یادداشت‌های نَوآژهِـ (24)

          نمیدونم از کجا و چطور میتونم شروع کنم ولی مطمئنم اگر سرتون برای تاریخ درد میکنه و یه پیش زمینه نسبی از وضیعت و احوالات ایران در سال های روایت کتاب دارید با قلم آقای مسعود بهنود این کتاب رو دوست خواهید داشت.
شخصیت امینه برای من تا اواخر کتاب شخصیت دوست داشتنی بود، اما چیزی که دیدگاه من رو نسب به شخصیت اول داستان عوض کرد این بود که صرفا برای امینه آینده‌ی مردم ایران و ایران زمین مهم نبود، در سال های حکومت قاجار در فاز های مختلف چه بسا  فراز و فرود هایی که در ریشه به وصیت نامه‌ی امینه می‌رسید،  فکر می‌کنم امینه فقط میخواست نوه و ندیده و نتیجه و نسل هاي بعدش به هر قیمتی در ایران حکومت کنند، چه زیاد قائم مقام ها و امیر کبیر ها یی که به واسطه بند های وصیت نامه‌ی نواب علیه به قتل رسیدن و ایران از داشتن چنین بزرگانی محروم ماند. 
ولی با این حال نمیتوانیم  چشممون رو بر شخصیت کم نظیر امینه در سال های زندگیش ببندیم . دور اندیشی امینه به ریشه‌ی ایران آسیب ها زد ولی کمک هایی هم کرد برای جلوگیری از شورش و از بین رفتن زود هنگام سلسله قاجار. همین. 

 پ. ن :برای منابع تکمیلی پادکست های تاریخ ایران(بنیامین دیبا) و مورخ (احمد هاشمی ) رو شدیدا پیشنهاد میکنم. 
        

0

          چقدر پایان تراژدیکی داشت واقعا! و من چقدر برای توبیاس غصه خوردم. 
شیکاگو برای من بعد از کتاب شاهکاره آقای اریک لارسن یک مفهوم کاملا متفاوت پیدا کرده بود و با داستان این کتاب، این تصور تشدید شد: هر جا دنبال آثار جرم و جنایت هستید، چه در فیلم‌های هالیوود و چه در کتاب‌ها، شیکاگو رو از دست ندید؛ مطمئن باشید دست خالی برنمی‌گردید.

هشدار اسپویل ❌

از خودگذشتگی تریس تقریبا برام قابل حدس بود،
 ولی راستش چون توی همه‌ی جلدها در معرض مرگ قرار می‌گرفت و هر بار امداد غیبی از راه میرسید ،
 انتظار نداشتم این بار واقعا همه‌چیز همین‌جا تموم بشه.

شخصیت‌پردازی‌ها هم برای من متفاوت بود.
 توبیاسی که همیشه حس قدرت و توانایی منتقل می‌کرد، توی این جلد گاهی ضعیف و سطحی به نظر رسید.
 می‌فهمم نویسنده احتمالا می‌خواست پارادوکس بین ظاهر و درونش رو نشون بده، ولی من نتونستم با این توبیاس جدید ارتباط بگیرم.
 در عوض، پیتر این بار خیلی برام جالب شد.
 وقتی از بازگردانی و تلاش برای درست کردن خودش حرف می‌زد، به شدت باهاش همزادپنداری کردم .
ایولین هم تقریبا همون شخصیتی شد که تو ذهنم ساخته بودم، و خوشحال شدم که مهر مادریش رو دریغ نکرد.

فضاسازی رو دوست داشتم؛ نویسنده یک تصویر کلی از همه جا ارائه داده بود و حس گذر زمان و احتمال وقوع رویدادهای آینده رو خیلی خوب منتقل می‌کرد. 
روند داستان هم خوب پیش رفت، نویسنده تعادل رو بلد بود، هرچند به نظرم در پایان کمی عجله داشت و کمتر به احساسات بقیه شخصیت ها و محیط پرداخت.

و در آخر، چیزی که خیلی برام قشنگ بود این بود که تریس آزادی رو انتخاب کرد. آزادی  از بخش‌ها و مکان‌ها، و پیدا کردن خودش که در آدم‌ها و انتخاب‌ها معنا پیدا می‌کرد.

راستش هنوز نمی‌تونم قطعی بگم این جلد نسبت به جلدهای قبل افت داشت یا نه، اما مطمئنم دو جلد آخر خیلی خیلی از جلد اول بهتر بودن.

همین. 
        

0

          معماها این دفعه بیشتر حول محور ایوری می‌چرخید و آخر کتاب هم به خیلی از سؤالا جواب داده شد. با این حال خودم هنوزم دوست داشتم اسمشو نبر پدر ایوری باشه، و حالا که نیست، دوباره افتادم توی همون چاه و بازم نمی‌فهمم چرا ایوری کایلی گرمبز باید یه همچین ارث گنده‌ای گرفته باشه.

 نمی‌دونم چرا این روزها هر کتابی که برمی‌دارم، حتماً پای  مثلث عشقی وسطه و خب به احتمال خیلی زیاد اگه بله بشه نه و یه بار هم بشه هرگز… مثلث چندتا وجه داره؟ (قطعا دوتا 😶).با این حال،  از بین همه احتمال‌ها بیشتر طرفدار شیپ جیمی و ایوری‌ام.



روابط آدم‌ها توی کتاب خیلی پیچیده و ملموس بود. از اونا که یه سری حدس و گمان می‌زنی و بعد با خودت می‌گی یا چهارده معصوم ! پس گریسون پسرِ داییِ مامانِ ایوریه؟! :))) خلاصه که ذات شهر کوچیک همین‌ه دیگه 😭😂

درباره‌ی فضا‌سازی کتاب چیز خاصی نمی‌تونم بگم به‌تنهایی جذاب نبود، ولی با سبک معما-رابطه‌ی داستان جور درمیاد. سطح معماها خوب بود؛ مخصوصاً وقتی لایه‌لایه باز میشدن.
به خصوص برای منی که مهارت خاصی توی حدس زدن ندارم و همه‌ی حدسام اشتباه در میاد . ولی خب وقتی یه سری از قوانین هاثورنی رو یاد بگیری، دیگه می‌تونی بعضی چیزا رو کم‌کم کشف کنی.

همین. 


        

28

          صفحه‌ی اول کتاب رو که خوندم، سریع یاد چند تا داستان مشابه افتادم؛ همون کلیشه‌ی آشنا که یه دختر از خانواده‌ای معمولی سر از قصر درمیاره تا دل شاهزاده‌ی جوان رو به دست بیاره. سنگدل و مجموعه‌ی لونار از جمله همین داستان ها بودن، حتی سایه‌ها میان ما هم حس مشابهی داشت—البته جدا از مثلث عشقی‌اش😁

به نظرم رسید یکی از ضعف‌های جلد اول همین سناریوی تکراری و قابل حدس بودنش بود. با این حال من از توصیف‌های نویسنده خوشم اومد، مخصوصاً وقتی تغییرات چهره و حالت‌های کاراکترها رو می‌نوشت؛ همین ریزه‌کاری‌ها باعث شد شخصیت‌ها برام ملموس‌تر بشن.

راستش من خودِ آمریکا رو کامل درک نکردم. اگه واقعاً یکی از اون دو نفر رو عمیق دوست داشت، باید از اون یکی فاصله می‌گرفت. از طرف دیگه با توصیفات نویسنده به‌نظرم رسید آسپن رو بیشتر دوست داشت ولی دنبال مقام و جاه‌طلبی هم نبود، واسه همین حس خیانت به شاه رو بهم منتقل نکرد. همین تناقض باعث شد بیشتر کنجکاو بشم و بخوام ادامه‌ی ماجرا رو بخونم.

اما در مورد رقابت بین دخترا... به نظرم خیلی سطحی روایت شد. خیلی سریع پیش رفت و نشد شخصیت‌های فرعی رو درست بشناسیم. 

درباره فضای داستان فقط میتونم بگم اینجا ناخودآگاه سلسله لونار رو باهاش مقایسه کردم؛ چون توی خلق فضا و جزئیات خیلی موفق‌تر بود. کتاب "انتخاب" توی دنیایی بعد از جنگ جهانی چهارم روایت می‌شه، ولی من هیچ تغییر خاصی توی تکنولوژی ندیدم—برعکس، انگار همه‌چیز پسرفت کرده بود. با این حال، از توضیحات مربوط به وقایع جنگ و شکل‌گیری ایله‌آ و امپراتوری ایالت چین خیلی بیشتر از ساید عاشقانه ماجرا خوشم اومد 😁

همین.

        

3

          عمیقاً معتقدم جلد دوم و سوم خیلی بهتر از جلد اول بودن :)
تجربه خوندن یاغی شن‌ها و آشنایی با امانی و دنیای شگفت‌انگیزش رو مدیون یکی از بچه‌های کتاب‌خور هستم. بیش از یک سال بود که می‌خواستم سراغ این کتاب برم و حالا که بالاخره فرصت خوندنش پیش اومده، واقعاً خوشحالم.

یکی از چیزهایی که حسابی شگفت‌زده‌ام کرد این بود که یک نویسنده اروپایی با این دقت و ظرافت از نام‌ها و فضاهای آسیایی الهام گرفته. همین باعث شد حس و حال خاصی نسبت به کتاب پیدا کنم.

اگر زادگاهتون فلات یا جنوب ایران باشه و نوجونی‌تون میون شن‌ها گذشته باشه، احتمالاً شما هم مثل من موقع خوندن کتاب حس می‌کنید امانی همین بغل گوشتون داره انقلاب رو رهبری می‌کنه ✨😂

و اما بهادر... برای من حال و هوای مولانا رو داشت؛ هم همه‌جا بود و هم هیچ‌جا نبود ، همانا متفاوت و عمیق. اون مهربان‌تر و دلسوز تر بودنش(نسبت به بقیه جن ها) رو خیلی دوست داشتم. و در آخر درود بر آلوین همیلتون، با روح بلندپرواز و قلم ماجراجوش. همین:))

        

27

        گوش بدهید ببینید چه می‌گویم؛
مرگ یونس برای من یک معما ماند. راز. سرّ. یا هر اسمی که بشود رویش گذاشت. از آن آدم‌هایی بود که نباید می‌رفت… و گلچین روزگار، عجب خوش‌سلیقه است!
سارا، برخلاف بسیاری از نوجوان‌هایی که این روزها زیاد در کتاب‌ها می‌بینیم، به دل می‌نشست.
البته گاهی با بعضی رفتارهایش، حسابی روی سلول‌های عصبی مغزم رژه می‌رفت!
اما چند وقت است تصمیم گرفته‌ام خودم را واقعاً جای شخصیت‌ها بگذارم.
اگر من هم در یکی از آن سوله‌های اشتراکی زندگی می‌کردم و روزهایم در صف گرفتن نفت می‌گذشت، احتمالاً رفتاری "خانمانه‌تر" از سارا نداشتم...
اگر علاقه‌ای به کتاب هایی با پایان باز ندارید، پیشنهاد نمیکنم 

و ممنونم از نازنین‌رفیقم،
که کتاب را در یک حرکت از پیش تعیین‌نشده، درست و به‌موقع به دستم رساند. همین.

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

        چیزی که می‌تونم بگم اینه: عجیب بود، آشنا بود، پر از تناقض. آمیخته با جنون، با ترس... و لبریز از بی‌عدالتی‌ای که قرار بود با انقلاب از بین بره.

از نظر نوشتار و توصیف‌ها، شاید بشه گفت شاهکاره. اما محتوای کتاب؟ آزارم داد.
روح سرکش من نمی‌تونه بپذیره که چطور حیوانات مزرعه از یک ظلم، پناه بردن به ظلمی دیگه. چطور تن دادن به جنونی تازه، به آوارگی و فراموشی آرمان‌ها.
همین.


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

        کتاب زیبایی بود با اینکه من درواقع با ترجمه های  تلگرامی شروعش کردم و باقیش  را خودم خوندم در ادامه یک سری صحبت ها دارم راستش چیزی که بشدت آزارم میداد اینکه آشیل هیچوقت نتونست پیش پاتروکلوس بمونه  طمع شهرتی که هیچوقت به دستش نیآورد و عوضش پاتروکلوس را هم از دست داد بیشتر از همه باعث غمم میشه :)))  از حمایت های کایرن سپاس گذارم :))))  و در نهایت از پسر آشیل بدم میاد مرتیکه از خود راضی من هم سن تو بودم جرات نداشتم رو حرف پدرم حرف بزنم :/// 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

9

        مِدانید خوب کتابی بود:))))
.
.
ملی جان  و داداش ممد با نقش پررنگش در نصیحت های برادرانه و محسن (داشم نقش اصلی 😭😂) ، آقاجان با اون دریا رفتنش(😭🤭) دایی اکبر راز دار ترین رفیق محسن، مامان با دستپخت عالیش، زندایی نوشابه با اشتها سیری ناپذیرش تو غدا خوردن و حامله شدن‌(🙂😂) ، آقای دکتر (...)، مریم که توی مسابقه بین کم نقش ترین فرد داستان با آقای دکتر رقابت میکنه و هنوزم از غلامعلی عقب تره، دریای دل ها که آخرش من نفهمیدم به محسن زنگ زده یا نه (🫠😭)، ابی جان عاشق، خانم شهریاری، انوش جانِ آرتیست، امین برادر زن خیالی، فرهاد با دختر خاله ‌ی دانشجوش، احسان و مهسا و ناصر و داشم پری پلنگ و همه کسانی که این جلد را برام
 خوندنی تر و فراموش نشدنی تر کردن ممنونم 🌷😙:))) 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0