معرفی کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد اثر شهرام رحیمیان

دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد

دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد

3.7
96 نفر |
26 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

169

خواهم خواند

66

شابک
9644481208
تعداد صفحات
112
تاریخ انتشار
1383/12/19

توضیحات

کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد، نویسنده شهرام رحیمیان.

لیست‌های مرتبط به دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد

نمایش همه

پست‌های مرتبط به دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد

یادداشت‌ها

          داستان این کتاب راجع به یک شخصیت خیالی به نام "دکتر نون" است که هم معاون دکتر مصدق بوده است و هم از اقوام دکتر مصدق، دکتر نون و دکتر فاطمی به مصدق قول داده بودند که تا پایان راه در کنار مصدق باقی بمانند اما پس از کودتای ۲۸مرداد دکتر نون زیر شکنجه و تهدید، تن به یک مصاحبه رادیویی علیه دکتر مصدق می دهد. شرم تن دادن به خیانت باعث می شود دکتر نون پس از آزادی به زندگی عادی برنگردد و برای تنبیه خود، خودش را در خانه زندانی کند و افسرده و الکلی و روان پریش شود.
دکتر نون زنی دارد به نام ملکتاج که از کودکی با هم بزرگ شده اند و عاشق و معشوق بوده اند. تن دادن دکتر نون به مصاحبه رادیویی فرمایشی نیز بخاطر ملکتاج بوده است چرا که بازجو و زندانبانان که از شکنجه دکتر نون به نتیجه نرسیده اند تهدید کرده اند که ملکتاج را مورد شکنجه و تجاوز جنسی قرار خواهند داد.
این تهدید، دکتر نون را به زانو درآورده بود و دکتر نون در مصاحبه ای رادیویی علیه مصدق سخن گفته بود. گرچه عشق به ملکتاج باعث تسلیم شدن دکتر نون شده بود، پس از آزادی از زندان، شرم و خشم دکتر نون باعث می شود که او علاوه بر تنبیه خودش، ملکتاج را هم تنبیه کند. دکتر نون که دچار توهم شده است همیشه دکتر مصدق را با نگاهی شماتت بار در خانه اش می بیند و از این که به ملکتاج اظهار عشق کند خجالت می کشد بنابراین به عشق ملکتاج با بی اعتنایی و خشم پاسخ می دهد، تا زمانی که ملکتاج می میرد و دکتر نون پیر و بیمار با جنازهٔ سرد ملکتاج تنها می شود. داستان کتاب از این زمان شروع می شود و بقیه کتاب "فلش بک" به گذشته است.
                    
داستان "دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد" یک داستان تاریخی نیست، بلکه یک داستان نمادین است. دکتر نون ها کسانی هستند که به خاطر عشق به خانه و خانواده تسلیم کودتا می شوند و برای محافظت از زن و فرزندشان باورها و ارزش هایشان را زیر پا می گذارند. آن ها موفق می شوند از خطر بجهند اما زندگی پس از این "آزادی" از هر زندان و شکنجه ای برایشان دردناک تر است. آن ها گرفتار احساس گناه، احساس شرم و احساس خشم می شوند و دیگر نه تنها خودشان از زندگی و لذت های آن محروم می شوند که تلخکامی خود را در کام زن و فرزندشان نیز می ریزند و به تعبیری "از این جا رانده، از آن جا مانده" می شوند.
دکتر نون نماد بخش بزرگی از مردم ایران است. کسانی که آن سوی دیوارهای خانه شان را وطن نمی دانند و تنها به خانواده چند نفره شان متعهد هستند، کسانی که "مصدق ها" را دوست دارند ولی زمانی که مجبور به انتخاب بین "مصدق ها" و "خانه" می شوند خانه شان را انتخاب می کنند. طبعأ در این جا منظور نویسنده یک شخصیت تاریخی به نام دکتر محمد مصدق نیست، بلکه مقصود مسیر "صداقت و شهامت" است، مسیر فضیلت های اخلاقی و ارزش های انسانی.
از تاریخ و ملت ایران که بگذریم نویسنده این داستان موضوعی فراگیرتر را مطرح می کند، این که تنها کسی می تواند از امکانات زندگی لذت ناب و عمیق ببرد که بتواند به خودش افتخار کند، کسانی که برای آسایش بیشتر پا بر ارزش هایی می گذارند که به آن ها باور دارند از آسایش و لذت عمیق نیز محروم می مانند چرا که نسبت به خود شرم دارند و ناخودآگاه تبدیل به زندان بان و شکنجه گر خود می شوند.

البته نیک می دانم که این ماجرا قابل تعمیم نیست. گروه بزرگی از مردم نیز فاقد یک نظام ارزشی هستند. برای ذهن آن ها خیر و شر، فضیلت و رذیلت و زیبایی و زشتی تعریف نشده است. آن ها فقط به منافع می اندیشند! چنین کسانی همیشه طرف برنده را می گیرند و هیچ گاه از زیر پا گذاشتن فضیلت های اخلاقی و تعهدات اجتماعی پشیمان و شرمسار نمی شوند. 

نویسنده: دکترمحمدرضاسرگلزایی(روانپزشک)
        

6

          دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد.
"...آقای دکتر، باور نمی کنم مرده باشد. مطمئنم داره بازی در می آره. من و زنم تا حالا تو این بیست و هشت سال زندگی مشترک جز سه ماه که اونم اجباری بود،  هیچ وقت از هم جدا نشدیم. درسته که سالهاست باهم حرف نمی زنیم و به همدیگه محل نمی ذاریم،  ولی در سکوت هم انگار داریم دائم با هم درد دل می کنیم. لبامو بسته است،  ولی چشمامون با هم حرف می زنن."
 از متن کتاب
پس از ٣٠ ص مطالعه طرح کلی داستان به دستم آمد. ایده اصلی داستان در میان گفت و گوهای دکتر نون با همسرش ملکتاج و دکترمصدق پی ریزی می شود. دکترنون با شرکت در یک مصاحبه اجباری به دکتر مصدق و دولت او خیانت کرده و حالا سرافکنده به گذشته خود و اعمالش می اندیشد. همسرش ملکتاج طی یک تصادف از دنیا می رود و دکترنون جسد او را در اقدامی شجاعانه و احمقانه از بیمارستان می ربایدتا بار دیگر همان تمایل همیشگی آدمیان برای قرار دادن چیزها و افراد در سر جای قبلی به منظور بازیافتن حس آرامش و امنیت درونی آشکار شود و آشفته حالی دکتر فروکش کند.

برخلاف چند نفر از دوستان اهل کتاب و منتقد حس من نسبت به این داستان مثبت بود. البته شاید چون چند داستان با روش روایت گری مشابه و غیرخطی را پشت سر هم خوانده بودم این یکی را امیدوارکننده‌ تر یافتم. ضرب آهنگ گفتگوهای دکترنون با مصدق -که البته برای من یادآور گفت و گوهای راسل کرو با دوست خیالی اش در فیلم ذهن زیبا بودبه خوبی در نقطه اوج داستان شدت می گیرد و با اعصاب خواننده بازی می کند. برخی نپرداختن به شخصیت ها و عمق نبخشیدن به آنها را از نقاط ضعف این داستان بر شمرده اند لکن من اینطور فکر نمی کنم. در داستانی با این قد و قواره و سبک داستان‌گویی روان پریشانه اش زیاد پرداختن به شخصیت ها به فرم اثر لطمه می زند.

سخن پایانی: مطالعه این کتاب قطعا باب میل بسیاری از افراد نخواهد بود.
        

6

          یکی از ارزشمندترین داستان‌های فارسیِ معاصر. گرچه در سیالِ ذهن ناموفق است اما در خطِ روایتِ داستان تلاش‌های خوبی دارد.
گره‌زدنِ داستان به‌نامِ بلندِ مصدق و فاطمی، وقایعِ کودتایِ ۲۸مرداد، عشقِ دو فعالِ جبهه‌ی ملی، اختناقِ سیاسیِ سال‌های بعد از ۱۳۳۲، کمدیِ تلخِ حضورِ سنگینِ شبه‌مانندِ مصدق بر زندگیِ دکترنون و نوعِ مواجهه‌یِ متفاوتِ رحیمیان به همه‌ی این معقولات، برایِ منِ غرقه در آن سال‌ها و آدم‌ها تجربه‌‌یِ نابی‌ست.
اولین‌بار سر کلاس سوم دبیرستان در رخوت یک زنگِ کلاسی خواندمش. از آن سال‌ها تا به‌امروز مرتبه‌هایِ بسیاری به این داستان بازگشته‌ام و تورقش کرده‌ام..
آن‌جا که دکتر نون در خلوتِ خانه‌ای که جز بویِ تندِ شیشه‌هایِ ویسکی، عطری ندارد، به‌یادِ مهمانیِ خانه‌ی دکتر مصدق می‌افتد..
به‌یادِ دامنِ سرخِ ملکتاج و اندامِ جوانش…
به‌یادِ سبکیِ آن شبِ سرخوشی، شبِ قبل از کودتا، که از «لب‌هایِ ملکتاج خوشبختی می‌چکید…»
        

0