یادداشت
1402/5/21
ه(شاید اندکی خطر لو رفتن داستان)ه داستان از این قراره که از زنی شاعر، روزنامهنگار و محقق به نام استر نیلسون که زندگی نسبتا خوب و آرامی با شریک زندگیش داره خواسته میشه مقالهای در مورد مرد هنرمندی به اسم هوگو راسک بنویسه. در طول این مقاله استر احساس نزدیکی به هوگو میکنه تا جایی که بعضی اوقات ندیده دلتنگ اون میشه. در روز ارائهی این مقاله استر با هوگو روبرو میشه و این شروع ارتباط اونهاست. در طی زمان استر عمیقأ عاشق هوگو میشه تا جایی که از شریک زندگیش جدا میشه به این امید که به هوگو برسه. در طی این زمان استر به این نتیجه میرسه که این عشق دوطرفه است و کار به عشقبازی هم میرسه اما کم کم استر میفهمه گویا این عشق فقط از طرف خودشه و از طرف مقابل هر چی هست عشق نیست و این رابطه پر از دوری و شکاف و سو تفاهمه اما با دیدن تمام این نشانه ها باز کوچکترین نشانه ها رو به عشق ترجمه میکنه. از دید یک ناظر بیرونی شاید خیلی از رفتارهای استر رو نکوهش کنیم. اما باید در این موقعیت باشید تا بدونید چقدر سخته عشق یک طرفه. عشقی که وصال تهش نیست و دل کندن هم زجر آوره. شما خودتون رو جای هر کدوم از شخصیت ها، استر، هوگو یا حتی پارتنر سابق استر بذارید شاید به همه حق بدید. در نهایت عشق فقط در صورتی باعث آرامشه که دو طرفه باشه. عشق یک طرفه (اگه بشه اسمش رو عشق گذاشت) جز عذاب و حسرت هیچی نداره.ه
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.