‌جا می‌دیدمشون. یعنی هر قدر این آدم(هوگو) فرهنگی و تو خط هنر قرار بود باشه، با هر جمله‌ای که تو بحق‌های فلسفی‌شون می‌گفت، الکی‌تر و ناجالب‌تر به نظر می‌رسید که این همونه که آدم موقع عاشقی کور و کر می‌شه:)) که یعنی در حالت عادی، تو این آدمو حتّی نمی‌تونی تحمل بکنی.
متن خیلی روون بود، شاید هم روون ترجمه شده بود البته.
فقط جلدشو نمی‌دونم چرا این ریخته که اولش که زیاد از محتوای کتاب نمی‌دونستم، ازش می‌ترسیدم:))
        

0

        موقع خوندنش خیلی اذیت شدم و در عین حال نمی‌تونستم ادامه ندم..

توصیف موقعیت سخت و زجرآوری که خودت خودت رو کوچیک میکنی.. واقعیت رو نمی‌بینی و نمی‌خوای ببینی.. و این امیدهای لعنتی که هزاران بار برمیگردن.. افسون اینکه تو قهرمان یک داستان عاشقانه ای که با صبر تمام مشکلاتش حل میشه
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2