یادداشت -
1404/5/28
خیلی دلم میخواست که ازش ایراد بگیرم ولی نشد... هرجا که داشتم کم کم خسته میشدم از روند داستان، اتفاقی شوکه کننده جلوی روم سبز شد و نذاشت که خسته بشم. هرچقدر میخواستم که با شخصیت اصلی داستان ارتباط نگیرم نمیشد، چون یادداشت های ذهن خودم رو داشت دونه به دونه بیان میکرد. هرچقدر میخواستم از دهکده متنفر بشم، باز دلم میخواست که برم و سری بزنم به اون دهکده و خونه هاش و مخصوصا اسبها :) یک داستان پادآرمانشهری که پسری ناجوان با رسم و رسوم های عجیب آن، هرچقدر که بزرگتر میشود بیشتر آشنا میشود و ما هم دقیقا مثل اون کم کم با دهکده آشنا میشیم. اگه بخوام بگم شبیه چه کتابیه میشه گفت شبیه ۱۹۸۴ و ما و یک رایحهی کم و لطیفی از بوف کور ( از این بابت که اتفاقات داخل داستان رعب آور و عجیب غریب هستند ). خوندنش و به کسایی پیشنهاد میکنم که دنبال اتفاقات عجیب غریب هستند ( خیلی عجیب غریب ) و کسایی که دنبال کتابهای پادآرمانشهری و یکم اگزیستانسیالیسم و پوچ گرایی هستند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.