به جای سرزنش من به او نگاه کنید
دلیل سر به هوا گشتن زمین ماه است
کتاب روایتگر نغمه ایست که بعد از ورود به دانشگاه تحت تاثیرفضای ان قرار میگیرد همانند آفتاب پرست که رنگارنگ میشود اعتقاداتش هم خط خطی میشود در مقابل پدر جانبازش و مادرش موضع میگیرد و نغمه دیگری میشود که دیگر او را نمی توان شناخت کتاب روایتگر روبیک ارمنی است که مینوازد، مینوسد و به عشق نغمه شعر میگوید و سالی یک بار هم به نیت نذر پدر و مادرش زیر دیگ شله زرد را هم میزند روبیک یک سال ونیم هجرت میکند تا فرق بین دین مسیح و دین اسلام را با ذره ذره وجودش درک کند و بتواند رشد کند شخصیت روبیک نمونه ی بارز از یک انسان کامل است او با اوجش مرا شاد کرد اما نغمه با سقوطش مرا رنجاند سفر نغمه شروعی دوباره برای او بود توانست ذهنم را به چالش بکشد این کتاب باعث شد اندوخته های ذهنم را دوباره با تامل بازنگری کنم و ناخواسته پاسخ انها را در کلماتی که روی صفحات کتاب شناور هستند پیدا کنم.....
کاش همانگونه که روبیک گشت و گشت تا حق را پیدا کنند ما هم بتوانیم شبهاتمان را در دفترچه ای مکتوب کنیم و به دنبال جواب آنها بگردیم تا ان را پیدا کنیم کتاب برای منی که اوقات فراغتم را با متون ادبی و شعر پر میکنم بسیار لذت بخش بود در نهایت پیشنهاد میکنم این کتاب را حتما بخوانید
        

          داستان یک دختری است که در دانشگاه سوالات زیادی در مورد دین اسلام و قوانین ان برایش پیش می اید که نمی تواند پاسخ قانع کننده ای برایش پیدا کند و او که دختری چادری بود حالا شل حجاب شده است اما کسانی سر راه او قرار می گیرند که راه را به او نشان می دهند البته کسانی نیز که بی راهه را نشان می دهند .. 

جالب است برای نوجوان و جوان مناسب است ..

داستان کشش لازم را دارد ..
        

          
محتوای خاصی نداشت، به نظرم ماجرای عشق و عاشقی رو آورده بود که خواننده ترغیب بشه  تا آخر کتاب رو بخونه وگرنه من که نکته آموزنده یا جدیدی ندیدم
یه مشت شبهه بدون پاسخ هم لابه لای ماجرا بود
برای رنج سنی ۱۵ تا ۲۰ سال احتمالا جذابه 
        

          چهارسال پیش که این کتاب رو خوندم برای خود آقای واحدی هم پیغام فرستادم...  گفتم من توی عالم نوجوونی خودم که چهارده سال بیشتر نداشتم با این کتاب زندگی کردم و چیزای زیادی یاد گرفتم اما شاید حالا میخوندمش به اندازه اون موقع نمیتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم
        

          هدف کتاب برایم نامعلوم ماند! کتابی که کوشیده پاسخ گوی شبهه های اعتقادی باشد یا یک‌رمان تربیتی تشکیل دهد ؟! کتابی که سبک نوجوانانه ای _نوع توضیح داستان ، آمیخته شدن با عشق ، پایان خوش ، قهرمان محوری_دارد اما نقش اولش دانشجوی کارشناسی ارشد متاهل است و کاراکتر باورناپذیری دارد. کاراکتری که جزییات رفتارهایش مثل یک دختر کم سن نوجوان می گذرد و انگار نویسنده یادش رفته که ماجرای یک تحصیل کرده متاهل را پیش می کشد که برای خود زندگی ، همسر و استقلال مالی دارد. داستان گاهی یکنواخت و گاهی روی دور تند می گذرد . شخصیت های سیاه و سفید از حقیقت پنداری داستان می کاهد و در نهایت کتاب را آن قدرها مفید نمی دانم.


نکته دیگر عدم استفاده از ظرفیت عنوان کتاب بود.عنوانی که جذاب است اما تماما در کتاب مغفول مانده و رها شده ... در متن رمان فقط یکبار از رویش می گذرد ، بدون نمادگذاری ، مثل کاری که نیمه تمام بماند. اگرچه تا انتهای داستان منتظر رمزگشایی بیشتر از عنوان کتاب بودم دریافتم بار معنایی این عنوان به کار گرفته نشده و کاملا رها شده است .
        

          یک رمان حذاب و دوست داشتنی بود.
دخترک شخصیت داستان رو دوست داشتم و در کنارش به چالش های فکری مشترک انسان ها پاسخ می‌دهد.
.
«آقای سلیمان! می‌شود من بخوابم؟» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/79435
        

          کتاب آقای سلیمان می‌شود من بخوابم، داستان دل‌دادگی دختری مسلمان به نام نغمه و پسری ارمنی به نام روبیک بود که در خلال داستان زندگی این دو، برخی شبهات دینی هم بیان میشد که به برخی پاسخ داده شده بودو از برخی از این شبهات، بدون اشاره گذشته بود.
این کتای از نظر من کتاب خوبی بود و جذابیت‌های خاص خودش رو داشت👌 مخصوصا قسمت سفرنامه مدینه و مکه نغمه که پر از شکوه و زیبایی و حس خوب بود😍
البته یه ایرادی که میشد به کتاب گرفت این بود که به تمامی شبهاتی که مطرح کرده بود پاسخ نداده بود. البته خب اینم میتونه یه نوع سبک نویسندگی باشه که خواننده رو ترغیب کنه که خودش بره دنبال پاسخ اون سوالات🤷‍♀
در کل کتاب خوبی بود و ارزش یک بار خوندن رو داشت🌸
        

          نمیدونم چطور این کتاب رو توصیف کنم ، بخش هایی از اونو دوست داشتم و قسمتی از ضعف هاش هم بدجوری تو ذوق میزد .
موضوع خوبی داشت اما بنظرم جای گسترش بهتر و بیشتری داشت و میتونست قوی تر باشه ؛ البته شاید این توقع من بود که از اول خوندنش زیاد بود :)
        

          ایده ی کلی داستان پردازی خوب بود
ولی می تونست اثر پخته تری باشه
مثلا پرداخت شخصیت ها تا حدی ضعیف بود به نظرم
یه جاهایی داستان یهویی پرش داشت(جدا از سبک البته)
        

          کتاب من را مجذوب خودش نکرد 
        

          حدودا ۱۰ سال پیش در یک کتابفروشی دیدمش، دوست داشتم بخوانمش، خریدم اما نشد... تا حوالی ۳۰سالگی!
قلم و ماجراها در ابتدا بنظرم نوجوانانه آمد، نهایتا مطلوب همان ۱۸ سالگی... اما نیمه دوم کتاب،هم اشکم را درآورد هم غافلگیرم کرد هم مجبورم کرد تا تمام نشده، کتاب را رها نکنم!
هرچند گاهی آموزه‌ها و مفاعیم و توصیفاتش زیادی لخت و صریح و بی‌پیرایه بود، ولی حال خوش و احساساتی زیسته باعث شد تا آخر پای کتاب بماند.
        

          من با این کتاب متوجه شدم هیچ عیبی نداره که یه کتاب رو سیصد دور بخونی.
        

          کتاب در رابطه با دختری با عقاید نسبتا مذهبی است که در خانواده مذهبی بزرگ شده، بعد از ورودش به دانشگاه عقایدش تحت تاثیر قرار میگیره، از طرف دیگه نویسنده داستان پسر مسیحی رو بیان می‌کنه که مادرش نذر می‌کنه پسرش هر سال در ایام عاشورا درمحله شون برای نذری کمک کنه و این پسر از این طریق با اسلام اشناییت نسبی پیدا می‌کنه 
در ابتدا پسر در همسایگی خانه دختر زندگی می‌کنه و با وجود علاقه ای که بین شون ایجاد میشه، یه روزی میره که دین حقیقی رو پیدا کنه و ...

از نظر من کتاب خوبی بود و آدم می‌تونه از خوندنش لذت ببره
        

          به عنوان یک تازه وارد سخن میگویم. 
برایم کتابی نااشنا بود. 
کتابی که بوی تازگی میدهد. 
تک تک صفحاتش را با عشق ورق میزدم. 
در طول دو روز کتاب را به اتمام رساندم. 
برایم همچون رفیقی بود که تازگی اش مرا به خود میکشاند. 
        

          کتاب بدی نبود ولی اونجوری هم که تعریف می‌کردن نبود🫤
شاید چون مخاطب این کتاب نوجوان هست و ما که بزرگسال هستیم این کتاب برامون جذاب نبود🤔
به شخصه ناراحتم که نسخه چاپیش رو خریدم 🙁
        

          لذت بردم از خواندنش 
        

          بد نیست... ولی یه دونه از خیل کتاباییه که رسما ته نداره.... اسمشم کلا با متن مرتبط نیست!
        

          زبان روایت و نثر کتاب خوب و خوشخوان است و ویراستاری هم خوب است.

داستان روند یکسانی ندارد و اوایل کُند پیش می‌رود و بعد کمی هیجان به آن اضافه شده و تندتر می‌شود و در یک چهارم پایانی کتاب، روایت شتاب می‌گیرد و شیرین تمام می‌شود.

موضوع انتخابی، تکراری است و بارها عشق یک پسر و دختر جوان را که مذهب یا دین و اعتقادات متفاوت آنها، مانع وصال‌شان است؛ دیده و خوانده‌ایم، اما این ماجرا با آنها تفاوت‌هایی دارد.

به نظرم با وجود تازگی و زیباییِ دیدِ نویسنده و روایت موضوع، سرعت بیان و روایتِ داستانِ این کتاب، درخشان نبود و از آنی که تصور می‌کردم، ضعیف‌تر بود.

یک خانم مسیحی که فرزند ندارد؛ به خانۀ همسایۀ مسلمانش می‌رود و در پختن شُلّه‌زردِ نذریِ اربعین کمک می‌کند و با راهنمایی خانم صاحب‌خانه که صاحبِ نذری هم هست؛ از معصومین علیهم‌السلام می‌خواهد، برای فرزنددار شدنش دعا کنند.

سال بعد به حاجتش می‌رسد و قنداقۀ پسری ـ روبیک ـ را در آغوش دارد و از همان زمان تولد تا سال‌ها بعد از آن، همواره او را به سر دیگ نذری می‌آورد و روبیک بزرگتر که می‌شود در توزیع نذری کمک می‌کند. 

و اما روبیک جوان، عاشق دختر همسایۀ مسلمان می‌شود؛ ولی به جهت اختلاف مذهب ... .

نکته: گرچه به برخی دغدغه‌های جوانان امروز، نسبت به دین و علت دین‌گریزشدن آنها اشاره شده است، اما این کتاب نگاهی سطحی به این موضوع مهم و اساسیِ گریبان‌گیر جوانان دارد و باید نگاهی دقیق‌تر و عمیق‌تر، بدین دغدغه‌های جوانان داشت و البته نویسنده هم ادعای بررسی عمیق این مسائل را در این داستان ندارد.

اما به قول دوستی؛ همین مطرح‌کردن درست و مناسب این موضوع؛ یعنی پذیرش اینکه چنین مسئله‌ای وجود دارد، خود قدمی روبه‌جلو محسوب می‌شود. 

و قطعا بعد از پذیرش مسئله، می‌توان در پی راه حل‌ها و شیوه‌های برطرف‌کردن این مسائل و پاسخ‌گویی منطقی و درست به جوانان بود.

وگرنه با انکار و بستن چشم به روی این مسائل، اساسا روش درستی را برای روبرو شدن با این مسائل و تلاش برای حل آنها انتخاب نکرده‌ایم.

و دیگر اینکه؛ باید در این موارد ایجابی برخورد کرد نه سلبی و نگاه و برخورد مثبت سازنده است و نگاه و برخورد منفی ویران‌کنندۀ ایمان، شخصیت و دین و دنیای جوان امروزی!

و البته باید از افراد مطلع روحانی و غیرروحانی مرد و زن، که هم اطلاعات لازم را داشته باشند و هم علاقه‌مند به کمک به جوانان باشند، برای گذر از این بحران دشوار بهره جُست تا از روش‌های درست و متکی به جذب استفاده کنند نه تلاش برای دفع آنکه چون ما نمی‌اندیشد!