معرفی کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد اثر شهرام رحیمیان

دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد

دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد

3.8
123 نفر |
33 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

204

خواهم خواند

84

شابک
9644481208
تعداد صفحات
112
تاریخ انتشار
1383/12/19

توضیحات

کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد، نویسنده شهرام رحیمیان.

لیست‌های مرتبط به دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد

نمایش همه

پست‌های مرتبط به دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد

یادداشت‌ها

          داستان این کتاب راجع به یک شخصیت خیالی به نام "دکتر نون" است که هم معاون دکتر مصدق بوده است و هم از اقوام دکتر مصدق، دکتر نون و دکتر فاطمی به مصدق قول داده بودند که تا پایان راه در کنار مصدق باقی بمانند اما پس از کودتای ۲۸مرداد دکتر نون زیر شکنجه و تهدید، تن به یک مصاحبه رادیویی علیه دکتر مصدق می دهد. شرم تن دادن به خیانت باعث می شود دکتر نون پس از آزادی به زندگی عادی برنگردد و برای تنبیه خود، خودش را در خانه زندانی کند و افسرده و الکلی و روان پریش شود.
دکتر نون زنی دارد به نام ملکتاج که از کودکی با هم بزرگ شده اند و عاشق و معشوق بوده اند. تن دادن دکتر نون به مصاحبه رادیویی فرمایشی نیز بخاطر ملکتاج بوده است چرا که بازجو و زندانبانان که از شکنجه دکتر نون به نتیجه نرسیده اند تهدید کرده اند که ملکتاج را مورد شکنجه و تجاوز جنسی قرار خواهند داد.
این تهدید، دکتر نون را به زانو درآورده بود و دکتر نون در مصاحبه ای رادیویی علیه مصدق سخن گفته بود. گرچه عشق به ملکتاج باعث تسلیم شدن دکتر نون شده بود، پس از آزادی از زندان، شرم و خشم دکتر نون باعث می شود که او علاوه بر تنبیه خودش، ملکتاج را هم تنبیه کند. دکتر نون که دچار توهم شده است همیشه دکتر مصدق را با نگاهی شماتت بار در خانه اش می بیند و از این که به ملکتاج اظهار عشق کند خجالت می کشد بنابراین به عشق ملکتاج با بی اعتنایی و خشم پاسخ می دهد، تا زمانی که ملکتاج می میرد و دکتر نون پیر و بیمار با جنازهٔ سرد ملکتاج تنها می شود. داستان کتاب از این زمان شروع می شود و بقیه کتاب "فلش بک" به گذشته است.
                    
داستان "دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد" یک داستان تاریخی نیست، بلکه یک داستان نمادین است. دکتر نون ها کسانی هستند که به خاطر عشق به خانه و خانواده تسلیم کودتا می شوند و برای محافظت از زن و فرزندشان باورها و ارزش هایشان را زیر پا می گذارند. آن ها موفق می شوند از خطر بجهند اما زندگی پس از این "آزادی" از هر زندان و شکنجه ای برایشان دردناک تر است. آن ها گرفتار احساس گناه، احساس شرم و احساس خشم می شوند و دیگر نه تنها خودشان از زندگی و لذت های آن محروم می شوند که تلخکامی خود را در کام زن و فرزندشان نیز می ریزند و به تعبیری "از این جا رانده، از آن جا مانده" می شوند.
دکتر نون نماد بخش بزرگی از مردم ایران است. کسانی که آن سوی دیوارهای خانه شان را وطن نمی دانند و تنها به خانواده چند نفره شان متعهد هستند، کسانی که "مصدق ها" را دوست دارند ولی زمانی که مجبور به انتخاب بین "مصدق ها" و "خانه" می شوند خانه شان را انتخاب می کنند. طبعأ در این جا منظور نویسنده یک شخصیت تاریخی به نام دکتر محمد مصدق نیست، بلکه مقصود مسیر "صداقت و شهامت" است، مسیر فضیلت های اخلاقی و ارزش های انسانی.
از تاریخ و ملت ایران که بگذریم نویسنده این داستان موضوعی فراگیرتر را مطرح می کند، این که تنها کسی می تواند از امکانات زندگی لذت ناب و عمیق ببرد که بتواند به خودش افتخار کند، کسانی که برای آسایش بیشتر پا بر ارزش هایی می گذارند که به آن ها باور دارند از آسایش و لذت عمیق نیز محروم می مانند چرا که نسبت به خود شرم دارند و ناخودآگاه تبدیل به زندان بان و شکنجه گر خود می شوند.

البته نیک می دانم که این ماجرا قابل تعمیم نیست. گروه بزرگی از مردم نیز فاقد یک نظام ارزشی هستند. برای ذهن آن ها خیر و شر، فضیلت و رذیلت و زیبایی و زشتی تعریف نشده است. آن ها فقط به منافع می اندیشند! چنین کسانی همیشه طرف برنده را می گیرند و هیچ گاه از زیر پا گذاشتن فضیلت های اخلاقی و تعهدات اجتماعی پشیمان و شرمسار نمی شوند. 

نویسنده: دکترمحمدرضاسرگلزایی(روانپزشک)
        

7

          دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد.
"...آقای دکتر، باور نمی کنم مرده باشد. مطمئنم داره بازی در می آره. من و زنم تا حالا تو این بیست و هشت سال زندگی مشترک جز سه ماه که اونم اجباری بود،  هیچ وقت از هم جدا نشدیم. درسته که سالهاست باهم حرف نمی زنیم و به همدیگه محل نمی ذاریم،  ولی در سکوت هم انگار داریم دائم با هم درد دل می کنیم. لبامو بسته است،  ولی چشمامون با هم حرف می زنن."
 از متن کتاب
پس از ٣٠ ص مطالعه طرح کلی داستان به دستم آمد. ایده اصلی داستان در میان گفت و گوهای دکتر نون با همسرش ملکتاج و دکترمصدق پی ریزی می شود. دکترنون با شرکت در یک مصاحبه اجباری به دکتر مصدق و دولت او خیانت کرده و حالا سرافکنده به گذشته خود و اعمالش می اندیشد. همسرش ملکتاج طی یک تصادف از دنیا می رود و دکترنون جسد او را در اقدامی شجاعانه و احمقانه از بیمارستان می ربایدتا بار دیگر همان تمایل همیشگی آدمیان برای قرار دادن چیزها و افراد در سر جای قبلی به منظور بازیافتن حس آرامش و امنیت درونی آشکار شود و آشفته حالی دکتر فروکش کند.

برخلاف چند نفر از دوستان اهل کتاب و منتقد حس من نسبت به این داستان مثبت بود. البته شاید چون چند داستان با روش روایت گری مشابه و غیرخطی را پشت سر هم خوانده بودم این یکی را امیدوارکننده‌ تر یافتم. ضرب آهنگ گفتگوهای دکترنون با مصدق -که البته برای من یادآور گفت و گوهای راسل کرو با دوست خیالی اش در فیلم ذهن زیبا بودبه خوبی در نقطه اوج داستان شدت می گیرد و با اعصاب خواننده بازی می کند. برخی نپرداختن به شخصیت ها و عمق نبخشیدن به آنها را از نقاط ضعف این داستان بر شمرده اند لکن من اینطور فکر نمی کنم. در داستانی با این قد و قواره و سبک داستان‌گویی روان پریشانه اش زیاد پرداختن به شخصیت ها به فرم اثر لطمه می زند.

سخن پایانی: مطالعه این کتاب قطعا باب میل بسیاری از افراد نخواهد بود.
        

6

sin_alef

sin_alef

1403/12/29

          ملکتاج گفت: «پس چرا منو ناراحت کردی؟ چرا ۲۳ سال زندگی رو برام مثل جهنم کردی؟»
 گفتم: «به خاطر اینکه خیلی دوستت دارم. وقتی تو رو ناراحت می‌کردم, خودم بیشتر ناراحت می‌شدم.»
ملکتاج گفت: «افسوس, زندگی مثل ساعت نیست که بشه عقربه‌هاش رو راحت کشید عقب و گفت از این ساعت به بعد, می‌خوام خوشبخت یا بدبخت باشم.»
دکتر نون گفت: «نه, زندگی مثل ساعت نیست. ولی با این حال گمونم میشه زندگی رو از خیلی جاها از نو شروع کرد.» ملکتاج گفت: «فراموش نکن که من مرده ام.»

پ‌ن۱: #دکتر_محسن_نون دوست و مشاور #مصدق است. بعد از #کودتای_28_مرداد و #تبعید_مصدق ، دکتر نون دستگیر می شود. در زیر #شکنجه از او خواسته می شود که با انجام #مصاحبه‌ای_رادیویی علیه مصدق جان خود را بخرد...
#تضاد_درونی_بین_عشق_و_وظیفه
#عاشقانه_نه‌چندان_آرام
.
پ‌ن۲: زاویه‌ی خاص و متفاوتی از یک واقعه تاریخی معاصر، که داستان پردازی خلاقانه‌اش فکر مخاطب رو درگیر می‌کنه.

#دکتر_نون_زنش_را_بیشتر_از_مصدق_دوست_دارد
#شهرام_رحیمیان
#انتشارات_نیلوفر
#معرفی_کتاب
        

0

          سالی که با مریم تهران بودیم بارها به من گفته بود: فرناز از کتابفروشی جلوی دانشگاه کتاب دکتر نون "زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد" بگیر و بخوان، من هم پشت گوش می‌انداختم یا فراموش می‌کردم.
روزی که رفته بودم وسائلم را جمع کنم و برگردم و اتفاقا مریم هم نبود، رفتم تا برای آخرین بار_ و آخرین بار‌ها چقدر غم دارند_ به کتابفروشی جلوی دانشگاه سری بزنم و این کتاب را دیدم و گرفتم.
گوشه‌ی ذهنم بود که بخوانمش تا اینکه یک شب بابا داشت از بابابزرگ برایم می‌گفت که چقدر مصدق را دوست داشته است، صبح اولین نفر پای دکه‌ی روزنامه‌فروشی می‌ایستاده و به محض باز شدن دکه، روزنامه‌ی سپید و سیاه را می‌گرفته و همان‌جا روی جدول خیابان می‌نشسته و می‌خوانده.
دوباره یاد این کتاب افتادم.

"دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد" مناسب بعد از ظهری است که دوست داری در دنیای یک قصه فروبروی و در ضمن آماده‌ایی تا بسیار غمگین شوی

داستان درباره‌ی دکتر نون و زنش ملکتاج است که عاشقانه یکدیگر را دوست دارند، دکتر نون از نزدیکان و پیروان مصدق نیز هست و در لحظه‌ای از زندگی مجبور می‌شود بین رسالت‌ اجتماعی و عشق یکی را انتخاب کند‌ و از آن پس همه‌چیز تغییر می‌کند!
این قصه باز نشانم می‌داد که سیاست چطور می‌تواند ریشه‌های یک عشق و یک زندگی را بسوزاند.

و از آن قصه‌ها بود که شخصیت‌های کتاب بعد از اتمامش با من ماندند،
هنوز می‌توانم رقصیدن دکتر نون و ملکتاج را در شبی با چرا‌غ‌های روشن در حیاط خانه‌شان یا در سالن رقصی در فرانسه تصور کنم،
دلکش گوش کنم:
هر کجا رفتی پس از من
محفلی شد از تو روشن
یاد من کن ، یاد من کن
و یاد کنم.

و در نهایت انگار غم هیچوقت از ادبیاتِ فارسی جدا نیست؛
همان‌طور که از ما، شما اینطور فکر نمی‌کنید؟

۲۸اسفند، زمستان۰۳
        

27

سَمی

سَمی

1404/4/8

          .
ملکتاج ظاهرا صحیح و سالم بود.زخم کوچکی، مثل خال، روی شقیقه اش بود.انگار که خواب بود و با بوسه ی من بیدار می شد.ولی مگر خواب نبود؟ گیج و منگ بودم.ارام گفتم :"آقای دکتر باور نمی کنم مُرده باشه. مطمئنم داره بازی در می آره. من و زنم تا حالا تو این بیست و هشت سال زندگی مشترکمون جز سه ماه، که اونم اجباری بود، هیچ وقت از هم جدا نشدیم.درسته که سال ها با هم حرف نمی زنیم و به همدیگه محل نمیذاریم، ولی در سکوت هم انگار داريم دائم با هم دردودل می کنیم.لبامون بسته ست، ولی چشمامون با هم حرف می زنن."
#دکتر_نون_زنش_را_بیشتر_از_مصدق_دوست_دارد 
#شهرام_رحیمیان 

Merged review:

.
ملکتاج ظاهرا صحیح و سالم بود.زخم کوچکی، مثل خال، روی شقیقه اش بود.انگار که خواب بود و با بوسه ی من بیدار می شد.ولی مگر خواب نبود؟ گیج و منگ بودم.ارام گفتم :"آقای دکتر باور نمی کنم مُرده باشه. مطمئنم داره بازی در می آره. من و زنم تا حالا تو این بیست و هشت سال زندگی مشترکمون جز سه ماه، که اونم اجباری بود، هیچ وقت از هم جدا نشدیم.درسته که سال ها با هم حرف نمی زنیم و به همدیگه محل نمیذاریم، ولی در سکوت هم انگار داريم دائم با هم دردودل می کنیم.لبامون بسته ست، ولی چشمامون با هم حرف می زنن."
#دکتر_نون_زنش_را_بیشتر_از_مصدق_دوست_دارد 
#شهرام_رحیمیان
        

0

          یکی از ارزشمندترین داستان‌های فارسیِ معاصر. گرچه در سیالِ ذهن ناموفق است اما در خطِ روایتِ داستان تلاش‌های خوبی دارد.
گره‌زدنِ داستان به‌نامِ بلندِ مصدق و فاطمی، وقایعِ کودتایِ ۲۸مرداد، عشقِ دو فعالِ جبهه‌ی ملی، اختناقِ سیاسیِ سال‌های بعد از ۱۳۳۲، کمدیِ تلخِ حضورِ سنگینِ شبه‌مانندِ مصدق بر زندگیِ دکترنون و نوعِ مواجهه‌یِ متفاوتِ رحیمیان به همه‌ی این معقولات، برایِ منِ غرقه در آن سال‌ها و آدم‌ها تجربه‌‌یِ نابی‌ست.
اولین‌بار سر کلاس سوم دبیرستان در رخوت یک زنگِ کلاسی خواندمش. از آن سال‌ها تا به‌امروز مرتبه‌هایِ بسیاری به این داستان بازگشته‌ام و تورقش کرده‌ام..
آن‌جا که دکتر نون در خلوتِ خانه‌ای که جز بویِ تندِ شیشه‌هایِ ویسکی، عطری ندارد، به‌یادِ مهمانیِ خانه‌ی دکتر مصدق می‌افتد..
به‌یادِ دامنِ سرخِ ملکتاج و اندامِ جوانش…
به‌یادِ سبکیِ آن شبِ سرخوشی، شبِ قبل از کودتا، که از «لب‌هایِ ملکتاج خوشبختی می‌چکید…»
        

0

dino

dino

1404/4/14

        این داستان در تهران، پس از کودتای ۲۸ مرداد در دهه‌ی سی شمسی اتفاق می‌افتد. نشان می‌دهد در آن دوران یعنی پس از سرکوب ملی‌شدن صنعت نفت، فضا آکنده از ترس، خیانت، سرکوب سیاسی و انزوای روشنفکران بود.
داستان سه شخصیت اصلی و بیش از چهار شخصیت فرعی دارد‌.
دکتر محسن نون یکی از شخصیت‌های اصلی داستان؛ حقوق‌دان، روشنفکر و از بستگان دکتر مصدق که درگیر کشمکشی میان عشق شخصی و وفاداری سیاسی‌اش است. ذهن پریشان و عذاب وجدان او محور اصلی روایت داستان را شکل می‌دهد‌. 
دومین شخصیت اصلی، ملکتاج همسر دکتر نون، نماد عشق، وابستگی عاطفی و شاید حتی خودخواهی انسانی که حضورش در داستان عامل اصلی تصمیم‌گیری‌های بحرانی دکتر نون است. 
شخصیت اصلی دیگر، دکتر محمد مصدق، نخست‌وزیر ایران در داستان که نماد آرمان‌گرایی، صداقت و مقاومت در برابر استبداد است و بیشتر در ذهن و خاطرات دکتر نون حضور دارد.
دکتر حسین فاطمی شخصیت فرعی داستان و از یاران مصدق بود که حضوری کوتاه اما تاثیرگذار دارد و نماد نسل مبارز و قربانی‌شده‌ی آن دوران است. 
دکتر امینی، شخصیت فرعی‌ای که در فضای سیاسی داستان نقش دارد.
پدر دکتر نون که در خاطرات و ذهن او ظاهر می‌شود و نماد سنت، اقتدار پدرانه و گذشته‌ای که هنوز رها نشده، است.
عموی دکتر نون نیز در روایات ذهنی او حضور دارد و نقش وجدان یا صدای درونی را ایفا می‌کند.
پیرنگ این رمان، ساختاری منسجم اما روان‌پریشانه دارد که با تکنیک جریان سیال ذهن روایت می‌شود. این پیرنگ نه تنها گویای یک داستان عاشقانه-سیاسی‌است، بلکه بازتابی از فروپاشی روانی یک روشنفکر در بستر تاریخی کودتای ۲۸ مرداد است. پیرنگ این داستان خطی نیست؛ بلکه با پرش‌های زمانی، خاطرات و مونولوگ‌های ذهنی، ساختاری چندلایه و روان‌شناختی پیدا می‌کند که بازتاب ذهن دکتر نون است و خواننده را با تجربه‌ی درونی اون درگیر می‌کند.
داستان با زندگی آرام دکتر نون با همسرش شروع می‌شود که وفاداری به آرمان‌های سیاسی و جایگاه اجتماعی قابل‌احترامی دارد.
با وقوف کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دکتر نون دستگیر و زندانی می‌شود. شکنجه‌های جسمی و روحی را تحمل و در برابر فشارها برای مصاحبه علیه مصدق مقاومت می‌کند. [رویداد محرک]
در زندان دکتر نون میان دوراهی قرار می‌گیرد؛ وفاداری به آرمان‌های سیاسی یا وفاداری به عشق همسرش؟! بازجویان از عشق او به ملکتاج سواستفاده می‌کنند تا او مجبور به خیانت شود. [کشمکش اصلی]
او در نهایت تسلیم می‌شود و مصاحبه را انجام می‌دهد که اوج درگیری درونی و سقوط اخلاقی او را نشان می‌داد. [نقطه اوج]
بعد از آزادی، دچار عذاب وجدان شدید می‌شود. در پی این عذاب وجدان رابطه‌اش با ملکتاج سرد می‌شود، به الکل پناه می‌برد و با توهمات ذهنی‌اش با شبه دکتر مصدق به زندگی ادامه می‌دهد اما تبدیل به انسانی منزوی، پشیمان و روان‌پریش می‌شود.
در این داستان، کشمکش‌ها هم به صورت درونی (با وجدانش) و هم به صورت بیرونی (با حکومت، بازجو و حتی همسرش) وجود دارند و تلفیق این کشمکش‌ها به داستان عمق روانی و تراژیک می‌دهد‌. 
هسته‌ی اصلی درون‌مایه‌ی داستان، تقابل عشق به همسر (ملکتاج) و وفاداری به آرمان‌های سیاسی‌ (مصدق) در بزنگاه تاریخی کودتای ۲۸ مرداد است. 
عذاب‌وجدان و فروپاشی روانی دکتر نون، سقوط تدریجی یک روشنفکر را در برابر وجدان خویش به تصویر می‌کشد‌. 
خیانت دکتر نون، تنها خیانت به یک رهبر سیاسی نیست؛ بلکه خیانت به باورها، گذشته و خود درونی‌اش است. این درون‌مایه، داستان را از یک روایت سیاسی فراتر می‌برد. 
جامعه‌ای که قهرمانانش را تنها می‌گذارد و آن‌ها را به انتخاب‌های دردناک وادار می‌کند، درون‌مایه‌ای تلخ و تکرارشونده در ادبیات معاصر ایران است که در این رمان نیز پررنگ است. 
با استفاده از تکنیک جریان سیال ذهن، داستان نشان می‌دهد که چگونه ذهن انسان در مواجهه با فشار، عشق و پشیمانی مرز واقعیت را از دست می‌دهد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1