یادداشت‌های تقی شجاعی (49)

          بامداد خمار رمانی است که عشق در یک نگاه بدون توجه به معیارهای دیگر زندگی مشترک را زیر سوال می‌برد. از این لحاظ می‌توان گفت که رمانی عبرت‌آموز است. حوادث کشش خوبی دارند و هرچند حال مخاطب را خراب می‌کنند ولی او را تا پایان با خود همراه می‌سازند.

به عقیده‌ی من مخاطب برای این کتاب می‌خواند که حالش خوب شود، اما کتاب بامداد خمار با توجه به آنکه تلاش کرده یک موعظه‌ی اخلاقی برای جوانان باشد و مدام با این جمله که "عجب غلطی کردم" استمرار دارد، حال مخاطب را خراب می‌کند.

نکته دیگر آنکه ازدواج دو نفر از دو طبقه‌ی اقتصادی و اجتماعی، الزاما همیشه با شکست روبرو نیست اگر که معیارهای اصلی انسانیت و تقوا لحاظ شود. کمااینکه پیامبر ما چنین ازدواجی داشته است. ولی نویسنده محترم در این رمان، طبقه را به عنوان مهمترین فاکتور در زندگی مشترکِ موفق عنوان می‌کند.

داستان در بستر حکومت رضاخانی اتفاق می‌افتد و نویسنده به جز اشاره‌ای کوتاه به اسم حکومت، التفاتی به شرایط اجتماعی حاکم بر دوره‌ی زندگی شخصیتها ندارد و تنها سرش به انتقال پیام اخلاقی مدنظرش در بستر یک زندگی تلخ گرم است.
        

1

          انجمن خواهری با عنوان "بنه‌جزریت" در صدد تولد انسانی خارق‌العاده است که به عنوان منجی بر زمین حکومت کند.
آنها طی هزاران سال از طریق وصلت ژن‌های برتر انسانی می‌خواهند به هدف خود برسند. و در این راه خون‌های زیادی ریخته می‌شود.

مطابق برآوردها و پیشگویی‌های آنها، منجی نهایی از طریق وصلت دو خاندان بزرگ "هارکونن" و "آتریدیز" به وجود خواهد آمد.

جسیکا؛ همسر دوک آتریدیز، زنی است که مطابق پیمان‌نامه‌ی انجمن خواهری قرار است فرزند دختری به دنیا بیاورد تا از طریق وصلت او با یکی از فرزندان هارکونن، منجی انسانها به دنیا بیاید. جسیکا که سودای قدرت دارد بازی را به هم می‌زند و فرزند پسری به دنیا می‌آورد که مادرش مدعی است منجی موعود انسان‌هاست.

نوجوانی که از اول تولد تحت تعلیمات سخت مادر قرار گرفته و توانایی‌های خارق‌العاده کسب می‌کند. 

داستان تلماسه در سرزمینی به نام آراکیس رخ می‌دهد که مشخصه‌ی مهم آن وجود تلماسه‌های عظیم و ماسه‌کرم‌های غول‌پیکری است که از خودشان ماده‌ای به نام ادویه تولید می‌کنند. و ادویه ماده‌ای است که تنها در آراکیس یافت می‌شود و کاربرد آن علاوه بر استفاده در حمل و نقل سریع بین کهکشانی، ایجاد قدرت پیشگویی، افزایش طول عمر و به خلسه بردن انسان‌هاست.

رقابت سرزمین‌های مختلف بر سر استخراج ادویه‌ی بیشتر از آراکیس، آراکیس را به سرزمینی مهم تبدیل کرده که جنگ‌های خاندانی را به راه انداخته است.

نویسنده کتاب تلماسه _که فیلم و سریالی نیز به همین نام از آن اقتباس و ساخته شده است_ در جای‌جای کتاب از طریق تمثیلاتی به ویژگی‌های منجی که در آموزه‌های اسلامی آمده اشاره می‌کند. او تحول شخصیتی یک نوجوان معصوم که قدرت زیر زبانش مزه می‌کند را به تصویر می‌کشد و انگار به پیشگویی‌های آخرالزمانی درباره منجی طعنه می‌زند و او را به عنوان شخصیتی معرفی می‌کند که از حفره‌ی خرافات وارد باورهای مردم می‌شود و قدرت را به دست می‌گیرد و در جهان خون به راه می‌اندازد.

از رمان و فیلم تلماسه در جهان تشیع، به عنوان یک اثر هنری مهدی‌ستیز نام برده می‌شود؛ چرا که نویسنده‌ی آن با شناخت دقیقی که از آموزه‌های اسلامی دارد تلاش کرده است از طریق نفوذ در ناخودآگاه مخاطب خود، تصوری را که خود از ولایت و مهدویت به عنوان حکومتی بنیادگرایانه و خشونت‌طلب دارد به خورد جهانیان بدهد.

با این وجود تلماسه از نظر فنی و فرمی بهترین کتابی است که تا کنون خوانده‌ام! کتابی که ویژگی‌های هنری آن در کنار ایده‌ی بکر و خلاقانه‌اش، آن را تبدیل به پرفروش‌ترین رمان علمی‌تخیلی کرده است.
        

1

          من با خواندن این کتاب احساس کردم که نویسنده‌ی محترم تلاش داشته از یک واقعیت تاریخی بهره‌برداری شخصی کند برای گفتن عقیده‌ی شخصی خودش مبنی بر اینکه: زن در دین اسلام همیشه مورد ظلم تاریخ واقع شده؛ حتی توسط عالمان و عرفایی که شهرت خاصی در جهان اسلام دارند!
برخی جاها تصویرسازی‌ها به گونه‌ای است که از تاریخ زمان خود فاصله می‌گیرد و به تاریخ معاصر نزدیک می‌شود. فضای داستان، بیشتر از آنکه یادآور تاریخ قرن هفتم هجری و حمله‌ی مغول باشد، یادآور خانه‌زنک‌بازی‌ها و ستم‌های شاهان قاجار به زنان است.

چیزی که در لابلای حوادث داستان مشاهده می‌شود آن است که مخاطب دختر با خواندن این کتاب از دختر بودن خود پشیمان می‌شود.

در نهایت اینکه من به عنوان مخاطب احساس کردم که نویسنده طرفدار مکتب فمینیست است و می‌خواهد ظلم به زنان سرزمینش را لابلای داستانی تاریخی، به نمایش بگذارد. 
البته که ظلم به زنان و نگاه افراطی به آنان در تاریخ قابل انکار نیست. اما اینکه پرداختن به این مسئله _آن هم به این شکل افراطی و با منفور کردن شخصیت‌های بزرگی مثل مولانا و شمس در نظر مخاطب_ چقدر مورد نیاز جامعه‌ی امروزی ماست، قابل بحث است.   
قابل انکار نیست که ظلم به زنان در تاریخ، مختص ایران و اسلام نبوده کمااینکه در جهان داستان‌های تاریخی غرب نیز به آن پرداخته شده است. 
خوب بود که نویسنده عنایت داشته باشند که این نگاه‌های غلط در تاریخ بوده که به نام دین باعث بدنامی دین شده است. نویسنده به جای آنکه این دو مرام را از هم تفکیک کند، شخصیت‌های محبوب تاریخی و دینی را نیز در خلال داستانش منفور می‌کند. 

نمره من به کتاب: ۸ از ۲۰
        

1