محمدتقی ریاحی

محمدتقی ریاحی

@mohammadtaghi
عضویت

مهر 1401

322 دنبال شده

90 دنبال کننده

        کتاب میخوانم تا بیاموزم
قلم به دست میگیرم تا بیاموزانم
اصالتا اهل شیرازم🙂
      
mohammadtaghiriahi

یادداشت‌ها

نمایش همه
        این کتاب بسیار عالی بود👌
نویسندهٔ عزیز، آقای فتاحی بزرگوار، ۱۲ قصه از کتاب بی‌نظیر شاهنامه فردوسی را برای کودکان و نوجوانان بازگو کرده‌اند. قلم ایشان فوق العاده روان است و داستان ها با نهایت سادگی اما زیبا روایت شده‌اند. داستان ها با اینکه فشرده و تا حدودی خلاصه شده اند، اما همچنان دلنشین هستند و مخاطب را راضی نگه‌میدارند. مخصوصا اگر مخاطب ، کودک یا نوجوان یا حتی جوانی باشد که اطلاعات زیادی در مورد داستان های شاهنامه ندارد. در مورد شاهنامه ای که اثر فاخر ما ایرانی ها هست و جناب فردوسی سی سال برایش زحمت کشید، اما در زمانه ما چنین غریب است که کودکان و نوجوانان و بعضاً جوانان ما، از آن چیزی نمیدانند...
خود من اگر در کودکی پدر و مادرم برایم کتاب داستان های شاهنامه را نمی‌خریدند، یا از کتابخانه مدرسه کتاب داستان های شاهنامه را امانت نمیگرفتم و انیمیشن های شبکه های ماهواره ای را به انیمیشن های شاهنامه‌ای شبکه پویا ترجیح میدادم ، شاید امروز بیشتر از این از شاهنامه سر در نمیاوردم. امیدوارم روزی بتوانم بهترین کتاب نثر کامل داستان های شاهنامه رو پیدا کنم، و روزی آنقدر در ادبیات و شعر فارسی باسواد شوم که بتوانم کل کتاب شعر شاهنامه را هم بخوانم.
تصاویر این کتاب هم قشنگ و خوب بود اما کمی جای کار داشت هنوز. این نظر شخصی من هست.
(البته تصاویر کتاب با تصویری که من در این یادداشت گذاشته‌ام متفاوت است)
دلیل اینکه یک ستاره هم کم دادم این هست که داستان های مجموعه پراکنده هستند و مرتب نیستند. برای اینکه داستان ها را به ترتیب بخوانید و در موقع مطالعه گیج نشوید یا داستان هایی که هنوز نخواندید برایتان اسپویل نشود، به این ترتیب داستان های مجموعه را بخوانید:

ضحاک و کاوه آهنگر 
زال و سیمرغ
زال و رودابه
رستم و کوه سپند
رستم و دیو سفید
گردآفرید
رستم و سهراب
سیاوش
سوگ سیاوش
کیخسرو
اکوان دیو
رستم و اسفندیار

درود بر هرکسی که در مورد ایران و تاریخ ایران و آثار فاخر ایران می‌نویسد ❤️
      

12

محمدتقی ریاحی

محمدتقی ریاحی

1404/7/24 - 13:30

        این کمیک را آبان ماه سال ۱۴۰۳ که با پسرعمه‌ام ارسلان به باغ کتاب تهران رفته بودیم، همراه با یک کتاب دیگر خریدم و تازه چند روز پیش و بعد از تجربه «تخت جاویدن» خواندمش. واقعا از نظر روایت صحیح تاریخ عالی بود👌😍
تصاویر این کمیک بسیار زیبا هستند و با دیدنشون لذت بردم و واقعا حس رضایت از مطالعه و تماشای این کمیک به من دست داد و پیشنهادش میکنم.

این کمیک به سرگذشت آریوبرزن، از سرداران نامدار دوره هخامنشیان می‌پردازد. اسکندر مقدونی که مانند پدرش آرزو داشت آسیا و ایران را به چنگ آورد ، هنگامی که متوجه شد اختلافات داخلی در ایران زیاد و قدرت داریوش سوم هخامنشی ضعیف شده تصمیم گرفت به ایران حمله کند، اما آریو برزن و سپاهش در این جنگ خوش می‌درخشند و تا آخرین نفس مقاومت می‌کنند. 

در این کمیک چهره واقعی اسکندر و داریوش سوم هخامنشی و کلا هخامنشیان در پایان این حکومت را میخوانیم و از تحریف و سوگیری خبری نیست. وفاداری به تاریخ در این کمیک خوش می‌درخشد و ویژگی مهم این کمیک است. اگر میخواهید از حوادثی که منجر به فروپاشی داخلی حکومت هخامنشیان و حمله اسکندر به ایران ، و خیانت هایی که باعث پیروزی او شد اطلاع پیدا کنید این کمیک را از دست ندهید. (روح آریوبرزن شاد و واقعا کاش همه ما روزی مانند او و تمام پاسبان های این مرز و بوم شویم💔🥲)

برشی از متن:
اگر در نبرد گرانیک سرداری چون آریوبرزن راه را بر ما بسته بود، هرگز نمی‌توانستیم پای به این سوی رود بگذاریم...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13

محمدتقی ریاحی

محمدتقی ریاحی

1404/7/24 - 13:20

        تصاویر این کمیک خیلی عالی و جذاب هستند👌😍
(البته تصویری که در بالا گذاشتم از تصاویر کمیک نیست و از گوگل درآوردمش)
واقعا باید احسنت گفت به تصویرگران این کمیک بابت چنین تصویرسازی های زیبایی😍 یکی از دلایلی که جذب این کمیک شدم تصاویرش بود، و همچنان یکی از دلایلی که مانع شد کمیک را به پایان نرسانده رهایش کنم همین تصویرسازی فوق العاده بود. از ۵ ستاره، ۳ ستاره به این کمیک دادم که ۲ تاش بخاطر تصاویرش هست. 

اما داستان و روایت کمیک:
آیدا نوشالی در کمیک تخت جاویدان از کشورگشایی های اسکندر مقدونی میگوید. وقتی که اسکندر بعد از کشورگشایی های بسیاری به سرزمین پارس رسید ، تخت جمشید را به آتش کشید و ثروت آن را غارت کرد. اما او در پی یافتن آب حیات و جاودانگی بود. تمام خرابه ها را زیر و رو کرد و نتوانست آن را پیدا کند. دختر داریوش سوم، رکسانا که اکنون اسیر اوست، وعده میدهد وی را به آنچه که میخواهد برساند. اسکندر همراه رکسانا به دنبال حوضچه آب که در دالان های کاخ هدیش پنهان شده راهی خرابه های باقی مانده میشوند اما ماجرا آن طور که انتظار داشته پیش نمی رود...

داستانش افسانه بود، و تحریف تاریخ بود!🙂
چرا چنین با قاطعیت میگم؟ چون نویسنده هیچ منبع و سند و مدرکی رو در پایان کمیک نیاورده. کاش لطف میکرد و میگفت که منبعش چی بوده که ادعا کرده اسکندر مقدونی به دنبال آب حیات و جاودانگی و نامیرا شدن بوده😐 آیا منبعش اسکندرنامه نظامی گنجوی بوده یا شاهانه فردوسی؟ خب اون ها که افسانه هستند! حتی روایات اسلامی هم که میگن ذوالقرنین به دنبال آب حیات بوده، باید معلوم بشه ذوالقرنین واقعا اسکندر هست یا نه! اما ما فرض میگیریم که هدف نویسنده اقتباس از یک افسانه بوده نه تاریخ واقعی!
اما با سوتی بزرگ داستان چیکار کنیم؟ خانم رکسانا منظورم هست...
داستان این کمیک اینه که رکسانا، دختر داریوش سوم هخامنشی (با داریوش بزرگ اشتباه گرفته نشود) ، اسکندر رو به بهانه اینکه میدونه آب حیات کجاست به دالان های کاخ و ویرانه های تخت جمشید میبره. اما اصلا داریوش سوم هخامنشی دختری به این نام و نشان نداشته😐 من هرچقدر گشتم نتونستم دختری به نام رکسانا رو در تاریخ پیدا کنم که دختر داریوش سوم باشه. درواقع رکسانا یا همون روشنک، دختر وخشه‌ارته بوده که اشراف زاده سغدی بوده و احتمال دادند که پدر همین رکسانا هم در قتل داریوش سوم دست داشته😐 اونوقت در این کمیک رکسانا میخواد انتقام خون داریوش رو از اسکندر بگیره. خب چه کاریه عزیزم، برو از بابای خودت بگیر😅
و جالبه بدونید رکسانا همسر همین اسکندر بوده و برای اسکندر بچه هم میزاد. و بعد از مرگ اسکندر، دستور کشتن دختر داریوش سوم هخامنشی که اون هم همسر اسکندر بوده رو هم میده. حالا توی این داستان شده دختر دلیر ایرانی و دشمن سرسخت اسکندر😑
به هرحال رکسانای خیالیِ داستان، اسکندر رو میبره سر یه حوضی و وانمود میکنه که این همون آب حیات هست. بعد اسکندر رو هل میده و اسکندر میفته توی این حوض و همون موقع کابوس های اسکندر توی خیالاتش شروع میشه. اول از همه خشایارشا هخامنشی رو در کابوسش میبینه؛ نمیدونم میدونید یا نه، اما توی منابع اومده که اسکندر بدمست شده بود و یه زن روسپی او را تحریک کرد که تخت جمشید رو به بهانه اینکه خشایارشا آتن را ویران کرد ، آتش بزنه و ویران کنه. خشایارشا ادعا میکنه که اسکندر نباید گفته های یونانی ها رو راجع اینکه خشایارشا آتن رو ویران کرده باور کند. خب واقعا توی برخی نقل های تاریخی هم اومده که خشایارشا آتن رو ویران نکرد، بلکه خود یونانی ها بعدا اینکار رو توی جنگ های داخلیشون کردند و گردن ایرانی ها انداختند. پس نه میشه خیلی به این روایت کمیک ایراد گرفت ، و نه خیلی میشه درست دانست. چون ویران شدن آتن از وقایع مشکوک تاریخ هست. بعد ، اسکندر در ادامه کابوس هایش به ویرانه های تخت جمشید میرسه و گاو و شیری رو میبینه. شیر ، گاو رو میدره و به اسکندر هم حمله ور میشه. اسکندر شیر رو میکشه، همون موقع میبینه شیر، داریوش سوم هخامنشی هست😐
شیر؟ داریوش سوم؟ خب الان کسی که این کمیک رو بخونه و وقایع تاریخی دوران پایان هخامنشیان رو ندونه که خیال میکنه داریوش سوم واقعا شیر بوده که اینطور تمثیل شده در این کمیک. اما ما میدونیم که داریوش سوم اگه شیر بود در جنگ ها فرار نمیکرد.😑 نویسنده آیا حواسش نبوده که این تمثیل در ذهن مخاطب اثر میزاره؟ مخصوصا وقتی کمیک هست؟ حتی اگر نویسنده میخواسته ایرانی ها را شیر نشون بده، بهتر نبود آریوبرزن رو به شیر تشبیه کنه؟ 
اسکندر در ادامه این کابوس ، داریوش بزرگ و کوروش بزرگ رو هم دیدار میکنه که اسکندر رو بابت حمله به ایران و آتش زدن تخت جمشید سرزنش می‌کنند.
من فقط یک ستاره به داستانش دادم اون هم اول بخاطر دیالوگ های قشنگش، و بعد بخاطر صحبت های کوروش بزرگ در این کمیک که خیلی به دلم نشست. وقتیکه از مراحل ساخت تخت جمشید میگفت واقعا احساس غرور کردم که چطور هنرمندان و معماران کشورم به این زیبایی و دقت این کاخ رو ساختند.🙂 و کلا اون صحنه های کوروش بزرگ رو دوست داشتم. خداییش قشنگ درآمده بود.
در مورد پشیمانی اسکندر مقدونی از آتش زدن تخت جمشید و این همه کشورگشایی و خونریزی چیز زیادی نمیدونم پس در این مورد حداقل فعلا نظری نمیدم.
اما خلاصه اگر میخواهید یک کمیک رو فقط بخاطر سرگرمی بخونید نه برای اطلاع پیدا کردن از تاریخ واقعی، و دوست دارید کمیکی بخونید که در تصویرسازی خیلی خوب عمل کرده باشه، این کمیک رو بهتون پیشنهاد میکنم. اما اگر دنبال این هستید که یک کمیک تاریخی بخونید که تاریخ رو درست و واقعی و بدون تحریف و افسانه‌گویی تعریف کنه اصلا سراغ این کمیک نرید.

📚 کمیک «تخت جاویدان»
✏️ آیدا نوشالی
🎨 تصویرگران: کیاوش پارسا ٫ حمید برغانی
📑 ۵۰ صفحه
کاری از انتشارات هورخش
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

محمدتقی ریاحی

محمدتقی ریاحی

1404/7/18 - 21:28

        امروز کتابچه «شهید ابراهیم هادی» رو خوندم🙂
یعنی یه جورایی ، یه یک ساعتی با شهید ابراهیم هادی خلوت کردم با این کتاب. از کودکی خیلی تعریف این شهید بزرگوار رو شنیده بودم و از اول هم خیلی دوستش داشتم با اینکه خیلی از زندگیشون چیزی نمیدونستم. امروز اما فرصتی شد تا این کتابچه رو بخونم و در مورد ایشان اطلاعات بیشتری کسب کنم🙂 خیلی کتاب قشنگی بود. زندگی شهید هم خیلی معنوی بود. خیلی ازشون یاد گرفتم. عجب زندگی عجیبی داشت. هر خاطره‌ای که میخوندم از ایشان، با خودم میگفتم «این آدم واقعا اهل زمین نبوده. از آسمان ها اومده بود و به آسمان ها هم برگشت.» شهید ابراهیم هادی واقعا یک الگوی بی نظیر یا حداقل کم نظیر است. الگویی که آمد تا به ما انسانیت یاد بدهد و به ما یادآور شود که ما فراتر از این جسم هستیم و اهدافمان هم باید فراتر از این دنیای مادی باشد. ابراهیم از شهرت هم خوشش نمیاد؛ تا زمانی که زنده بود نمیخواست خیلی در چشم باشد، برای همین خدا آنقدر بزرگش کرد که با اینکه به آرزویش رسید و همچون مادرمان حضرت زهرا (سلام الله علیه) مزارش مشخص نیست و شهید گمنام است، اما نام و یادش همیشه در نزد مردم ایران گرامی است❤️‍🩹🥲
کاش من هم بتونم از ایشون، حداقل یه کمی هم که شده توی زندگیم الگو بگیرم😔 

در صفحه آخر کتاب آمده است:
ابراهیم آنقدر روحش بزرگ بود که دسته دسته، دستگیر جوانان شد و آن‌ها را به مرز شهادت رساند و هنوز این جهاد او ادامه دارد. باشد او ما را هم انتخاب کند و دست ما را هم بگیرد و به محفل سیدالشهدا (علیه اسلام) ببرد.

(پ.ن : علت اینکه یک ستاره کم دادم این هست که معلوم نیست هر خاطره از شهید را چه کسی نقل کرده است و ناشر این را درج نکرده است)
      

5

محمدتقی ریاحی

محمدتقی ریاحی

1404/6/27 - 01:02

        عالی
 و متعالی👌🏻😍
قلم خانم فاطمه نفری به قدری زیبا و دلچسب و جذابه که نمیشه وقتی کتاباشون رو دست گرفت لحظه‌ای زمین‌شون گذاشت. «گلوله های برفی» مجموعه ای از داستان های نوجوانِ خانم نفری است که توسط انتشارات بوستان کتاب قم چاپ شده است.
من قبلتر داستان بلند «نگهبان سرو» را به قلم ایشان خواندم و آشنایی من با این نویسندهٔ کاربلد نوجوان نویس، از همان کتابِ زیبا و تاثیرگذار شروع شد. بعدها رمان «بی تابی آرزوها» و دو کتاب مجموعه داستان های نوجوانشان را یعنی همین «گلوله های برفی» و «بچه های مردم» رو خریدم و هرزگاهی در بین مشغله های درسی و کلا درگیری های زندگی، یکی دوتا از داستان های این دو مجموعه را میخوانم و کیف میکنم😍 داستان های «گلوله های برفی» یکی از یکی زیباتر و جذاب تر نوشته شده اند و احسنت باید گفت به نویسنده بابت چنین ایده ها و سوژه هایی. و واقعا هر کدام از داستان ها پندآموز و تاثیرگذار هستند و گهگاهی بر احساسات آدم هم چیره میشوند. گاهی با شخصیت ها میخندیم و گاهی بغض میکنیم و گاهی احساساتی میشویم از فیلم هندی بازی‌هایشان. در کل داستان های خانم نفری این توانایی را دارند که باهاشون مهارت های زندگی را بیاموزیم، ارزش های خانواده و دوستی را متوجه شویم و یاد بگیریم که به جای غم و غصه خوردن برای مشکلات زندگی و لجبازی کردن با آنها، در پی برطرف کردنشان قدم برداریم. 
بخرید، بخوانید ، ضرر نمیکنید.

(پ.ن: چون دنبال عکسی میگشتم که با محتوای کتاب همخوانی داشته باشه، پوستر انیمیشن مهارت های زندگی را انتخاب کردم)
      

7

محمدتقی ریاحی

محمدتقی ریاحی

1404/5/12 - 18:22

        تو خورشیدی
که شعاع وجودت
نور میبخشد به دل های تاریک ما
یا سیدالعابدین🥹

رمانی جذاب ، روان و بسیار ستودنی‌ست که با قلم زیبای خانم دلنواز نگارش شده است ، و انصافاً عجب نگارشی... 
از ابتدای منزل اولِ رمان، دل به داستان دادم و اسعد دست مرا گرفت و از دل صحرای کربلا همراه خود کشید تا بازار کوفه و قصر شام، و کوچه پس کوچه های مدینه! من و اسعد در این سفر طولانی و سی ساله تنها نبودیم، همراهان دیگری هم ما را در این سفر و بیست و دو منزل همراهی کردند. از اسرای مظلوم کربلا و آقایم زین‌العابدین و بانویم زینب کبری ، تا عبیدالله بن زیاد و یزید و حجاج خون‌خوار. گاهی دلم نزد ام اسعد و سهیل و ابوحسون گرم بود، و گاهی با دلی لرزان باید میگذشتم از کنار عمرسعد و مسلم و هشام! گاهی اوضاع به نفع ما بود در خانه علی بن الحسین، و گاهی شمشیر در دست عبدالملک مروان در مسجدالنبی! و چه زیبا بود همراهی مولایم زین‌العابدین. چقدر از او آموختم در منزلش، در بازار و کوچه های مدینه، و در سفر به حج. او رفتار میکرد و با کردارش من از نو مسلمان شدم و به رسالت جدش و امامت خودش ایمان آوردم و افسوس میخوردم که پیش از این سفر ۲۵۳ صفحه‌ای ، هیچی از امام چهارممان نمیدانستم. اگر از من میشنوید، شما هم این کتاب را تهیه کنید و راهی این سفر بشوید! اگر نظر مرا بپرسید، میگویم که وقتی به این سفر آمدید، لب خود را با قدح های شیر منزل علی تر کنید که مطمئنم هزار گواراتر است از می های کاخ سبز. مناجات و دعا و آموزه های انسانیِ علی را بشنوید که تنها راه فرار گوش هایتان از سخنان بنی امیه و پیروانشان است. با جابر و یحیی انس بگیرید، که دوستانی وفادار تر از آنان پیدا نمیکنید همانطور که تا پای جان برای علی یار بودند. در آن شهر لعین شام و در آن دارالاماره نحس کوفه، مظلومیت بنی فاطمه را به چشم ببینید. و خود را آماده کنید که شاید حبیبه و اسعد، شما را هم مانند من شیفته امام چهارم کنند.
و در آخر، متشکرم از خانم دلنواز که با قلم نازنینشان و داستان شیرینشان ، از امام سجاد به ما می آموزند. قلمشان جاودان

السَّلام عَلیَ الحُسَین
و عَلی عَلی ابن الحُسَین
و عَلی اوْلادِ الحُسَین
و عَلی  اَصحابِِ الحُسَین
علیه اسلام 
      

15

محمدتقی ریاحی

محمدتقی ریاحی

1404/4/12 - 21:25

        یکی از بهترین رمان های تاریخی و در ادامه‌ی رمان «نجیب بنی امیه» که به بازگشت خالد بن سعید از حبشه میپردازد. خالد و جعفر و باقی مهاجرین که پانزده سال در حبشه زندگی کرده اند ، حالا و در پایان نبرد خیبر به مدینه وارد میشوند. در یکی از شب های زندگی در مدینه، خالد زنی را میبیند که شبانه وارد مسجدالنبی می‌شود تا با همدستی منافقین ، پیامبر (ص) را به قتل برسانند و حق حضرت علی را غصب کنند. ایده این کتاب بسیار جسورانه هست و به بدترین توطئه تاریخ میپردازد: سقیفه!
و کتاب سعی دارد با استناد به مدارک تاریخی ثابت کند علت درگذشت پیامبر شهادت بود، نه وفات، و کسانی از داخل خودِ مسلمین ایشان را به شهادت رساندند
داستان بسیار هیجان‌انگیز و جذابی دارد و ما باید خالد را در مسیر شناسایی منافقین ، که حتی از رگ گردن هم به پیامبر نزدیک تر شده اند،  همراهی کنیم و جلوی این توطئه را بگیریم
با مطالعه این کتاب هم خندیدم، هم هیجان زده شدم، هم عاشق شدم، هم متعجب شدم و هم گریه کردم🥲
      

17

محمدتقی ریاحی

محمدتقی ریاحی

1404/4/12 - 21:08

        عشق در برابر عشق از نظرم کتاب بدی نیست. داستان داره. شخصیت پردازی ها نسبتاً خوب انجام شده. برای یکبار خوندن نه تنها ضرری نداره که میتونه خیلی هم مفید باشه چونکه برای هر مطلب تاریخی که نویسنده ادعاش رو کرده، پینوشتی در آخر کتاب گذاشته که خیلی میتونه در جهت افزایش اطلاعات تاریخیمون موثر باشه (مخصوصا برای کسانی که در مورد صدراسلام و اتفاقاتی که در اون دوران مخصوصا بین ایران و اعراب افتاده خیلی خبر ندارند.)
داستان در مورد هرمز هست. یک جوان ایرانی که در کودکی در جنگ ایران و اعراب اسیر شده اما تونسته با زرنگی خودش برده نشه و در جامعه اعراب زندگی کنه اما همیشه سنگینی نگاه تحقیرآمیز اعراب رو به خودش که یک عجم هست احساس میکنه. (که البته نمیدونم چرا نویسنده توضیح نداده که این زرنگی هرمز چه شکلی بوده و چطوری تونسته به اصطلاح امورزی شناسنامه عربی برای خودش بگیره) خلاصه هرمز سر قضیه جنگ ایران و عرب و جنایت های عرب در ایران (که به قول خود هرمز خاک ایران رو به توبره کشیدن) از هرکی عربه متنفره. از اسلام و الله و پیغمبر هم متنفره. اما از بخت بدش عاشق دختر یکی از بزرگان عرب میشه. رسیدن به این عشق کشنده ماجراییست که آدم‌های قصه رو به یکدیگر ربط میده. برای این وصال هرمز مسیر سختی رو در پیش داره. رقیبان عشقی هرمز هم بیکار نیستند و امتیازات خاص خودشون رو برای رسیدن به این معشوقه عرب دارند. شیربهای سنگین معشوقه عربی 5 هزار سکه است که هرمز و دوستش بهمن را وادار میکند که در قامت مأموران خلیفه (حضرت علی) به ایران بیایند تا به عنوان هدیه برای امام علی از مردم ایران پول بگیرند تا شیربهای ربیعه را جور کنند. اما همه چیز به این راحتی ها نیست و خیلی زود پای معاویه و امام حسن نیز به این ماجرا باز میشود تا جایی که خون امام حسن جایگزین شیربهای دختر عرب میشود... 
از نظر داستان پردازی، کتاب رو دوست دارم. اصل داستان قشنگه هرچند در روایت بعضی جاهاش لنگ میزنه. سیر تحول هرمز برای کشتن تعصبش هم منطقیه اما اینکه چطوری یهو این همه محبت اهل بیت رو درک میکنه که با شهادت امام علی گریش میگیره، خیلی بهش پرداخته نشده. مستند بودنش هم در مورد تمام گفتار امام حسن و همچنین بیشتر رفتارشون ، نقطه خیلی مثبتی هست که باید بهش توجه کرد. کلا شخصیت پردازی امام حسن رو نویسنده خیلی خوب انجام داده و به محض ورود امام حسن به داستان (در صفحه ۱۵۰) تا آخرین حضور امام در صفحه یکی مانده به آخر داستان، نویسنده دچار یک حال به حالی معنوی میشه  و خودش رو در کنار امام تصور میکنه و محبتش به امام خیلی بیشتر از قبل میشه.
اما روند سریع داستان که از سبک قلم نویسنده میاد باعث شده که با دیگر رمان هایی که میخونیم کمی تفاوت داشته باشه. اما خسته کننده نیست. بعضی دیالوگ ها هم عجیب غریبه طوری که با خودت میگی این رو چرا باید الان اینجا بگه، اما باز هم در تمام داستان این مشکل وجود ندارد.
نسخه انتشارات کتابستان ۲۰۹ صفحش داستان هست، ۲۶ صفحه زندگینامه امام حسن که مثلا شخصیت اصلی داستان هم نوشتتش، و ۳۲ صفحه هم پینوشت های داستان! که در کل میشه ۲۷۱ صفحه
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نشده است.

چالش‌ها

این کاربر هنوز به چالشی نپیوسته است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.