معرفی کتاب گدار اثر حامد عسکری کتابعمومیزندگینامه و سفرنامهزندگینامه و خاطرات گدار حامد عسکری 3.7 47 نفر | 17 یادداشت جلد 1 خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 8 خواندهام 97 خواهم خواند 30 ناشر مهرستان شابک 9786227763294 تعداد صفحات 184 تاریخ انتشار 1401/1/31 توضیحات خاطرات یک دهه شصتی بریدۀ کتابهای مرتبط به گدار نمایش همه سیده مهشید عزیزی 1403/4/16 گدار جلد 1 حامد عسکری 3.7 17 صفحۀ 37 چرخ زندگی نمیچرخید و اگر هم میچرخید، با غیژ غیژ بسیار... 0 3 سیده مهشید عزیزی 1403/4/16 گدار جلد 1 حامد عسکری 3.7 17 صفحۀ 45 نخلها تشنه بودند. دوازده دقیقه جوی آب را دیرتر بستم. آب باغ سهم مردم بود و دوازده دقیقه بیشتر آمده بود در باغمان. رسیدی و قصه را گفتم. به خیالم خوشخدمتی کردم. کشیدهای به من خوراندی و گفتی: «این رو زدم که حق الناس یادت نره کره خر!» 0 2 قاف 1403/4/8 گدار جلد 1 حامد عسکری 3.7 17 صفحۀ 142 0 2 suny 1403/5/6 گدار جلد 1 حامد عسکری 3.7 17 صفحۀ 142 من همیشه ترس از دست دادن دارم. همیشه در اوج خوشی ها و خنده هایم بغض میکنم که نکند این لحظه همین جا متوقف شود. 0 4 یادداشتها محبوبترین جدیدترین محمدرضا هوری 1401/5/6 بسم الله مجموعه داستان ها و خاطرات آقای عسکری تجمیع شده است و تبدیل شده به کتابی به نام گُدار. جدیدترین اثر آقای عسکری . کتابی به غایت شیرین و خوش قلم است. دوست داشتم حالا که شب جمعه است از میان این همه داستان یک امام حسینیاش را برایتان نقل کنم. . آقا که شروع میکرد به روضه خوانی، همه زنها چادرهاشان را میکشیدند روی صورتشان و پرهیجانترین صحنه چهارسالگیام گر میگرفت. همهمه غریبی از خیمه خانه خوشروها شروع میشد و میرفت در عرش، همان جایی که سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است. این صحنه فراواقع ترین صحنه عمرم بود. من ایستاده بودم و همه زن ها نشسته بودند و من زل میزدم به این رشته کوههای کوچولوی سیاه که گویی متراکم و فشرده از زمین روییده بودند و با زلزله کلمههای روضه سید تکان میخوردند و جلو عقب میرفتند. یک وقتهایی هم که در خانه خوشروها خوابم میبرد و چادر مادرم میشد خیمهای که سایهاش روی شیطنت به خواب رفتهام میافتاد. یک وقتهایی هم پلک وا میکردم و میدیدم روی شانه مادرم، در تاریکی زیر چادر، انگار عقب عقب راه میروم و همه چیز از پشت سرم در میآید و در منظره مقابلم کوچک میشود. کاشوب در تمامی ذرات عالم است. 0 16 محمدصالح سلطانی 1401/3/27 کتاب پر از حسِ خوب است. پر از تعبیرهای شاعرانه و توصیفهای لطیف و خاطرههای شیرین که حالِ آدم را خوش میکنند. قلمِ حامد عسکری توپُر است و برای همین سخت میشود متنِ کمجان در میانِ نوشتههایش پیدا کرد. جدیدترین کتاب آقای نویسنده هم خواندنی از کار درآمده و دلنشین. اما گُدار با همهی جذابیتش، اولین نشانههای بهتکرارافتادن در قلم نویسنده را نمایان میکند. استفادهی پربسامد از برخی تعبیرها و تشبیهها شاید در یکیدوبارِ اول خواننده را کیفور کند اما کمکم باعث بیتفاوتی یا دلزدگی میشود و از این جهت شاید بشود کمی صابونِ نقد به تنِ گُدار کشید. 0 16 پرستو مقدمی 1401/3/23 انگار که در اینستاگرامِ آقای عسکری بالا و پایین میشوی. با همان قلم گرم و بسیار قوی ایشان. کتاب پر از خاطره است و خواندنش خوب است. با این حال کتاب رشتهٔ مشخصی را دنبال نمیکند، ابتدا و انتها زیاد مشخص نیست و داستان ندارد. داستانها کوتاه و مجزا هستند. بیشتر فکر میکنم برای تمرین نویسندگی، استعارههای استثنایی و دیدن نمونهای از قلم شیوا عالی باشد. نمیتوان نام این کتاب را رمان بگذارم. 0 14 Faezeh 1401/7/5 کتاب گدار را در این چند روز برای خواندن انتخاب کردم که غم و ناراحتی این روز ها را حتی لحظاتی از من دور کند. خواندن این کتاب رو نه به عنوان کتاب خاطرات یک دهه شصتی بلکه کتاب از زندگی مردان و زنان کویر ، غم زلزله بم و حال و روز آن ایام توصیه می کنم. 1 11 رویا اسدی 1401/3/30 خاطرههای یک پسر دهه شصتی که اگر یک دختر دهه شصتی میخواست بنویسد با توجه به محدودیتهای خانوادگی و اجتماعی، تماما به درس و کنکور و کار توی خانه منتهی میشد! هر چند واقعا که کودکی کردن های زمان قدیم هیجان انگیز و تکرار نشدنی ست. انتهای هر خاطره نتیجه گیری حامد عسکری شدیدا توی ذوق من میزند و حال خوب خاطره را هم از بین میبرد! منبر رفتن ها و توصیهها هم که نچسب بودند و دلزده ام می کردند. 0 11 بهروز دلاور 1401/3/19 ﷽ برای من چه خاطراتی که زنده نشد ، از فوتبال بازی با پای برهنه در گرمای ظهر درآسفالتی که دمایش با دمای خورشیدیکی بود و... به قول خود آقای نویسنده این یک زندگینامه خود نوشت نیست،این یک کتاب است برای شناخت نسلی که روزگاری پسرهاش در کوچه پس کوچهها دنبال یک توپ میدویدند یا تیروکمان به دست دنبال شکار بودند و دخترانش هم در سایه درخت مشغول خاله بازی و چه دورانی بود...حیف... نمیشود گدار را با کتابهای قبلی نویسنده مقایسه کرد،به مراتب پریدخت از گدار بهتر است،ولی گدار حسی را همراه خودش دارد که هم دهه شصتیها را جذب میکند و هم باعث میشود دهه نودی ها آن نسل را بهتر بشناسند،نسلی که این روزها پدر و مادر شدهاند و دلشان میخواهد حداقل بچههایشان مثل کودکی خودشان کودکی کنند،البته که بعضیها نسل جدید را لوس بار آوردهاند من هـمزاد پنداری کـردم در بعضی از خاطرهها، بعضی جاها دلم گرفت و بعضی جاها خندیدم... چه گُدار ها که در زندگی مان داریم... 0 7 حمیده اسلامی 5 روز پیش پایینتر از سطح انتظار 0 0 علی حاجیلو 1403/12/1 اگر ماقبل دههی شصتی نباشید و این کتاب باعث زنده شدن خاطرات شما نشود، احتمالا از خواندن این کتاب لذت چندانی نخواهید برد. اکثر داستانهای کتاب قالبا بدون قلاب و یا خط داستانی خاصی است و صرفا شرح سادهای از یک وضعیت غیر دراماتیک است. اگر قصد مقایسه داشته باشم خاطره نگاریهای بهتری دربارهی دههی شصت خواندهام. احتمالا اگر کسی غیر از حامد عسکری این کتاب را نوشته بود، یا در مرحلهی نشر یا در مرحلهی بعد از نشر با شکست مواجه میشد. 0 2 بانوی پنهان 1402/8/26 بسم الله 🍃 این کتاب تموم که... نه! تموم نشد... حس و طعم قشنگ و زنده ش همیشه زیر زبونم و تو ذهنم جاریه، و کنار دستم میمونه تا هروقت که کم آوردم و دنبال لذت حلال بودم، باز کنم و کمی به قصه هاش نگاه کنم.. داستان، داستان خاصی نیست.. همون طور که روی کتاب نوشته، خاطرات ریز و درشت یه آدم دهه شصتیه، که اتفاقا خیلی ساده نوشتهشده... اما با هنر نوسنده، و با استفاده از کلمات خیلی عامیانه، بسیار شیرین شده... و باید بگم کتاب، بسیار روح داره! زنده ست... اونقدر زنده که وقتی میخونی میتونی باهاش پرواز کنی.. بری به خاطرات نویسنده، و خودتو تو اون شرایط و محیط فرض کنی... و حتی بوی باغ و بستان و نخل های کرمان رو حس کنی... و همچنین سفر کنی به کودکی و نوجوانی خودت، تک تک خاطرات تو بیاد بیاری، چه خوب چه بد ، و یه لبخند عمیق رو لبت پدیدار شه.. و همچنین ، به این فکر کنی که چطور برم جلو که ۱۰ سال دیگه که به امروز فکر میکنم، غرق شادی و لذت بشم... هرچند قسمتی از این کتاب که با #زلزله_بم عجین شده، دل آدم و میسوزونه، اما خب، زندگی همینه... شاد و غمگین، خوب و بد، بالا و پایین ، سفید و سیاه، همه در کنار هم معنا پیدا میکنن... اگر سیاهی رو نبینی، سفیدی اونقدر به چشمت نمیاد.. خلاصه که اگر خواستید چند روز یا چند ساعتی، طعم شیرین زندگی زیر زبونتون بیاد، این کتاب و مطالعه کنید... ممنون از آقای نویسنده برای نوشتن خاطراتشون. 0 3 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/7/3 گنجشک کوچکی که پریدن بلد نبود! خواندن تحریر احساسات از یک مرد واقعا جالب بود! 0 5 قاف 1403/4/8 گدار... بالا و پایین و چپ و راست و تمام کودکی را میگوید کودکیهای سادهی تمیز پرهیجان کودکیهایی که بالای پشت بام خانهی مادر بزرگ و قهقهههای به باد سپرده سپری شد. 0 4 سمیه اسدی 1402/8/9 کتاب زیبا، خواندنی، با نثری روان ... 0 2 hawra 4 روز پیش گدار .... یعنی عبور از سختی ها 0 0 طهورا روستا 1403/11/24 خرده روایت ها یا بهتر است بگویم خرده داستان های به جا مانده از دههی شصت. با خواندن صفحه به صفحه اش، هم خندیدم و هم اشک ریختم. برای منی که دهه شصتی نیستم قابل تصور و ملموس بود چه برسد به خود دهه شصتی ها! 0 2 عین راء 1402/1/30 کتابی که تقریبا سریع میخوانید و لذت می برید. صفا و صمیمیت در آن بسیار ریخته و کمی هم حامد عسکری در آن نمک خاص خود را ریخته است، هر چند که خیلی نه! ولی واقعا خوشمزه است ... به همه توصیه میشود که بخوانند. تصویر بم، تصویر خوشی و ناراحتی، تصویر زحمت و اذیت ... قشنگ بود واقعا ... 0 1 محمدحسین شمشیرگرزاده 1401/7/18 گُدار. حامد عسکری. نشرمهرستان. چاپ ۱۴۰۱. خاطرات یک دهه شصتی است از زندگی آن دوران که زندگی سخت گرفته نمیشد. روابط گرم و خانوادهای و محلهای و شهرستانی و دوست و آشنا در سرنوشت و آینده و کسب و کار هم تاثیرگذار بودند. این فضا در دهه چهل و پنجاه هم وجود داشت ولی پررنگتر. هر چه بسمت زندگی امروزی و مدرن حرکت کردیم گرمی روابط و دوستیهای تنگ و دلبستگیها تحلیل رفته. ما نسل پوست انداختهای هستیم که باید حسنات دهههای گذشته را بنویسیم و بخوانیم و منتقل کنیم و دلسوز هم باشیم. قوام خانواده نیاز اول امروز ما است. این کتاب تا اندازهی زیادی در انتقال مفاهیم زندگی ساده و صمیمی خانوادگی موفق است. فقط در بعضی از داستانکها نویسنده نتیجهگیری کرده که فکر کنم غیرضروریست و باید این را به خواننده واگذار میکرد. اما گُدار به تعبیر نویسنده در بمیها بمعنی راه سخت و ناهموار و پر پیچ و خم کوهستانیست، در حالیکه این خاطرات سرشار از حلاوت و شیرینیست و این نام یک سویه است و شاید مناسب نام این کتاب نباشد. خوانده شده، دوشنبه هیجدهم مهرماه ۱۴۰۱ 2 16 فادم|Fadem 1403/5/23 احساساتی مثل خوندن یه دفتر خاطرات قدیمی و شیطنتهایی که حتی ما دهه هشتادیهای شهرستانی هم باهاشون زندگی کردیم و بزرگ شدیم. البته ستارهای که کم کردم بخاطر بعضی غلط املایی و اشکالات ویراستاری بود که بنظرم واقعا از نشر و نویسنده بعیده! 0 12