یادداشت نَوآژهِـ

        وقتی شیدا داشت داستانش رو برای مسابقه کامل می‌کرد، یه قسمت از متن رو نشونم داد و بهش گفتم اینجا یه جوریه، انگار خودت هم مطمئن نیستی می‌خوای چیکار کنی. من که اصلاً خواننده‌ی حرفه‌ای نیستم هم فرق بین تعلل شخصیت و تردید تو نسبت به پایان داستان رو می‌فهمم.

قلم کیاراکس هم تا قبل از بخش‌های پایانی کتاب همین حس رو بهم می‌داد؛ انگار خودش هم نمی‌دونه قراره چیکار کنه. فقط می‌نویسه تا داستان شکلی مبهم از احساسات رو منتقل کنه. خب، آدم با خودش فکر می‌کنه واقعاً طبیعیه که شخصیت اصلی این‌قدر نسبت به احساساتش سست‌عنصر و بی‌اراده باشه؟ اینکه هر جا و کنار هر کسی باشه حالش خوب بشه؟! احتمالاً پایان داستان از قبل مشخصه، ولی چیزی که من شخصاً دنبالش هستم اینه که بفهمم چی می‌شه که آمریکا بین شاه و نگهبان یکی رو انتخاب می‌کنه؛ همین.
  
      
6

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.