یادداشت‌های فاطمه (20)

          مدتها بود این کتاب را نیمه کاره رها کرده بودم. مقتل خواندن در توان من نبوده و نیست؛ هربار عرق از سر پاک میکردم و اشک از چشم، کتاب را می‌بستم و سعی می‌کردم آن جملات پر درد را فراموش میکنم.
این کتاب یک کتاب معمولی نیست؛ بازخوانی مقتل است! بازخوانی مقتل کسی‌است که امام کائنات برای او خون گریه می‌کند.
ابن کتاب را جرعه‌جرعه بنوشید.
این کتاب را محتاط بنوشید.
این کتاب را آرام ورق بزنید...
        

          روایت این کتاب، درمورد یک مهندس نخبه‌ی ایرانیه که در جنگ ۳۳ روزه لبنان نقش اساسی داره. بعضی یالوگهای جالبی داشت؛ دیالوگهایی که هرکدوم من رو به چنددقیقه فکر فرو می‌برد، مخصوصا با وجود تجربه جنگ ۱۲ روزه خودمون. داستان درنهایت با شهادت حاج‌رضوان به پایان میرسه. قصه می‌تونست با کشش خیلی بیشتری باشه اما درواقع فقط اومده بود به جنگ ۳۳ روزه از زاویه دید یه مهندس نخبه ایرانی درگیر در این ماجرا نگاه کرده بود..
قشنگ ترین دیالوگ کتاب از نظر من؟
کتاب را بر سر جایش گذاشت و گفت:
+بنظر من صلحی وجود ندارد. ما مدام یا با دیگران در جنگیم یا با خودمان!
-اگر این حرف را در جای دیگر بگویی، به عنوان یک آدم جنگ طلب معرفی‌ات می‌کنند.
+صلح‌طلب های دنیا را دیده‌ام، همان‌هایی هستند که برای رسیدن به صلحی که مدنظرشان است، جنگ به راه می‌اندازند و بدون وقفه آدم ‌می‌کشند.
        

          واقعیت من کم پیش میاد به کتابی پنج ستاره بدم ولی این کتاب بی‌نظیر بود. روایت یک اشتیاق و تلاش برای رسیدن به معشوق خراسان! ارام ارام و جرعه جرعه این کتاب رو بنوشید و لذت ببرید. این کتاب قراره حسابی دلاتون رو نه تنها راهی خراسان، بلکه کنار قلب حضرت ولی‌عصر‌عج بکنه...
        

          داستان عاشقانه و روانی بود. بیشتر از این نکته قابل عرضی نداشت
        

          برای آشنایی سطحی با بهائیت بهتون کمک میکنه، ولی اطلاعاتتون رو در حد یک رمان نگه ندارید. اگر قصد مطالعه اصولی دارید برای آشنایی سطحی و علاقمند شدن به مطالعه در این زمینه کتاب‌های خانم رئوفی، کتاب‌های خوبی هستند 
        

          داستان در مورد دو دختر در فاصله زمانی بسیار زیاد هست، یکی در اوج خفقان رضاشاه و ممنوعیت برپایی روضه سیدالشهدا علیه السلام، و دیگری در عصر حاضر با تفکرات نزدیک به حجتیه و جدایی دین از سیاست و... کشش داستان خوب بود و قلم نویسنده روان.
        

          کتابی بسیار شیوا و روان و دوست داشتنی از امامی که بعد از اباعبدالله حقیقتا قهرمانانه پیروز جنگ نرم در دوران خفقان بنی امیه و بنی مروان شدند ولی هنوز در بین ما شیعیان مظلومند. قسمت دوست داشتنی کتاب برای من ماجرای معاویه بن یزید بود...
        

          عاشقانه ای کلیشه ای در دل سال ۵۷ تا زمان جنگ. اگر اطلاعات زیادی درمورد وقایع اون سالها ندارید می‌تونه یه آشنایی کوچیک و نسبی به شما بده...
        

          کشش فوق العاده، داستانی عاشقانه در دل تاریخ، از یک ده کوره تا کاخ رضاخان. فقط یه سوال، طبیعیه که من آخر داستان برای زری ناراحت شدم؟
        

          بهترین کتابی که در این چندوقت اخیر خوندم. قلمی بسیار گیرا و پیرنگ جذاب. شخصیت راحیل منو رو مدام به یاد یحیی سنوار مینداخت...اگر بخوام با چند کلمه بقیه رو دعوت به نوشیدن این کتاب کنم: اسرائیل ۲۰۳۵!
        

          بسیار قوی تر از چایت را من شیرین میکنم، هیجانی امنیتی و تریلر خالص. از اون کتابا که تند تند ورق میزنی و همزمان میترسی از تموم شدنش. عالی و بسیار قابل دفاع تر از کتاب قبلی
        

          بنظرم وقتتون رو براش تلف نکنید، پیرنگ بسیار ضعیف، داستان گنگ و سردرگم ...
        

          قلم زیبا، داستان بسیار کاربردی و پیرنگ خوب
        

          قبلا بسیار از این کتاب تعریف شنیده بودم ولی هرچی میخوندم و جلوتر میرفتم مطمئن تر میشدم که واقعا تعریف چندانی نداره. ابتدای داستان شبهات سنگینی مطرح میشه و تا آخر داستان جواب قانع کننده ای بهشون نمیشه. درواقع شخصیت اول داستان دین و جواب شبهاتش رو در حسام پیدا میکنه. با احترام به تلاش نویسنده، ولی بنظرم از یجاهایی به بعد تینجر پسند بود و مورد علاقه من نه!
        

          کتابی بسیار شیرین و لطیف با قلم طناز حامدعسکری. برای کسایی حسرت تجربه زندگی در دهه شصت با اون همه صفا و سادگی رو دارن بسیار مناسبه
        

          نوع قلم نویسنده خسته کننده نبود، ولی میشد بهتر بهش پرداخت بشه. جواب دادن به شبهات از زبون کاراکترها طوری بود که آدم با خودش میگفت این باز شروع کرد:) پایان داستانش رو هم دوست نداشتم. روی هم رفته بد نبود
        

          داستان سفر یه تیم مستندسازی به سوریه اس. نه میشه گفت طنزه و نه میشه گفت. مدافعان حرم رو طوری تعریف‌میکنه از کلیشه های جامعه دوره و همین لذت بخشش میکنه
        

          عاشقانه ای در دل تاریخ، لابه‌لای کوچه‌های حله. نثر خوب و روانی داشت و از سیر داستان خسته نمیشید ولی بنظرم آنقدر کتاب قوی ای در مقایسه تعریفات و تمجیدات بسیار زیادی که ازش میشد نداشت. در کل دوست داشتنی و خوب بود
        

          من این کتاب رو امروز تموم کردم. نگاه کتاب برام خیلی جالب بود. تاحالا از دید یک ضدقهرمان به عاشورا نگاه نکرده بودم. سوژه بسیار جالبی بود و میشد قوی تر هم بهش پرداخته بشه. قلم نویسنده برام دوست داشتنی بود، احساس عطش رو به خوبی به مخاطب انتقال میداد. جرات و جسارت نویسنده برام بسیار محترم بود.
        

          من این کتاب رو وقتی پارت گذاری آنلاین میشد خوندم، توی بازه سنی نوجوانیم. لیلی سلطانی قلم خوبی داره، رمان عاشقانه زرد مذهبی نیست. لا به لای کتاب مفاهیم عمیق عاشقانه و روانشناسانه پیدا میشه کرد. توی چارخونه های آبی لباس هادی میشه خونه ساخت، با نرگس خریدن های روزبه میشه لبخند زد و با صبوری کردن های آیه میشه صبر رو یادگرفت