یادداشت‌های Motahare (19)

          داستانش توی فضای جدیدی اتفاق میفتاد و  داستان جالبی هم داشت
اما من نتونستم اونجور که باید و شاید باهاش ارتباط بگیرم 
شاید فصل های بعدیش،اما این فصل نه
        

           کتاب جالبی بود.
خیلی دوست داشتم یه کتاب رمان راجب ایران باستان بخونم و خوشحالم که پیداش کردم.
پرت میشدم تو پاسارگاد و دلم نمیخواست از اون فضا بیام بیرون
به زودی میرم سراغ جلد دوم.
        

          کتاب جالبی بود 
برای آدمایی که مسیرشون رو گم کردند یا احساس پوچی می‌کنند میتونه مفید باشه 
پیشنهادم اینه که برای یک بار این کتاب رو بخونید.


پ.ن:وایب کتابخانه نیمه شب و معجزه های خواروبار فروشی نامیا رو داشت.اگه این دو کتاب رو هم دوست داشتید،از دستش ندید.
        

          اگه عاشق داستان های جنایی پر از معما هستید اصلا از دستش ندید.
پر از پلات توئیست بود و تا صفحه آخر معلقت میکرد و نمیدونستی قاتل کیه و با پایانش بیشتر ناراحت و متاثر شدم تا اینکه بخوام شوکه بشم.
کتاب کاری میکرد به همه شک داشته باشی،حتی به خودت!
صفحاتش هم جوری نبود که خسته کننده باشه،همش اطلاعات بود و چیز اضافه ای نداشت و میشد که توی ۲ روز هم تمومش کرد.
علاوه بر اطلاعات متنی،یک سری اطلاعات تصویری هم داخل کتاب بود که کمک بیشتری میکرد.

در نهایت  بهتون پیشنهاد میدم حتما بخونیدش!
        

          یکم نسبت به آدام به شک افتادم
البته که برادرش براش مهمه ولی درک نکردم چرا نذاشت کنجی بره دنبال جولیت.
ظاهرا دیگه به حسش به جولیت مطمئن نیست که خودشم بهش اشاره کرد

        

          بالاخره شینگ ین رفت سر خونه و زندگیش و ماجراهاش تموم شد.
یه تیکه از روح من همیشه توی این کتاب و همراه لیوای و ونژی و شینگ ین میمونه
        

          واقعا دلم نمیخواست تمومش کنم🫠
داستانش واقعا برام گیرا و جذاب بود و گاهی ذوق زده میشدم و گاهی هم حرص میخوردم.
خوشحالم که یک جلد دیگه داره و قرار نیست به این زودی باهاشون خداحافظی کنم.
        

          وارنر‌ عزیز:)))))
        

          یک کتاب فانتزی  که تونستم با فضاسازیش ارتباط بگیرم همینطور با شخصیت هاش 
بی صبرانه منتظرم تا جلدهای بعدیش رو بخونم
        

          به نظر من که از اواسط کتاب میفهمیدی یه راز بزرگی وجود داره و منتظر بودم به آخرش برسم و شوکه بشم.
آخر داستان کلا جای کاراکتر ها عوض شد و خب انتظارش رو نداشتم.
ولی در کل اون شوکی که منتظرش بودم رو نداشت و شوک دیزی دارکر خیلی بیشتر بود.
اما دوسش داشتم و ارزش خوندن هم داشت.
        

          واقعا کتاب قشنگی بود و من که دوسش داشتم.🥹💜
داستانش مثل فیلم از جلو چشمم رد میشد و ترجمه واقعا خوبی هم داشت.
راجب دوتا خواهر دوقلوعه که از بچگی از هم جدا شدن. یکیشون وارث سلطنت ایاناست و اون یکی ساحره‌ و در طلب سلطنت.

        

          هیجان.جاهایی از کتاب بود که بدنم از ترس مورمور میشد و آخر کتاب که رسید تمام تصوراتی که نسبت به پایانش داشتم به کل از بین رفت و در حالی که فکم به زمین چسبیده بود کتابو تموم کردم.
        

          داستان خوبی داشت ولی روند آروم و طولانی ای داشت
        

          انتظاری که ازش داشتم رو برآورده نکرد و یجورایی بیوگرافی طور بود و نتونستم باهاش ارتباط بگیرم.
        

          فقط میتونم بگم زیبا بود.به حدی که موقع غذا خوردن هم همراهم بود و پایان زیبا تری هم داشت
        

          یه جاهایی اسم کتاب یادم میرفت و با روفوس و متیو همراه میشدم.
واقعا کاش برای تمام کارهامون به اندازه کافی زمان داشتیم...
        

          کتاب روانشناسی رو روایت میکنه که برای فرار از مشکلاتش میره به خونه سالمندان و اونجا مشغول به کار میشه.اما همونجا چیزهای زیادی یاد میگیره.

متن جالبی داشت و رگه هایی از طنز هم درش بود.
برداشتی که من ازش کردم این بود که غم ها هرچیم که باشن باید باهاشون کنار اومد و به زندگی لبخند زد.
        

          عالی بود.جدی میگم.پایانش واقعا غیر منتظره بود.
یک امتیاز کم دادم فقط به خاطر اینکه وسط اتفاقات کتاب یهو برمیگشت و از گذشته خاطره تعریف میکرد و این یکم خسته کننده بود.
وگرنه عالی بودش.
        

          تو یه روز تمومش کردم و تقریبا هر صفحه از کتاب برام استرس زا و هیجان انگیز بود و در آخرم میشه گفت غیرمنتظره تموم شد.