داستان دوئل راجب دوئل دو تا از افسران جنگ به نام دوبر و فرو در بحبوحه جنگ است. جنگی کوچک در دل جنگی بزرگ، مثل درون بعضی از آدمها که در کنار مشکلات زندگی، در درون هم با خودشون مشکل دارند و بدترین آسیب ها رو میبینند.
شخصیت فرو برام شخصیت افسارگسیخته و روانپریشی بود که میتونستم عاشقش بشم ولی تنها چیزی که من را جذب خودش نکرد نحوهی نگارش کتاب بود. ادبی بودن متن بیش از حد بود و دل آدم رو میزد خیلی از افراد به اینجور نگارش علاقه دارند اما من بیش از حد بودن آن را نمیپسندم و دلم را میزند. این داستان میتونست تو ۵۰ صفحه تمام شود ولی توضیح های اضافه باعث خستهکنندگی آن شد.
یک داستان قوی و پرکشش که فدای بیش از حد شاعرانه بودنش شد.