این کتاب از زاویه دیدی متفاوت با تمام کتاب های عاشورایی ای که خواندم داستان را روایت میکند‌.داستان سه نوجوان که با شنیدن خبر رویایی سپاه امام حسین علیه السلام‌و یزید در تلاش اند برای همراهی امام حسین (ع) اما در این میان یکی از آن ها دچار تردید می شود و حوادثی که در این راستا رخ میدهد.کتاب ، داستان بسیار جذاب و روایت پر کششی دارد.کم حجم است ، سبک و کوچک و بهترین گزینه به عنوان کتاب همراه.بسیار مناسب نوجوان است و تایید شده کتابنامه رشد  و پرورش.ان شاالله بخوانید و لذت ببرید.
        

          کتاب روایتگر ماجرای سه پسر نوجوان است که قصد دارند به سپاه امام حسین(ع) بپیوندند؛ که در این راه با دشواری¬های زیادی دست و پنجه نرم می¬کنند. سه نوجوان به نام¬های مالک، علی و سعد که مخاطب هیچ اطلاعاتی از سن و سال آنها ندارد. آیا دوازده سیزده ساله هستند یا شانزده هفده ساله. اگر تازه از دوران کودکی عبور کرده¬اند پس چرا به آنها مسئولیت¬های بزرگ سپرده می¬شود. یا از آنها توقع¬های بزرگ¬تر از سن-شان دارند. مثلا نظارت به کار کارگران یا بردن اسرا نزد فرمانده لشکر و... اگر در آستانه جوانی هستند چرا هنوز رفتار کودکانه دارند؟ 
با توجه به ذائقه پیچیده نوجوان ایرانی به نظر من این کتاب مناسب گرده سنی نه تا دوازده سال است. چون از پیچیدگی¬های فرمی بهره نبرده و به اندازه کافی اطلاعات برای روح تشنه نوجوانان ندارد. اما در عوض صحنه¬پردازی¬های داستان ملموس و جاندار هستند. نویسنده شاید در توصیف فضاها و مکان¬ها به اندازه کافی موفق عمل نکرده باشد اما فضا و اتمسفر داستان به خوبی برای مخاطب حتی مخاطب بزرگسال قابل درک است. از دیگر ویژگی¬های مثبت این کتاب می¬توان به پویایی کتاب اشاره کرد. کتابی پر از صحنه و حرکت و دیالوگ. و بهتر از آن گره¬افکنی¬ها و گره¬گشایی¬های پی¬در¬پی که به پویایی کتاب کمک شایانی کرده است. فارغ از توصیف مکان¬ها گویا مخاطب با یک تصویر در حال حرکت مواجه است. اثری که تا حدودی قابلیت سینمایی شدن را دارد مخصوصاً که پیرنگ کتاب به اندازه کافی پررنگ است. هیچ اتفاقی بدون دلیل رخ نمی¬دهد. حضور هیچ¬کس هم اتفاقی نیست. هرکسی که در دل داستان نامی از او برده شده، در پیشبرد داستان مؤثر است. به اندازه¬ای که اگر یکی از آنها نباشد رشته داستان پاره می¬شود. در واقع هیچ آدم اضافه¬ای در داستان حضور ندارد. گرچه تعلیق کتاب کم¬رنگ است اما نویسنده، شخصیت¬های داستان را هم دچار تعلیق کرده و این ندانستن و ناآگاهی و پرسش شخصیت¬ها باعث پیشبرد داستان شده است. 
        

          داستانی نوجوانانه از دوران نزدیک به واقعه کربلا. افرادی که میخواهند به کمک امام بروند و افرادی که برای خوش خدمتی به حکومت، مانع آنان می شوند و این وسط درگیری های سه پسر نوجوان که کدام سمت را انتخاب کنند
        

          داستان دلهای کوچک و بزرگی که هوای همراهی حسین بن علی (علیه السلام) را داشتند اما ... 
        

          سه دوست به اسم‌های علی، مالک و سعد  با وجود داشتن خانواده هایی با فکرهایی متفاوت، رفاقت خوبی با یکدیگر دارند و رازدار هم هستند.
راز این بارشان در مورد پیوستن پدر و دوستان پدر یکی از این بچه ها به سپاه امام حسین است.
از طرفی پدر یکی دیگر از بچه ها از طرف حکومت مامور شده که نگذارد کسی به سپاه امام برسد.
اما این بار راز فقط بین این سه دوست نمی ماند و اتفاقات تلخی و متفاوتی رخ می دهد که حتی کل مردم روستا را هم تحت تاثیر قرار می دهد.

https://taaghche.com/book/25867
        

          «بچه‌های فرات» داستان نوجوانانی است که خبر حرکت امام حسین (ع) و عزیمت او به کوفه را شنیده‌اند و تلاش می‌کنند خود را به امام برسانند تا جزو یاران ایشان قرار بگیرند. این نوجوانان به گوششان خورده که دعوت‌کنندگان امام حسین علیه‌السلام به کوفه، پشت ایشان را خالی کرده‌اند و ترس و طمع مانع از یاری امام علیه‌السلام شده است. این‌ها نوجوانانی هستند که از تردید و ترس بزرگان قلبشان به تنگ آمده و با همۀ عشق و اشتیاق خود به‌سوی امام زمانشان رهسپار می‌شوند. با خواندن این کتاب پی می‌بریم که چگونه ترس و تردید و طمع باعث شد امام تنها بماند و چگونه عقل و ایمان و محبت چند نوجوان باعث میل و اشتیاق آن‌ها به حضور در کربلا شد. ما در این ماجرا داستان و تجربۀ پرهیجان و جذابی را تجربه می‌کنیم و در دنیای پاک سه نوجوان، حق و باطل را به شکلی دیگر می‌بینیم و می‌چشیم. پس این کتاب هم یک جزو سفارش‌های ویژه ما به شما است برای خواندن.
        

          کتاب روان و زیباییه
        

          روایت حماسه عاشورا بطور سنتی در منابر و مداحی‌ها از قدیم امری مرسوم بوده است؛ ولی در روایت این نقطه تاریخ‌ساز برای کودکان و نوجوانان الگوهای زیادی نداریم.
بچه‌های فرات یکی از این تلاشها در حوزه نوجوان است. داستان سه نوجوان در روستایی در نزدیکی کوفه که در دنیای بازی‌های نوجوانی اخبار کوفه و کربلا زندگی‌شان را دچار حوادثی می‌کند.
بچه‌های فرات چون جزو شروع کننده‌ها است، کار خوبی است ولی با ایده‌آل آن فاصله دارد
        

          
به نظرم نویسنده کار جالبی کرده بود.  تقریبا میشه گفت از ماجرای روستایی که حبیب بن مظاهر برای کمک رفته بود، یک داستان در اورده بود. کار جذابی بود که واقعیت و خیال رو ترکیب کرده بود.
البته فکر می‌کنم اون قسمت اخر که دفن پیکر شهدا بود دیگه کار این روستا نبوده و کار روستای دیگه ای بوده که حالا باز نویسنده ربطش داده بود به قصه خودش.

فقط از یه چیز داستان ناراحت شدم و اونم اسم شخصیت منفی داستان یعنی حسن بود. چرا در این داستان هم در حق امام حسن اجحاف شده؟ ایییین همه اسم، چرا اسم شخصیت منفور داستان باید حسن باشه؟!!!