معرفی کتاب اولین نفری که در نهایت میمیرد اثر آدام سیلورا مترجم سمیرا بیات

اولین نفری که در نهایت میمیرد

اولین نفری که در نهایت میمیرد

آدام سیلورا و 2 نفر دیگر
4.3
42 نفر |
22 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

19

خوانده‌ام

99

خواهم خواند

79

شابک
9786225884809
تعداد صفحات
325
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        کتاب (اولین نفری که در نهایت می‌میرد)  بعد از کتاب (هر دو در نهایت می‌میرند) به چاپ رسید اما روایت قبل از داستان (هر دو در نهایت..) است
داستان  در سال ۲۰۱۰ و زمانی اتفاق می‌افتد که سازمان death-cast (پیک مرگ) افتتاح میشود و شروع به کار میکند...
      

لیست‌های مرتبط به اولین نفری که در نهایت میمیرد

نمایش همه

یادداشت‌ها

Nika

Nika

1403/9/25

        این کتاب هم مانند کتاب قبلی پر از ماجرا بود.ماجرای دو پسر که در نهایت یکی از آنها مرد و دیگری با قلب او زنده ماند.
این کتاب پایان تلخ و غم انگیزی داشت.ولی بازهم به همه ی ما نشان داد که زندگی بدون افراد مهم خیلی دردناکه ولی بازهم زندگی ادامه دارد.
من هر دو جلد کتابو دوست داشتم و واقعا دو جلد این کتابو پیشنهاد می کنم‌.
اميدوارم شماهم از خوندن این کتاب لذت ببرید.

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

          — روند پیش بردن داستان طبق کتاب قبلی "هردو در نهایت می‌میرند" بود؛ داستان‌ها از دیدگاه‌های مختلفی روایت می‌شد و بنظر می‌اد سبک نویسنده اینطور باشه که بنظر من نقطه قوت به حساب می‌اد.

— درمورد خود داستان؛ به‌کار بردن جزئی‌نگری‌های کوچیک برای لذت بردن از ۲۴ ساعت قبل از مرگ باز هم نتونست مسئله‌ی دردناک اطلاع داشتن از زمان مرگ رو جبران کنه. چیزی که درمورد کتاب غم‌انگیزه اینه که ما شخصیت‌های کامل و سرخوشی رو نداریم، هرکدوم از افراد کمبودها و چاله‌های زندگی خودشونو داشتن و ترک کردن این دنیا با زخم‌هایی که هنوز نتونستی ببندیشون، پایان وحشتناکی بنظر می‌اد. 

— از دیدگاه اجتماعی، درواقع علاوه‌بر به تصویر کشیدن روند پذیرفتن شرکت تازه تاسیس پیشگویانِ مرگ، کنار اومدن با طرز فکر اجتماع‌های کوچیکی مثل خانواده هم به تصویر کشیده شده بود که تا چه حد ممکنه زندگی اون فرد رو دستخوش تغییراتی بکنه و از اون آدم‌های نزدیک؛ افراد غیرقابل بخششی بسازه.


        

10

          ساعت ۵:۳۷ صبح در تاریخ ۱۳ فروردین. 
من تمومش کردم. 
الان ۵:۳۸ صبحه که دارم حسم رو مینویسم. 
صورتم به دلیل قطره های اشکم خیس شده. 
من با والنتینو زندگی کردم با اوریون و اسکارلت گریه کردم. 
از «هردو در نهایت میمیرند» هم دردناک تر بود. 
داستان برمی گرده به ۱۰ جولای ۲۰۱۰،دقیقا هفت سال قبل از اینکه گوشی متیو و روفوس برای ساخت آخرین روز زندگی شون به صدا در بیاد. 
سال ۲۰۱۰ بود که شرکت پیشگویی مرگ تاسیس شد. 
و در همون روز اول آدم های زیاد بودن که قرار به مردن شون بود. 
این کتاب: 
قصه ای از عشق، دوستی، جدایی، لبخند، فداکاری. شجاعت و مرگ بود. 
کتابی که از شروعش گریه کردم، تعجب کردم و با خنده هاشون، خندیدم.«به زبان ساده کتاب رو زندگی کردم.»
احساسی که در سومین کتابی که در عمرم خوندم(هر دو در نهایت میمرند) بعد از شش ماه در سی و چهارمین کتابم(اولین نفری که در نهایت میمرد) به من برگشت. 
سخنی با نویسنده: 
آقای سیلورا، نمیدونم چه جوری این ایده به ذهنون رسیده و به این نتیجه رسیدید که روی کاغذ پیاده کنیدش. 
اشک خیلی ها رو جاری کنید. 
من و خیلی های دیگه کتاب هاتون رو به عنوان خواننده میخونیم و باز هم لمس میکنیم. 
اما شما خالق: 
🔸متیو
🔸روفوس
🔸والتینو
🔸اوریون
🔸گلوریا
🔸پلوتونی ها
🔸لیدیا
🔸دالما
🔸اسکارلت
🔸خواکین رزا
🔸فرانکی
🔸پاز
🔸و.... 
بودید. شب ها و روز هایی رو با این کتاب گذروندید.
و به طور واقعی زندگی کردید.... 
------------------
من به این کتاب ⭐⭐⭐⭐⭐
البته منهای یک⭐
یعنی⭐⭐⭐⭐
و تنها به دلیل ترجمه ای بود که دوست نداشتم، پس درباره علاقه من به کتاب نیست. 
------------------
ساعت ۵:۵۶
و من ۱۹ دقیقه ست که کتاب رو کنار گذاشتم. 
و هنوز... 
غرق در کتابم😢
        

11

        میتونم بگم این جلد دو هر دو در نهایت میمیرند بود و این دو نفر متیو و روفوس رو میشناختن و خیلی برام هیجان انگیز تر از هر دو در نهایت میمیرند بود
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

حسنآ

حسنآ

1403/12/19

        اریون و والنتینوی عزیزم قلبم رو به طور کامل بدست آوردن:)
آقای سیلورا که جلد دوم رو یه جورایی گذشته‌ی جلد اول نوشته بود، تیکه های پازل رو خیلی خوب کنار هم چیده بود.
همیشه عاشق مجموعه هایی بودم که جلد دوم،گذشته‌ی جلد اول رو روایت میکنه. و این کتاب همچین چیزی بود.
فکر میکنم دردی که شخصیت ها می‌کشیدن رو منم تجربه میکردم.
عشقی که به تدریج توی قلبشون جوونه زد و رشد کرد و رشد کرد و رشد کرد... حتی وقتی که اولین نفر در نهایت مرد.
مثل جلد اول، هر فصل از دیدگاه یک شخصیت روایت میشد و جوری که توی ذهنشون طرف مقابلشون رو توصیف میکردن عشق واقعی رو نشون میداد.
حتی شخصیت های فرعی هم تونستن قلبم رو ببرن... قلبشون پر از درد بود و اون درد رو به من و همه‌ی خواننده ها منتقل میکردن. جوری که یک بچه مجبور شد کاری بکنه که تا آخر عمرش بابت اون کار توسط اطرافیانش بازخواست میشه...
و پایان کتاب... قطره اشک هایی که میریختم قابل شمارش نبود. من عاشق این کتاب و جلد قبلیش هستم:)

این انتشارات و ترجمه خیلی خوب و مقبول نبود و واقعا اذیت شدم ولی قشنگی داستان این ترجمه بد رو خنثی می‌کرد. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

10

          کتاب هر دو در نهایت می‌میرند که به نوعی جلد اول این کتاب محسوب می‌شه رو بیشتر از این کتاب دوست داشتم. اولاً توی این کتاب خیلی به مسئله همجنسگرایی توجه شده و ما شاهد ابراز علاقه های فراوان دو شخصیت اصلی کتاب که هر دو همجنسگرا هستند، هستیم و در چند جای کتاب هم مطالبی در حمایت از همجنسگرایی اومده بود. به دلیل اینکه شخصیت های اصلی کتاب همجنسگرا بودند و در واقع داشتم داستان عاشقانه دوتا پسر همجنس باز رو می‌خوندم اصلاً نتونستم با کتاب ارتباط بگیرم و از اینکه والنتینو مرد ناراحت نشدم.
انتظار داشتم مطالب کتاب تا حدی بیشتر از این سانسور می‌شد چون خوندن لحظه رابطه جنسی دو تا همجنس باز‌ و بوسه‌هایی که از همدیگه می‌کردند اصلاً برام جالب نبود،حال بهم زن بود.  میشه گفت این کتاب تا حدودی درباره گذشته شخصیت‌های کتاب هر دو در نهایت می‌میرند بود، ما تو این کتاب شاهد حضور کوتاه شخصیت‌های کتاب هر دو در نهایت  می میرند بودیم که این مورد برام جالب بود، همچنین ما تو این کتاب شاهد روزهای اول راه‌اندازی موسسه پیشگویی مرگ بودیم.
ترجمه کتاب هم متاسفانه افتضاح بود، این یه رمانه و منطقی نیست که گفتگوهای شخصیت های کتاب، به حالت کتابی نوشته بشه انگار مطالب کتاب توسط برنامه‌های مترجم ترجمه شده نه توسط یک مترجم، ترجمه رو اصلاً دوست نداشتم. در جاهای مختلف کتاب هم مشکلات‌ نگارشی وجود داشت. 
در کل به دلیل وجود موضوع همجنسگرایی این کتاب رو اصلاً نپسندیدم.
        

7